شیفته محبت های مردی شده بودم که ادعای دوستی و رفاقت چندین و چند ساله با شوهرم داشت. چند بار برادرم به من تذکر داد که با فردی غریبه و نامحرم این قدر خودمانی نشوم و او را به حریم خصوصی زندگی ام راه ندهم.اما من مثل همیشه برادرم را به چشم یک آدم امل و تعصبی نگاه می کردم و حرف هایش را پشت گوش می انداختم.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری ۱۵مشهد افزود: داستان از این قرار است که ۶سال قبل با پسر یکی از آشنایان ازدواج کردم. من و جمشید زندگی خوب و قشنگی داشتیم و با تولد فرزندمان احساس خوشبختی می کردیم. یک روز به طور اتفاقی شوهرم دوست دوران تحصیل خود را در خیابان دید و اورا به خانه مان دعوت کرد. فرامرز و همسرش به اصرار همسرم به خانه ما آمدند. جمشید و دوستش خاطرات شنیدنی و بامزه ای از زمان دانشجویی خود داشتند که شنیدن آن برای من و همسر فرامرز جالب بود. زن جوان افزود: دوست همسرم پس از چند بار رفت و آمد خانوادگی پیشنهاد داد که در شرکت او استخدام شوم و همسرم نیز مخالفتی برای این کار نشان نداد. به این ترتیب بود که من در آن شرکت لعنتی مشغول به کار شدم. مدتی گذشت و فرامرز با بدگویی از همسرش ادعا کرد می خواهد او را طلاق بدهد. او درباره مسائل خصوصی و روابط خودش و همسرش نیز با من درد دل می کرد و کم کم خاطرات دوران دانشجویی اش را وسط کشید و گفت: شوهرت قبل از ازدواج با تو عاشق دلباخته دختری بود که آنها رابطه بسیار نزدیکی باهم داشتند و قرار بود ازدواج کنند اما جمشید عاشق دختر دیگری شد و البته پس از چند تجربه عشقی دیگر گویا فقط به خواسته پدر و مادرش به ازدواج با تو تن داده است.
فرامرز می گفت: من و او شباهت های زیادی باهم داریم و هر دو در مسیر سرنوشت قربانی دروغ و ریا شده ایم. شنیدن این حرف ها همراه با محبت های بی حد و اندازه و تعریف و تمجیدهایی که این مرد شیطان صفت از من داشت نه تنها مرا نسبت به شوهرم بدبین کرد بلکه باعث شد تا به فرامرز وابسته شوم و او را به عنوان یک تکیه گاه عاطفی ببینم.متاسفانه من که احساس تنفر شدیدی نسبت به شریک زندگی ام پیدا کرده بودم روز به روز از او فاصله گرفتم و آن قدر اذیتش کردم که بالاخره پس از یک سال موافقت کردبه طور توافقی از هم جدا شویم. زن جوان ادامه داد: طبق نقشه ای که فرامرز کشیده بود قرار بود او نیز همسرش را طلاق بدهد و ما بعد از ازدواج با همدیگر برای همیشه به اروپا برویم. اما این قول و قرارها دروغ از آب درآمد چرا که فرامرز ابتدا مرا به عقد موقت خود درآورد و درست پس از گذشت یک سال و نیم سرگردانی به همراه همسرش برای همیشه به خارج از کشور رفت و من ماندم با یک دنیا سرافکندگی و روسیاهی. زن جوان گفت: متاسفانه در این مدت توسط فرامرز به مواد روان گردان و کریستال آلوده شده ام و او مرا معتاد کرد تا حرفم به جایی نرسد و نتوانم ادعایی بکنم. امروز با دلتنگی به دیدن دختر کوچولویم رفتم ولی وقتی متوجه شدم جمشید با دخترخاله اش ازدواج کرده است تلخی و ضربه روحی شکست را با تمام وجودم حس کردم و تصمیم احمقانه ای گرفتم. می خواستم همسرش را بکشم که دستگیر شدم. تازه امروز فهمیدم حرف هایی که فرامرز پشت سر شوهر سابقم گفته یک مشت دروغ بود تا مرا از او جدا کند. ای کاش…
مگه میشه یک زن اینقدر احمق باشه.پس پدر و مادرش چی یادش دادن نه ایمانی نه خط قرمزی نه نجابتی چقدر باورش سخته
ازین بدتراش هس حرص و طمع بعضیا اونقدر زیاده که از هیچ … فروگذار نیستن.
نباید نه زن نه مرد کسی رو به حریمه خصوصیش راه بده حتا نزدیکترین فرد زندگیت
نمیشه کسی رو قضاوت کرد قاضی فقط خداست.ولی زندگیشو مفت مفت خراب کرد و تا آخر عمر باید توی سرگردونی باشه
خدا لعنت کنه اینجور مردارو که با احساسات و زندگیه ی زن ساده اینجور بازی میکنن
چرا خدا اون زن رو لعنت نکنه وقتی دید اون مرد زن داره، چهارتا حرف بدون سند و مدرک شوهر رو داغون کرد، زنی اگر خودش نخواد مرد نگاه چپ هم نمیتونه بهش بکنه! تو این موارد هردو یکسان مقصر هستن!!!
منم با حرفت موافقم من خودم زنم همسر ویک پسر دارم این زنیکه هوس باز همه زندگیشو به پای هوس خارج رفتن از دست داده، اگه مرده میبرد خارج که اصلا ککش نمیگزد چقد از زنایی که میرن تو زندگی یه زن دیگه بدم میاد واااای
خدالعنت کنه زن خیانت کارو
واقعا خیلی زن ـه احمق بوده