اخبار مهم

رابطه پلید مرد زن دار با دختر جوان مشهدی+جزئیات

کد خبر : 30633

بیش از یک سال و نیم است که صاحبکارم از من سوءاستفاده می کند، روزی که فریب چرب زبانی هایش را خوردم هیچ گاه تصور نمی کردم این گونه خوار و ذلیل شوم تا جایی که دیگر نتوانم برای آینده خودم تصمیم بگیرم.
به گزارش صبح مشهد، دختر ۲۵ ساله ای که به همراه مادرش وارد کلانتری شده بود تا راز ارتباط مخفیانه با صاحبکارش را فاش کند در حالی که بیان می کرد با این ارتباط شرم آور آینده ام را به تباهی کشاندم، در تشریح ماجرای آشنایی خود با مرد ۴۸ ساله به مشاور مددکار اجتماعی کلانتری ناجای مشهد گفت: دختر نوجوانی بودم که پدر و مادرم به دلیل اختلافات شدید خانوادگی از یکدیگر جدا شدند. آن زمان من به مادرم وابستگی شدیدی داشتم به همین علت هم زندگی در کنار مادرم را انتخاب کردم.
از سوی دیگر هم نزد مادرم آزادی های بیشتری داشتم و می توانستم آزادانه با دوستانم رفت و آمد کنم. اگرچه در یک خانواده متوسط بزرگ شده بودم اما باز هم از نظر مالی مشکلی نداشتم و با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می پرداختم و در پارتی ها و مهمانی های خاص شرکت می کردم. علاقه زیادی به عکاسی داشتم و همواره سعی می کردم عکس های حرفه ای از سوژه های خاص تهیه کنم. به همین دلیل در بین دوستانم به عکاس باشی معروف بودم. وقتی تحصیلاتم در مقطع متوسطه به پایان رسید در کلاس های آموزشی عکاسی شرکت کردم و پس از آن تصمیم گرفتم به صورت تجربی وارد بازار کار شوم.

این بود که در یکی از عکاسی های مشهدکه صاحب نام و نشانی بود مشغول به کار شدم. صاحبکارم مردی میان سال و دارای همسر و فرزند بود. او در همان روزهای اول آغاز به کارم در عکاسی چنین وانمود می کرد که به من علاقه مند شده است.

من هم که به اشتباه تصور می کردم اگر با او ازدواج کنم آینده بهتری خواهم داشت به درخواست های او برای داشتن یک رابطه پنهانی پاسخ مثبت دادم. از آن روز به بعد ارتباط های من در حالی آغاز شد که صاحبکارم به من قول داد همسرش را طلاق دهد و با من ازدواج کند.

با این چرب زبانی ها و نیرنگ های صاحبکارم هر روز بیشتر از گذشته به او وابسته می شدم و به امید این که روزی لباس عروسی بپوشم به همه خواسته های شرم آورش تن می دادم تا این که دیگر از این شرایط خسته شدم اما از سوی دیگر نیز طوری به او علاقه مند بودم که می ترسیدم اعتراض کنم. خلاصه بیشتر از یک سال و نیم از این ماجرا گذشت ولی او به قول و قرارهایش عمل نکرد.

به همین دلیل من هر روز با وجدانم درگیر بودم و نمی خواستم به این رابطه عاطفی ادامه بدهم. با وجود این وقتی موضوع ازدواج را با صاحبکارم در میان گذاشتم او خیلی راحت گفت هیچ گاه به ازدواج با او فکر نکنم از سوی دیگر هم مرا تهدید می کند که اگر با کس دیگری ازدواج کنم مرا نقص عضو می کند. آن جا بود که فهمیدم به عشقی سراب گونه دل بسته ام اما باز هم می ترسیدم او انتقام سختی از من بگیرد.
به همین علت بهترین چاره را در آن دیدم که باز هم به مادرم تکیه کنم. این گونه بود که ماجرای ارتباطم را برای مادرم بازگو کردم و به کلانتری آمدیم تا …
منبع: مشهد فوری

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سیزده − 7 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن