اخبار مهم

فروشنده جوان مرا طعمه هوس های شیطانی اش کرد/او چندین بار مرا مورد آزار قرار داد

کد خبر : 33477

یک روز به همراه خواهرم برای خرید به فروشگاهی رفتم اما دلم را در آن مغازه جا گذاشتم و بیرون آمدم. نگاه زیرچشمی پسر جوانی که در آن فروشگاه کار می کرد فکر و ذهن مرا حسابی مشغول خود کرده بود و با تمام وجود احساس می کردم دوستش دارم!

به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان من چند روز بعد دوباره به آن فروشگاه سرزدم و پسر جوان که متوجه شده بود برای دیدن او رفته ام شماره تلفنش را روی تکه کاغذی نوشت و به دستم داد؛ با تماس های تلفنی که داشتیم ارتباط عاطفی ما خیلی زود عمیق شد. «سیاوش» ادعا می کرد که خانواده ثروتمندی دارد و آن ها در منطقه بالای شهر زندگی می کنند. او با این حرف هایش مرا بیشتر شیفته خود کرد و ما تقریبا هفته ای ۲ الی ۳ بار با هم قرار ملاقات می گذاشتیم. در این مدت خواهر بزرگم که به حرکات و رفتارم مشکوک شده بود مدام می پرسید مشکلی برایت به وجود آمده یا به کسی علاقه مند شده ای؟ افسوس که واقعیت را از بهترین و دلسوزترین دوستم یعنی خواهر بزرگم پنهان کردم.

کاش از او راهنمایی می گرفتم تا این طور سیاه بخت نمی شدم! دختر جوان در دایره اجتماعی کلانتری امام رضا(ع) مشهد افزود: پس از گذشت مدتی، سیاوش با این حیله که ما متعلق به یکدیگر هستیم و هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند مانع این عشق و دوستی باشد مرا طعمه هوس های شیطانی اش کرد. متاسفانه او چندبار دیگر هم از من سوءاستفاده کرد. با وجود مشکلی که برایم به وجود آمده بود از نظر روحی دچار آسیب و افسردگی شدم و از سیاوش خواستم هرچه سریع تر به خواستگاری ام بیاید. اما بالاخره چهره واقعی او برایم نمایان شد چون در حالی که خودش را خیلی ناراحت نشان می داد گفت: خانواده اش به این ازدواج رضایت نمی دهند. آن روز من با گریه و التماس از سیاوش خواستم کمکم کند اما او تهدیدم کرد که باید فراموشش کنم، در غیر این صورت عکس هایی که خودم به دستش داده بودم را منتشر خواهد کرد.

دختر جوان افزود: دل نگران بودم و به طور پنهانی آدرس خانه پدر سیاوش را از صاحب فروشگاه گرفتم و تازه فهمیدم که او درباره خانواده اش نیز دروغ گفته است. من به در خانه آن ها رفتم ولی باورم نمی شد جوانی که با نگاه شیطانی و چرب زبانی فریبم داده است زن و بچه دارد و …! دختر جوان در پایان گفت: من و خانواده ام از سیاوش شکایت کرده ایم و اقدامات قانونی لازم دراین باره به عمل آمده است اما در پایان می خواهم به همه جوانان هم سن و سال خودم بگویم مراقب باشید تاوان یک نگاه کوچک، ممکن است یک عمر پشیمانی باشد و نکته دیگر این که هر کاری رسم و رسومی دارد و هیچ وقت واقعیت را از خانواده و بزرگتر های خود پنهان نکنید!

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک نظر

  1. این داستان هاب مخره و دورغ و از کجاتون درمیارید..؟ چقدر باد اون برنامه ترمیه افتادم.. اخرش یه پسره میومد درس اخلاق میداد.. همینجوریش جو جامعه ترسناک شده اصلا نیاز نیست شماهم زحما بکشی.. حداقل یکم حرفه ای تر بنویس.. چیه این تورو خدا بچه ۸ ساله هم میفهمه از خودت درآوردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دوازده + یک =

دکمه بازگشت به بالا
بستن