از خانه فرار کردم و خودم را با هر سختی که بود به شهرستان محل زندگی فرزاد رساندم.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا او که انتظار نداشت مرا آن جا ببیند تهدیدم کرد اگر به مشهد برنگردم بلایی به سرم خواهد آورد که مرغ های آسمان به حالم گریه کنند. نمی خواستم به همین راحتی دست از سرش بردارم ولی وقتی فهمیدم با دختر یکی از اقوامشان ازدواج کرده است، نخواستم احساسات یک دختر دیگر را جریحه دار کنم و غرورم اجازه نداد شخصیت خودم را بیشتر از این خرد کنم. من با ناامیدی برگشتم ولی به خانه نرفتم چون واقعا نمی دانستم چه جوابی برای اشتباهاتی که مرتکب شده ام به پدر و مادرم بدهم. دختر دانشجو در دایره اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد افزود: حدود ۱۵ روز از کلاس درس غیبت کردم و در خانه یکی از دوستانم مخفی شدم. اما دیگر تحمل این وضعیت را ندارم و به این جا آمده ام تا راه نجاتی نشانم بدهید. راستش را بخواهید پدر و مادرم هر دو تحصیلکرده و کارمند هستند. آن ها همه امکانات لازم برای یک زندگی خوب و ادامه تحصیل را برایم مهیا کرده اند.
افسوس که من قدرشان را ندانستم و از ترم قبل گرفتار نگاه معنی دار پسر جوانی شدم که دانشجوی ترم آخر دوره کارشناسی بود. او با بازی چشمانش دلم را لرزاند و خیلی زود رابطه ای عاطفی بین ما برقرار شد. فرزاد با ابراز عشق و علاقه قول داد که به زودی همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید. نمی دانم چرا این موضوع را از والدینم مخفی کردم و متاسفانه در اثر این ارتباط پنهانی …؟!فرزاد پس از آن که به خواسته های شیطانی اش رسید و حتی حدود مبلغ ۳۵۰ هزار تومان نیز از من قرض گرفت خودش را کنار کشید و به محض آن که از دانشگاه فارغ التحصیل شد برای همیشه به شهرستان محل زندگی خودشان رفت. دخترجوان اشک هایش را پاک کرد و گفت: این موضوع از نظر روحی و روانی برایم خیلی گران تمام شد و دچار افسردگی شدید شده بودم، من به سراغش رفتم و فهمیدم ازدواج کرده است. نمی دانم در این چند روز که سرگردان شده ام و فرار کرده ام چه بر پدر و مادر بیچاره ام گذشته است و حالا چه پاسخی باید به آن ها بدهم؟ اما یک نصیحت دوستانه به تمام دخترانی دارم که داستان زندگی ام را می خوانند و آن این که هیچ موضوعی را از خانواده خود مخفی نکنند چون نتیجه خوبی به بار نخواهد آورد.
