اجتماعیزندگی

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

خیرین مشهد زوج پارک خواب را صاحب آشیانه کردند

کد خبر : 21709

زوج جوان باز هم به همراه عزیز دردانه دو ساله خودشان به کلانتری آمده بودند اما نه برای تحویل فرزندشان به بهزیستی! بلکه برای قدردانی از رئیس کلانتری که با همت فرشتگان زمینی زندگی آشفته آن ها را در مسیر خوشبختی قرار داده بود چرا که …
زن جوان در حالی که به همراه شوهرش و به رسم ادب جملات زیبایی را برای سپاس گزاری بر زبان می راند، نگاه عاشقانه ای به چهره دلبند دو ساله اش انداخت و ضمن قدردانی از راهنمایی های کارشناس اجتماعی و تلاش های رئیس کلانتری ۷ تیر مشهد درباره داستان تلخ زندگی اش که پایانی شیرین داشت در دایره مددکاری اجتماعی گفت: ۱۶ ساله بودم که «فرهاد» به خواستگاری ام آمد اما نامادری ام که همواره سودای ازدواج مرا در سر داشت تا از شر ناسازگاری هایم خلاص شود، این بار به شدت با این ازدواج مخالفت کرد. من هم که به لجبازی با او عادت داشتم برای این ازدواج پافشاری کردم. اگرچه با اصرارهای من مراسم عقدکنان برگزار شد اما حمایت های خانواده ام را از دست دادم چرا که آن ها فرهاد را شایسته این ازدواج نمی دانستند و از سوی دیگر خانواده فرهاد مخالف این ازدواج بودند. خلاصه زندگی مشترک ما با چند تکه لوازم اولیه و ضروری زندگی در حالی آغاز شد که تازه فهمیدم همسرم اعتیاد شدیدی به مصرف مواد مخدر دارد ولی من باردار بودم و همه پل های پشت سرم نیز خراب شده بود بنابراین نه راه پس داشتم و نه راه پیش!
اعتیاد فرهاد به جایی رسید که شغل اش را از دست داد و در حالی که پسرم به دنیا آمده بود، خانه نشین شد. اما او روزی به خودش آمد و به خاطر پسرم «حسام» تصمیم به ترک اعتیاد گرفت من هم با ذوق و شوق کنارش ایستادم تا دوران درمان را پشت سر گذاشت ولی دیگر هیچ کس به او اعتماد نمی کرد و در هیچ شغلی او را نمی پذیرفت. خیلی از شغل های کاذب را تجربه کرد اما فایده ای نداشت تا این که شغلی در هتل از طریق یکی از دوستانش به او پیشنهاد شد. این درحالی بود که ما به دلیل تنگناهای اقتصادی، لوازم اندک زندگی مان را به منزل یکی از آشنایانمان انتقال دادیم و خودمان شب ها را در پارک های شهر به صبح می رساندیم تا اجاره منزل ندهیم. از سوی دیگر هیچ کس حاضر به نگهداری از پسرم نشد. درحالی که فرزندم دچار سرماخوردگی شده بود و پولی برای درمانش نداشتیم به اتفاق همسرم، تصمیم گرفتیم او را برای مدتی به بهزیستی بسپاریم تا وقتی زندگی مان سروسامان گرفت، به سراغش برویم و دوباره زیر یک سقف زندگی کنیم و …

بیشتر بخوانید:

با این مردان هرگز ازدواج نکنید!

دختری که روزگارم را سیاه کرد!

برادر زنم را از غرق شدن نجات دادم/ همسرم را کتک میزدم

زن جوان درحالی این جملات را بر زبان می راند که اشک های سوزانش نیز آرام آرام به چهره معصوم فرزندش می غلتید. او گفت: اگرچه برای یک مادر بسیار سخت است از دردانه اش جدا شود اما برای رسیدن به خوشبختی چاره دیگری برای مان باقی نمانده است. در این هنگام بود که مشاور کلانتری ماجرا را برای سرهنگ چالاکی (رئیس کلانتری ۷ تیر) بازگو کرد. این افسر ارشد انتظامی که دقایقی به فکر فرو رفته بود، ناگهان از پشت میز برخاست و به دیدار خیران محلی رفت. ساعتی بعد جلسه هیئت امنای مسجد امام رضا(ع) با حضور رئیس کلانتری تشکیل شد. طولی نکشید که ماجرای زوج جوان در میان نمازگزاران پیچید و به سرعت مبلغ قابل توجهی از سوی فرشتگان زمینی جمع آوری شد تا مقدمات رهن منزلی کوچک برای این زوج جوان فراهم شود از سوی دیگر نیز با حمایت های هیئت امنای مسجد شغل مناسبی برای فرهاد در نظر گرفته شد تا آن ها در کنار فرزند دلبندشان پله های سعادت را طی کنند چرا که فرهاد توبه کرده و به عشق همسر و فرزندش دیگر دور مواد مخدر را خط کشیده بود. شاید آن لحظه رئیس کلانتری هم به این ماجرا می اندیشید که اگر این زوج حمایت نشوند، نه تنها آسیب های اجتماعی زندگی آن ها را متلاشی می کند بلکه احتمال دارد به مجرمان حوزه استحفاظی اش نیز افزوده شود.
خلاصه آن روز گذشت و امروز همان زوج جوان به رسم قدردانی، دوباره به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آمده بودند تا بگویند هنوز جوانمردی زنده است و انسان های دریادل همانند فرشته های زمینی به نیازمندان عشق می ورزند و …
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

8 − هشت =

دکمه بازگشت به بالا
بستن