محمدرضا شیرخانلو میگوید: زیاد اهل خشونت و دعوا نیستم و فقط شیطنتها و خرابکاریهای کمال شبیه به من است.
صبح مشهد-سریال حکایت های کمال بدون بازی خوب محمدرضا شیرخانلو در نقش کمال هیچ جذابیتی نداشت. شیرخانلو نوجوانی ۱۳ ساله است که با وجود سن کم تجربه زیادی در بازیگری دارد.
اگر یادتان باشد در یکی از سریالهای مناسبتی نوروزی سال ۹۱ به نام چک برگشتی، پسربچه ۶ سالهای بازی میکرد که نوع صحبت کردنش برای خیلیها به یادماندنی شد. امیر جعفری در این سریال پدر او و بهاره رهنما نقش مادرش را ایفا میکرد.
محمدرضا شیرخانلو همان پسربچهای بود که اولین کارش را با این سریال آغاز کرد و بعدا هم در دودکش پسر هومن برقنورد شد. او این روزها بعد از گذشت ۷ سال و درست در ۱۳ سالگی ایفاگر نقش کمال در سریال حکایت های کمال شده است. گفتوگوی فارس با شیرخانلو را بخوانید:
دوست دارم محمدرضا باشم نه کمال
آقای شیرخانلو تا به حال بازخوردهای نوجوانان و خانوادهها از سریال حکایت های کمال به چه صورت بوده است؟
– این سریال در واقع برای گروه سنی کودک و نوجوان بود. بچهها کار را دوست داشتند فقط زمان پخش خوبی برای آن در نظر گرفته نشده است. بچههای هم سن و سال من که آن زمان را از نزدیک ندیده بودند تماشای این سریال را خیلی دوست داشتند و حس خوبی داشتند چراکه با سبک زندگی گذشته و پدربزرگ و مادربزرگهایشان آشنا شدند. همچنین اتفاقهایی که در این سریال افتاده بود برای بچهها جالب بود، از همه جالبتر اینکه الان مرا با نام کمال میشناسند و در خیابان که مرا میبینند با تعجب میگویند اِ کمال است.
بیشتر دوست داری کمال باشید یا محمدرضا؟
– صد در صد محمدرضا.
چرا؟
– چون کمال خیلی کتک خورد!
چه شد که به سمت بازیگری آمدید؟ قطعا آن زمان خودتان حق انتخاب نداشتید و بیشتر خانواده برای شما تصمیم گرفتند.
– بله، اول اینکه بازیگر شدنم خیلی خدا دادی و شانسی بود. زمانیکه ۵ سالم بود مادرم مرا در کلاس بازیگری ثبت نام کرد ولی از آنجایی که فضای پلاتو تاریک و ترسناک است جلسههای اول نتوانستم زیاد بمانم و فرار کردم و به خانه آمدم و کلا بازیگری برایم تمام شد. تا ۷ ماه بعد که از دفتر آقای سیروس مقدم با مادرم تماس گرفتند که دنبال بازیگر کودک میگردیم و به همان کلاس بازیگری که پسر شما در آنجا هنرجو بود رفتیم و عکسش را به ما نشان دادند و ما دوست داریم تا در این سریال با ما همکاری کند.
آن زمان هیچ تست بازیگری از شما ندیده بودند؟
– نه اصلا. به همراه مادرم به دفتر آقای مقدم رفتیم و تست بازیگری دادم و برای بازی در سریال «چک برگشتی» قرارداد بستیم و این اولین کار من شد.
با توجه به اینکه تا آن زمان تجربه بازی مقابل دوربین نداشتید چطور توانستید بازی کنید؟
– روزهای اول که خیلی سخت بود اما در ادامه گروه خوبی داشتیم که با من خیلی مهربان بودند و به عبارتی هوایم را داشتند. از طرفی خود آقای مقدم هم به من کمک کرد. کم کم از آن فضا خوشم آمد و تقریبا میشود گفت عاشق سینما شدم.
اوایل بازیگری و در چک برگشتی یکی از دلایل انتخابت نوع صحبت کردنت بود که شما را از سایر بچهها متمایز میکرد.
– فکر میکنم همین طور بود.
بعد ازآن چه کارهایی بازی کردید؟
– بعد از این سریال یک تئاتر به نام ساقی به کارگردانی امیر دژاکام بازی کردم.
برای پسربچه ۶ ساله بازی در تئاتر سخت نبود؟
– سخت بود، اما دوستش داشتم، حتی بیشتر از سینما دوستش دارم.
چرا؟
– به این دلیل که تئاتر شبیه به زندگی است. در سینما و تلویزیون شما اگر اشتباه کنی باز هم میتوانی تکرارش کنی تا درست شود اما در تئاتر چنین چیزی نیست و شما نمیتوانید اشتباه کنید.
از همان سالهای اولیه که بازی میکردید مادرتان هم پا به پای شما و در کنار شما بود؟
– بله همیشه و همه جا کنار من بودند و یکی از دلایلی که باعث شد من پیشرفت خوبی در عرصه بازیگری داشته باشم خانوادهام بودند. از مادرم تا پدرم و برادرم که همگی به نوبه خود مرا کمک کردند تا به اینجا برسم.
برادر بزرگتر دارید؟
– نه یک برادر کوچکتر از خودم دارم و در این مدت که من حواسم معطوف به بازیگری بود برادرم خیلی اذیت شد و کمکم کرد. در موفقیتم اول از همه خدا، بعد خانواده و بعد هم مادرم.
در خانواده شما کسی کار هنری دارد؟
– نه. مادرم که خانهدار است، برادرم فوتبال بازی میکند و پدرم هم در صنف لوازم خانگی است که هیچکدام ربطی به حوزههای هنری ندارند.
بعد از بازی در نمایش «ساقی» امیر دژاکام، در چه کارهای دیگری حضور داشتید؟
– دودکش دومین سریالی بود که بازی کردم و بعد از آن دهلیز آقای شعیبی. پادری، روزای بد بدر، پرده نشین و پریا از سریالهایی بودند که در آنها بازی کردم.
در این بین چند سالی بازی نکردید یا اینکه کارهایی که بازی کردید پخش نشد؟
– بازی میکردم اما پخش نمیشد یا اینکه دیر پخش میشد و حین تولید متوقف میشد.
چه کارهایی بودند؟
– همین سریال حکایتهای کمال وقتی قرارداد بستم و هنوز سریال کلید نخورده بود، کار متوقف شد. بعد از مدتی دوباره قرارداد بستیم و حین تولید که بودیم کار به دلیل ساخت دکور و مسائل مالی متوقف شد. در همین بین با کار دیگری هم قرارداد بستم اما آن هم تولید نشد.
بعد از مدتی در یک سریال نقش محوری بازی کردید. چطور شد که پیشنهاد بازی در نقش کمال را به شما دادند؟
– آقای اشکان تهیه کننده اول این سریال بود که با هم در فیلم سینمایی «شکلاتی» کار کردیم. وقتی میخواستند حکایتهای کمال را بسازند از من دعوت به همکاری کردند. وقتی به دفتر آقای صلح میرزایی کارگردان رفتیم توضیحاتی را درباره این سریال به من دادند. یادم هست همان اول گفتند که سریال حکایت های کمال ۱۵۰ قسمت است و کمال هم نقش اصلی این سریال است.
نقش کمال را دوست داشتید؟
– همان روز که آقای صلح میرزایی درباره نقش توضیحاتی دادند از نقش خوشم آمد چونکه هم بازیگوش بود و هم خرابکار و خیلی زیاد شبیه به خودم بود، همانطور که گفتم بعد از رفتن آقای اشکان و آمدن آقای شایانفر به عنوان تهیه کننده، آقای صلح میرزایی که انتخابشان را کرده بودند دوباره من را برای کار دعوت کردند.
کدام ویژگی مشترک بین شما و کمال وجود داشت؟
– زیاد اهل خشونت و دعوا نیستم و فقط شیطنتها و خرابکاریهایش شبیه به من است.
حتما این را میدانید که این سریال از روی کتابی به همین نام ساخته شده است. قبل از اینکه شروع به بازی کنید این کتاب را خوانده بودید؟
– نه و هیچی هم درباره این کتاب نشنیده بودم و بیشتر با حرفهای کارگردان با نقش آشنا شدم.
یکی از نکاتی که درمورد این سریال دیده میشود این است که شما متولد دهه ۸۰ هستی اما این سریال در دهه ۴۰ می گذرد و قطعا برای بازی در این نقش باید به ۴۰ سال پیش برمیگشتی. چطور با پسری که در آن دهه زندگی میکرد آشنا شدید؟
– در کل زمان قدیم را دوست دارم، زندگی در خانههای حیاط دار و حوض و … برایم رنگ دیگری داشت و دلم میخواست تا یکبار بازی در این فضای قدیمی را تجربه کنم که تا به حال چنین تجربهای نداشتم و برایم جدید بود. در این زمینه با آقای صلح میرزایی خیلی صحبت کردم و تعدادی فیلم برایم گذاشتند تا با آن فضا اُنس بگیرم.
یکی دیگر از جذابیتهایی که در تهران قدیم وجود داشت، بازیهایی بود که بچهها در محل به آن مشغول بودند. قطعا شما شاید هیچکدام از این بازیها را نمیشناختی و تا به حال بازی نکرده بودید.
– برای آشنایی با این بازیهای آن زمان تعدادی مشاور داشتیم و از این طریق با آن زمان آشنا شدم.
چقدر این بازیها برایتان جذاب بود؟
– بازیهایی مثل تورنا بازی و … برایم خیلی جالب بود چونکه الان دیگر بازیهایی به این شکل نداریم و همه بازیها معطوف شده به گوشیهای موبایل و یا تبلت. تا به حال نام خیلی از این بازیها را هم نشنیده بودم، اما میتوانم بگویم که الان این بازیها به بازیهای مورد علاقهام تبدیل شدند.
برای شما که در عصر تکنولوژی بزرگ شدید و رشد کردید، بازیگری کردن در آن فضا و انجام بازیهای مختلفی که جدید یاد گرفتی چه حال و هوایی داشت و برای اولین بار وقتی گفتند که نقش کمال گره خورده با انجام این بازیها چه واکنشی داشتید؟
– اولش واقعا ترسناک بود به خاطر اینکه تا به حال حتی اسم این بازیها را هم نشنیده بودم. بعد که سر فیلمبرداری رفتیم باز هم میترسیدم چونکه نمیدانستم اصلا تورنا بازی چی هست و با کمک کارشناس بازیها یاد گرفتم. در ادامه آقای صلح میرزایی زمانی به ما دادند تا با عوامل همه این بازیها را انجام دهیم و همین شد که برایم جذاب شد. از آقای صدابردار گرفته تا بقیه.
الان وقتی زمان اضافه دارید بیشتر به سمت همان بازیهای موبایلی میروید یا اینکه با دوستان بازیهای قدیمی میکنید؟
– چی بگم آخه؟ متاسفانه به سمت موبایل میروم.
یکی از اهداف این سریال بازگشت مردم به همان دورهمیها و نوستالژیهای قدیمی بود. به عنوان بازیگر این سریال دوست داشتید در آن زمان زندگی میکردید؟ یا اینکه زمان حال جذابیت بیشتری برایتان دارد؟
– دوست داشتم در زمان گذشته زندگی کنم اما الان و زندگی در زمان حاضر را ترجیح میدهم به این دلیل که زندگی کردن در عصر کنونی به نسبت گذشته راحتتر است.
اما جذابیتهایی که در زندگیهای گذشته بود الان نیست و یا لااقل کمتر شده است.
– بله درست است.
سرنوشت تولید ادامه این سریال به کجا رسید؟
– فعلا که ۳۱ قسمت از حکایتهای کمال را ضبط کردیم و به دلیل بروز مشکلات مالی نمیدانم و احتمالا بعد از برطرف شدن مشکلات مالی ادامه سریال تولید میشود.
ادامه این سریال در مقطع دیگری نیست و همین شانس حضور شما را بیشتر کرده است و از طرفی گروه تولید صبر نمیکنند تا چند سال دیگر که بخواهند جوانی شما را هم به تصویر بکشند.
– بله و این مزیتی است که این نقش دارد و در فصلهای بعدی من نهایتا یکسال بزرگتر میشوم.
در تمام این یکسالی که در نقش کمال بازی میکردید چالشی با این نقش نداشتید؟ و موردی نبود که اذیتتان کند؟
– من با حیوانها رابطه خوبی ندارم و از همه حیوانها حتی از مرغ هم میترسم. روزهای ابتدایی تصویربرداری بود و قرار شد تا من سکانسی بازی کنم که باید در آن خروس لاری دستم میگرفتم. اولین واکنشی که داشتم این بود که خروس لاری در بغلم است و دارم گریه میکنم. حتی یک سکانسی داشتیم که خروس لاریها در حال دعوا با هم بودند و من باید یکی از آنها را از آن میان بیرون میکشیدم و دیگر روزهای آخر ضبط برایم عادی شده بود.
چکار کردید که عادی شد؟
– اعضای گروه کمکم کردند و بعد از خروس لاری، موش، مار، قورباغه و … از دیگر حیوانهایی بودند که باید دست میگرفتم و الان طوری شده که دیگر از حیوانها نمیترسم.
خاطره جالب و به یاد ماندنی از پشت صحنه این سریال دارید؟
– یک شب که از صبح سر ضبط بودیم و خسته شده بودم، فیلمبرداری را تعطیل کردیم! روز خسته کنندهای داشتم و نمیتوانستم کار کنم. باد شدیدی گرفت و از آنجایی که در شهرک سینمایی پر از خاک و شن است، یک دفعه با دستم روی چشمم را گرفتم و الکی زدم زیر گریه و به همراه پسرعمویم و یکی از بچههای گروه به بیمارستان رفتیم. البته خاکی که در چشمم رفته بود با یک فوت هم در میآمد اما خب چشمم داشت اذیت میشد. دکتر بیمارستان قطره چشمی داد و به محض ریختن در چشمم خوب شدم اما دیدم که بهترین فرصت است که به صحنه ضبط برنگردم. به دکتر که هندی هم بود گفتم چشمم را ببندد و برایم نامهای بنویسد که به کارگردان نشان دهم و من را از سریال دودکش که دیده بود، شناخت و گفت به شرطی که با من عکس بگیری. به صحنه سریال برگشتم و نامه دکتر را نشان دادم و دیگر چیزی نگفت اما چونکه باید روزی ۸ سکانس میگرفت دیگر بدون حضور من کار آن روز را ادامه نداد.
غیر از این باز هم برایتان پیش میآمد که خسته باشی و دوباره کار را تعطیل کنی؟
– یک سکانسی داشتیم که در آن گونیهای ذغال را روی من میریختند و دیگر فردای آن روز نمیتوانستم کار کنم. این در شرایطی بود که دو ماه هر روز آفیش بودم و دیگر نمیتوانستم از خستگی کار کنم و به همین خاطر وقتی خانه رسیدم به مامان گفتم من دیگه فردا نمیتونم برم و نرفتم. یکبار هم یادمه خودم را به سرماخوردگی زدم و کار را تعطیل کردم. یک جورهایی نقشم پررنگ بود که اگر من نبودم گروه باید کار را تعطیل میکردند.
همیشه وقتی میخواستید بری سر صحنه با مامان و یا بابا میرفتید؟
– بله فقط دو بار تنها رفتم آنهم به این دلیل که مادرم باید جایی میرفت. گاهی اوقات هم با مادربزرگ میرفتم.
مادر شما خانهدار هستند؟
– بله، اما مدتی است که آموزشگاه بازیگری تاسیس کردند و از یک ماه دیگر هم آغاز به کار خواهند کرد.
تعدادی از بازیگرانی که از کودکی به این کار مشغول میشوند وقتی به سن نوجوانی و یا جوانی میرسند تصمیم دیگری میگیرند و دنیایشان تغییر میکند. شما هنوز هم میخواهید بازیگری را به عنوان شغل آینده ادامه دهید؟
– بازیگری را خیلی دوست دارم و میخواهم در این رشته تحصیل کنم. حتی مامان بارها به من گفته هر موقع که خواستی کار نکنی بگو و خودش هم تاکید دارد که ریاضی بخوانم، اما خودم واقعا بازیگری را دوست دارم و حتی میخواهم کارگردانی بخوانم. در ادامه هم باید بگویم یکی ازدلایلی که فکرمیکنم در آینده هم موفق باشم حضور مادرم است و تا الان هم هر کاری کردم با کارگردانها و بازیگرهای بزرگ بوده است و میتوانم بگویم مغز متفکری برای من است و همینطور که تا الان کمکم کرده و موفق بودم و باز هم کمکم میکند.
همیشه انتخابهایی که برای حضور در فیلم و سریال دارید به عهده مادرتان است؟
– بله از اول تا الان و آینده هم همینطور خواهد بود و اگر خدا کمکم کند میتوانم در آینده هم موفق باشم.
از همان اول کار تا الان دستمزدهایتان به چه صورت بود؟
– برای اولین کارم دستمزدی نگرفتم اما بعد از بازی و کاندیدا شدن برای فیلم دهلیز دستمزدم را بالا بردم.
محمدرضا شیرخانلو؛ شاگرد زرنگ و درسخوان
شاگرد زرنگ هستید؟
– بله معدلم ۱۹ به بالا است.
وقتی همزمان سر کار هستید، مدرسه را چکار میکنید؟
– برای مدرسه از طرف گروه فیلمبرداری نامه میبرم و شبها هم که به خانه میآیم معلم خصوصی دارم.
در این سالها غیر از بازیگری کار دیگری در زمینههای هنری انجام دادید؟
– چهار سال پیش یک فیلم کوتاه ساختم که درباره شهدا بود. در این فیلم که «در انتهای کوچه» نام داشت، از تعدادی همکارانم که قبلا همکاری کرده بودیم کمک گرفتم. این فیلم در جشنواره فیلم راهیان نور نیز برنده سه جایزه شد.
شما دراین سریال همبازیهای نوجوان زیادی داشتید. از قبل با آنها دوست بودید یا حین کار دوست شدید؟
– با امیرحسین کافتری (عباس) در فیلم دهلیز کار کرده بودم و با محمدحسین بلوکات (مسعود) در فیلم شکلاتی بازی داشتم. تقریبا میشد گفت اغلب از دوستان قدیمی بودند و این در کنار هم بودن به ما خوش میگذشت. هر روز بعد از پایان کار، با همدیگر و به اتفاق چند تا از بچههای گروه فوتبال بازی میکردیم و جمع دلنشینی داشتیم.
بعد از کمال پیشنهاد دیگری نداشتید؟
بعد از کمال، در فیلم فسا به کارگردانی آقای کمالی مقدم، دنیا کوچیکه را با آقای بازغی کار کردم و الان هم قرار داد دارم و سر فیلم سینمایی در رشت هستم که آقای کمالی مقدم کارگردانی میکند.