افرادی که از نظر روانی به بلوغ نرسیدهاند، درک نشدن یا قضاوت شدن را به عنوان بهانه اصلی نداشتن گفتوگوی سازنده با پدرومادرشان مطرح میکنند
نویسنده : دکتر مهدی سودآوری| روان شناس و مدرس دانشگاه/ خراسان
صبح مشهد– با گذر از کودکی به نوجوانی و جوانی، کمکم تغییرات مهمی در دنیای افراد رخ میدهد. یکی از مهمترین این تغییرات کاهش اهمیت خانواده و افزایش فوقالعاده اهمیت و تاثیر همسالان در ذهن و زندگی نوجوانان و جوانان است. هرچه سن افزایش می یابد، دنیای افراد هم گستردهتر می شود در نتیجه نقش و جایگاه والدین در ظاهر کاهش می یابد. اما این کم شدن نقش و جایگاه و اهمیت والدین فقط در ظاهر است زیرا با افزایش سن تاثیر والدین عمیقتر و ناخودآگاهتر میشود. یک کودک ۱۰ ساله صرفا چون پدر و مادرش گفتهاند فلان کار بد است، آن را انجام نمیدهد اما یک جوان در دهه ۲۰ زندگی، فکر میکند آن کار را چون دلش نمیخواهد انجام نمیدهد! اما در واقع ارزشهای والدین و خانواده در پسزمینه ذهن اش او را به این نتیجه رساندهاند که آن کار را دوست ندارد. این تغییر وضعیت والدین از تاثیر آشکار و شدید به تاثیر پنهان و ناخودآگاه معمولا کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در ادامه نکاتی در همین باره و اینکه چرا مشورت و همصحبتی با والدین در نوجوانی و جوانی سخت میشود، مطرح خواهد شد.
دلایل اشتباهی برای گفتوگو نکردن با والدین
بیشتر افراد با ورود به نوجوانی و جوانی، هر روز کمتر از دیروز با والدین خود گفتوگو میکنند یا این صحبتها صرفا به مسائل روزمره و تعریف اتفاقات روزانه خلاصه میشود. صحبت از عقاید، باورها و احساسات تقریبا قطع میشود چون هنوز فرد خود را در مقابل والدین، یک کودک میبیند. معمولا هم دلایل به ظاهر منطقی برای این گفتوگو نکردن ذکر میشود مانند درک نشدن یا قضاوت شدن توسط آنها . اما موضوع این جاست که یک فرد بزرگ سال مستقل نباید ترسی از دریافت قضاوت منفی داشته باشد. به عبارت دیگر باید انتخابهای آگاهانه انجام بدهد که حتی اگر والدین یا دیگران آنها را تایید نکردند، با دلایل منطقی توجیهشان کند و دچار تنش روانی نشوند.
شاید سبک فرزندپروری والدین اشتباه است
اما سوال این جاست که چرا بعضی افراد جرئت و توان گفتوگوی سازنده و از موضع برابر بزرگ سال-بزرگ سال را ندارند؟ بخشی از علت این موضوع به سبک فرزندپروری والدین که در آن هرگونه استقلال فرزند سرکوب میشود، باز میگردد. بعضی والدین مخالفت فرزندان را توهین و حاضر جوابی قلمداد میکنند. از سوی دیگر با عنوان حفاظت و مراقبت، امکان تجربه و یادگیری را از فرزندان دریغ میکنند. در چنین صورتی اگر فرزند خلاف میل آنها تصمیمی بگیرد و ناموفق باشد با سرکوفت و تکرار عبارت «من که گفته بودم» او را مورد شماتت قرار میدهند. اینگونه رفتارها اعتماد به نفس و عزت نفس فرزند را نابود و تا آخر عمر او را به یک فرد وابسته و ترسو تبدیل میکند. یادگیری بدون شکست بیمعناست. همان گونه که کودک با افتادن و درد کشیدن راه رفتن میآموزد، نوجوان و جوان هم با اشتباه کردن و برخورد با عواقب آن بزرگ(البته بدیهی است منظور هر تجربه ای نیست چون عواقب بعضی اتفاقات غیر قابل جبران است) میشود. پس والدین گرامی باید از اوایل نوجوانی به فرزند خود حق اظهار نظر بدهند و در باره مسائل شخصی اش اختیار را به خود او محول کنند و صرفا از دور نظارت داشته باشند. در بقیه مسائل مثل تصمیمات مالی، خرید، تغییر خانه و … هم باید با نوجوان خود مانند یک بزرگ سال رفتار کنند، نظراتش را جویا شوند و آن ها را نقد کنند و اجازه بدهند نوجوان هم نظرات آنها را به چالش بکشد.
اصول گفتوگو درباره ارزشهای اخلاقی
در باره ارزشهای اخلاقی، ماجرا کمی متفاوت است. والدین باید اطلاعات هرچه بیشتری از تمام زوایای موضوع در اختیار نوجوان و جوان بگذارند و از او بخواهند در باره آنها فکر و استدلال کند که چرا یک رفتار درست یا غلط است. مثلا تمام والدین نگران سیگار کشیدن فرزند خود هستند اما صرفا با تحکم و ممنوعیت میخواهند از او محافظت کنند که نتیجهاش گاهی سیگار کشیدن با دوستان و پنهان کردن از والدین خواهد بود. در حالی که میتوان در این موارد، بدون قضاوت یا تحمیل عقیده، صحبت کرد و نظرات افراد ضد سیگار و افرادی که سیگار مصرف میکنند را در اختیار نوجوان یا جوان گذاشت و سپس با او صحبت کرد که چگونه فکر میکند؟ کدام نظر را به چه علت قبول دارد و بعد نظرات او را به چالش کشید. مثلا اگر نوجوان گفت چون سیگار برای سلامتی مضر است پس نباید مصرف کرد، او را با این سوال که «پس چرا این همه افراد تحصیلکرده و حتی پزشکان سیگار میکشند» به چالش بکشید! اینگونه کودک در مقابل وسوسه دوستان واکسینه میشود. در واقع در محیط امن خانواده به تمام جنبههای یک موضوع پرداخته شده است و شبهات پیش از طرح در ذهن فرزند بررسی شوند.
برای نوجوانتان پدر و مادر باشید نه دوست
موضوع تاثیرگذار بعدی درباره سخت بودن مشورت با والدین نوع رابطه پدر و مادرها با فرزندان است. معمولا میگویند با نوجوان و جوان خود دوست باشید اما نمیگویند که نوجوان و جوان دوست لازم ندارد بلکه پدر و مادر میخواهد. قرار نیست پدری پسر نوجوان خود را به جمع مردانه دوستان خود ببرد تا با او دوست شوند بلکه باید نقش پدرانه خود را درست ایفا کند. نقش پدر ایجاد قدرت فیزیکی و روانی لازم برای برخورد صحیح با مشکلات زندگی است. به عبارت دیگر، پدر یا مادر باید نحوه و مهارت زندگی کردن را به فرزند خود بیاموزند نه این که با تصمیم گیری به جای او، فرزندشان را به یک بزرگ سال خام و بیتجربه تبدیل کنند.
تنها چیزی که باید فرزند از والدین خود دریافت کند
به عنوان نکته پایانی باید بگویم تنها چیزی که باید فرزند از والدین خود دریافت کند، احساس دوست داشته شدن بیقید و شرط است. پدر و مادر باید به فرزندشان نشان دهند که در هر شرایطی او را دوست دارند، میپذیرند و از او حمایت میکنند. برای این کار باید از رفتار یا گفتاری که حاوی محبت یا حمایت مشروط باشد، به طور جدی پرهیز کرد.
منبع: خراسان