نویسنده: غلامرضا بنی اسدی
صبح مشهد– دلم سوخت. می گفت جرات ندارم بروم نانوایی، یک نان بگیرم. توصف که می ایستم، زبان باز می کنند برخی ها. کار از تیکه و کنایه گذشته و رسیده است به توهین های آشکار به این و آن. نمی توانم جواب بدهم. درست نمی دانم بد گویی را حتی در برابر بد گفتنِ دیگران. قصد توجیه هم ندارم و زبانم هم برای اقناع به داده ها و اطلاعات توانمند نیست.
باید به سکوت برگزار کنم و در خود فرو بریزم. این فقط حکایتِ صف نان نیست که در هر جا که جمعی باشد همین است حتی اتوبوس واحد. موی سیاهی در سر و رویش نبود. پیرمرد فرهنگی و خوش اخلاقِ ما زنگ زده بود تا از ماجرای حقوق تامین اجتماعی بپرسد. می گفت: واریزی اش به اندازه سال قبل است. برایش توضیح دادم که چه لطفی در حق ما دارد دولتِ محتم که روز های مان را با تزریق استرس، طولانی تر می کند! گفتم ما در طول دوران کار هیچ رابطه ریالی با دولت نداشتیم اما حالا که بازنشسته شدیم، اختیار سپرده ما را به دست گرفته دولت و باید افزایش سالانه ای که هیئت مدیره تامین اجتماعی تصویب کرده است، تایید کند تا احکام اصلاح و حقوق ها به روز شود اما هنوز خبری نیست از همت دولت. خب، برنامه های اولویت دارتر دارند.
چه اهمیتی دارد یک جمعیت ۱۲-۱۳ میلیونی بازنشسته و خانواده هایشان چه استرسی را تحمل می کنند؟ نوبت که برسد حتما جواب خواهند داد! پیرمرد نجیبِ قصه ما، از فهرستِ یارانه هم حذف شده بود می گفت: روزی ام را خدا می رساند اما من دریافتی آنچنانی ندارم که دردهک ۱۰ قرار بگیرم. مگر به یک بازنشسته چقدر می دهند، خودشان نمی دانند؟ گفتم حاجی شما در شمار “مترفین” هستید، خبر ندارید! بیشتر به او برخورد چنان که به من برخورد وقتی شنیدم که در دهک ده قراردارم و در شمارِ مترفین! چنان که آن مقام محترم گفت! کاش- لااقل- ملاک ها و شاخص های دهک بندی را شفاف اعلام می کردند تا این همه سئوال برای مردم پیش نیاید. ما که در تلطیف فضا و اقناع خود و دیگران به ضرورت این طرح تلاش می کنیم.
به او گفتم ان شاالله دولت محترم در جلسات آینده، افزایش مستمری را تصویب خواهد کرد و معوقات آن هم پرداخت خواهد شد. دیر و زود دارد به قول قدیمی ها فقط خدا کند امسال سوخت و سوز نداشته باشد! چند دهه همکار بودیم لذا به شوخی گفتم فعلا به همان بد و بیراهی که “می دهند” خوش باش تا نوبت دادنِ افزایش حقوق برسد. یارانه را که حذف کردند. خندید پیرمرد اما من دلم خیلی سوخت. برای او و همه لب های سوخته ای که آش نخورده اند!