گفت وگو با زائری که به عشق زیارت به مشهد آمد و از گیت های ورودی برگردانده شد اما…
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامه نگار
صبح مشهد– «وقتی بهم گفتن که نمی شه بری داخل حرم، اون لحظه خیلی دلم شکست، فقط مات و مبهوت به گنبد طلای آقا امام رضا(ع) نگاه میکردم و اشک میریختم. تو دلم بهش گفتم که آقا، این چه رسم مهمون نوازیه؟ اصلا چرا منو طلبیدی از تویسرکان همدان تا بیام زیارتت؟ اون هم بعد از چهار سال با کلی سختی، مشکلات اقتصادی و … . بعدش ایستادم روبهروی حرم، دستم رو به رسم ادب گذاشتم روی قلبم، گفتم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)، آقا دلم شکسته، اگر جوابم رو ندی، دیگه نمیام زیارتت…». زهرا جمور، زائر امام هشتم(ع) اواسط شهریور امسال با شوهرش سید محمد جواد شیخ الاسلامی و سه فرزند یک، ۴ و ۷ سالهشان با زحمت فراوان از همدان بار سفر میبندند تا زائر امام رضا(ع) شوند. اتفاقاتی در بازرسی ورودی حرم برای آنها میافتد که سفر را نیمه تمام رها می کنند و بدون وداع با حضرت(ع) از مشهد خارج میشوند اما کمتر از ۲ ساعت بعد به قول خودشان، عنایت و کرامت حضرت (ع) نصیب شان می شود و توفیق زیارت دوباره برایشان حاصل میشود و این بار، مهمان ویژه حضرت میشوند. در پرونده امروز زندگی سلام و در آستانه شهادت امام رضا(ع) با این زائر امام هشتم(ع) و ماجراهایی که در این سفر زیارتی برایش پیشآمده، گفتوگویی داشتیم.
بیکار شدن شوهرم باعث شد ۴ سال از زیارت محروم شویم
خانم جمور در شروع گفت و گو از دلتنگیهایش برای زیارت این دفعه میگوید و این که چرا بین زیارت های هرسالهشان فاصله افتاده: «در چند سال اخیر، مشکلات اقتصادی مان زیاد شد. خیلی دلمان میخواست که زودتر به حرم امامرضا(ع) مشرف شویم اما شوهرم حدود دو سال بیکار شد و هزینههای سفر به مشهد برای ما جوری نبود که امکان این توفیق را داشته باشیم. اما به خصوص از اوایل امسال، دلم خیلی هوای زیارت کرد تا این که چند وقت پیش برادرم به من گفت که میخواهم بروم مشهد، دوست دارم شما هم با من بیایید. من سه تا فرزند دارم، زینب سادات ۷ ساله، سید محمد حسین ۴ ساله، اسما سادات یک ساله. به برادرم گفتم که ما جمعیتمان زیاد است، بخواهیم با تو همسفر شویم، هزینههایت زیاد میشود اما اصرار داشت که ما را به پابوس حضرت ببرد.»
به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانها را بستم
«سفرمان خیلی عجلهای شد»، این زائر ادامه میدهد: «جمعه نوزدهم شهریور ساعت ۶ و نیم غروب بود که برادرم به من خبر داد از تهران بلیت به سمت مشهد پیدا کرده و باید سریع آماده شویم که ساعت ۱۱ شب از تویسرکان همدان به سمت تهران برویم تا از قطار جا نمانیم. برای زیارت امام رضا(ع) دیگر خودتان میدانید، حالوهوای دیدن گنبد طلا، صدای زنگ ساعت حرم و نقاره خانه، نوشیدن آب از سقاخانه اسماعیل طلا و … چه صفایی دارد. بنابراین به شوق زیارت اصلا نفهمیدم چطور چمدانهای خودم، شوهرم و سه تا بچهام را در ۲ یا ۳ ساعت آماده کردم. ساعت ۴ و هنگام اذان صبح رسیدیم به تهران و بعدش هم راهی مشهد شدیم. دختر یک سالهام در قطار خیلی اذیت کرد، اصلا نخوابید و ما خسته و کوفته رسیدیم مشهد اما شوق زیارت امام رضا(ع)، همه این سختیها را به شیرینی تبدیل میکند».
به لطف امام رضا(ع) و شهدا حجابم کاملتر شده بود
ماجرا از آن جا شروع میشود که خانم جمور به همراه شوهر و سه فرزندش، بعد از دیدن گنبد طلای امام رضا(ع) از دور شروع به خواندن صلوات خاصه میکنند و سریع خودشان را به گیت های بازرسی میرسانند تا به فراق چندین سالهشان پایان دهند اما خادمی که جلوی در ایستاده، به پوشش این خانم ایراد میگیرد. خانم جمور در این باره میگوید: «اول باید یک مقدمه در این باره بگویم. من قبلا باحجاب بودم اما نه مثل الان و در این حد، بنا بر دلایلی حجابم کامل نبود. بعدش جریاناتی برایم پیش آمد اما عنایت امامرضا(ع) و داستان زندگی یکی از شهدا باعث شد تا تصمیم بگیرم روی خودم کار کنم تا حجابم بهتر شود، جوری که این اواخر همه تعجب میکردند چطور شده که این قدر حجابم کامل تر شده است. بنابراین اصلا فکر نمیکردم که بیایم مشهد و چنین مشکلی برایم پیش بیاید. من برای ورود به حرم همان طور که در تصویر هم میبینید، یک عبای زنانه بلند و آزاد داشتم و یک روسری مشکی بلند اما در گیت بازرسی، اجازه ورود به من ندادند .»
نزدیک حرم باشی اما دلتنگ، آخرین حد از غم دنیاست
این زائر درباره ادامه ماجرا میگوید: «وقتی به حرم راهم ندادند، خیلی دلم شکست. همسرم بعد از این که با آن خادم به خاطر پوشش من بحث کرد، خیلی ناراحت شد و به آن خانم گفت که همسرم یک سال تمام روی خودش کار کرده، مطالعه کرده و … تا به این حد از حجاب برسد، الان شما به ما بگویید که کجای پوشش ایشان مشکل دارد؟ همان جا بود که شوهرم رو به گنبد حضرت سلام داد و گفت که یا امام رضا(ع) یا دیگر حرمت نمیآیم یا خودت باید جوابم را بدهی. چون ما واقعا با سختی به این زیارت آمده بودیم. بعدش هم برگشتیم هتل. حال خودم هم اصلا خوب نبود. نزدیک حرم باشی اما دلتنگ ، آخرین حد از غم و بغض دنیاست. در هتل، آهنگ استاد کریمخانی را گذاشته بودم و اشک میریختم: «آمدهام آمدم ای شاه پناهم بده، خط امانی ز گناهم بده، ای حرمت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده…» همان طور که داشتم در اینستاگرام ویدئوهای حرم امامرضا(ع) را میدیدم و گریه میکردم، پیج آقای مروی را دیدم.
آقای مروی، شخصا پیگیر ماجرای من شدند
می پرسم بعد از ارسال پیامتان به دایرکت پیج حجت الاسلام و المسلمین مروی تولیت محترم آستان قدس رضوی، چه اتفاقی افتاد؟ خانم جمور پاسخ میدهد: «بعد از آن ماجراها، صبح روز بعد، از مشهد بلیت قطار گرفتیم تا به شهرمان برگردیم. اصلا در مشهد باشی و زیارت نروی که نمیشود و تحملش را نداشتیم. رسم هم این است که هر کسی به زیارت حضرت میآید، شب یا روز آخر برای وداع خودش را به حرم میرساند اما ما این بار حتی با حضرت(ع) وداع هم نکردیم. حالم در تمام این مدت اصلا خوب نبود و باورم نمی شد که با این همه سختی به زیارت آمدم اما انگار حضرت(ع) حواسش به زائرش نیست. هنوز یک یا ۲ ساعت نگذشته بود که دیدم از پیج اصلی حاج آقای مروی یک پیام به دایرکت من آمد که لطفا شمارهتان را برای تماس و پیگیری موضوع بدهید. من خیلی تعجب کردم چون اصلا انتظار این اتفاق را نداشتم. یک ربع نگذشت که از دفتر حاج آقا تماس گرفتند و گفتند که آقای مروی شخصا پیگیر مسئله شما شدهاند و میخواهند جزئیات ماجرا را بدانند. من به طور کامل ماجرا را توضیح دادم و گفتم عکس پوششم را هم میفرستم تا خودتان قضاوت کنید، شاید واقعا مشکل از ما بوده است. بعدش دوباره با من تماس گرفتند که حاج آقا خیلی ناراحت شدند و گفتند چرا زائر امام رضا(ع) باید با این پوشش، به حرم راه داده نشود و دلش بشکند. گفتند که حاج آقا ما را دعوت کردند که ظهر برای ناهار به مهمانسرای حضرت مراجعه کنیم اما من به آنها گفتم که ما از مشهد خارج شدیم. تا این را شنیدند، خیلی ناراحت شدند و گفتند که مطمئن باشید ما پیگیر ماجرای شما هستیم».
این بار مهمان ویژه آستان قدس شدیم
«رسیدیم تهران، درگیر این بودیم که چطور برگردیم شهرستانمان در استان همدان، با اتوبوس یا خودروی شخصی که دوباره از دفتر حاج آقای مروی با من تماس گرفتند»، این زائر ادامه میدهد: «مسئول امنیت حرم پشت خط بود و گفتند که حاج آقا امر کردند با هزینه آستان قدس برای شما بلیت بگیریم، هتل، غذای حضرت و … تا دوباره به زیارت بیایید. شوکه شده بودیم اما دعوت حضرت را که نمیتوانستیم رد کنیم. چند ساعت بعد، بلیت را به دستمان رساندند و ما دوباره راهی مشهد شدیم. اصلا باورمان نمی شد که امام رضا(ع) حواسش به دل تکتک زائرانش هست. شوق این سفر دوباره، صد هزار برابر سفر اول بود. آن موقع تمام لحظات سفر قبلی مدام جلوی چشمم میآمد. یادم هست در لحظه خروج از مشهد رو به حرم کردم و گفتم: «آقا من این جوری نمیخواستم بیام زیارت، هنوز یک دل سیر گنبدت رو نگاه نکردم. تازه ثبت نام کرده بودم برای غذای تبرک حرم، کلی حرف دارم براتون آقا. این چه وداع تلخیه که با دل شکسته دارم می رم؟ و … ». توصیف لذت معنوی که از این سفر دوباره به مشهد بردم، قابل بیان نیست. برخورد حاج آقای مروی و افرادی که در دفترشان مشغول کار هستند هم با ما خیلی خوب بود، هیچ وقت محبتشان را فراموش نمیکنیم. در مدتی که مشهد بودیم، هر روز تماس میگرفتند که آیا مشکلی برایتان پیش نیامد؟ کم و کسری ندارید؟ و …».
روزها نه، ثانیهها را میشمارم تا دوباره زائرش شوم
حالا خانم جمور و خانوادهاش، ۱۰ یا ۱۵ روز هم نشده که به شهرشان برگشتند اما بدجور دلتنگ حرم هستند. او در پایان صحبت هایش میگوید: «من زمانی که کودک بودم، پدرم عید و تابستان هر سال ما را میآورد مشهد. خیلی به این سفر و برکاتش اعتقاد داشت. خاطرات بچگیام از حرم را بارها و بارها برای دخترم زینب سادات و بقیه بچههایم تعریف کرده بودم. از حس و حال دویدن در صحن حرم روی سنگ فرشها و …، برای همین خیلی ذوق زیارت داشتند. الان چند روزی است که برگشتیم و بچههایم مدام میپرسند که مامان، کی می شه دوباره بریم حرم؟ مدام این را تکرار میکنند. این برای من خیلی ارزش دارد چون دوست نداشتم خاطره بدی در ذهن بچههایم از این امام رئوف شکل بگیرد. این جا در روستایمان یک شاهزاده ناصر داریم که میگویند برادر امامرضا(ع) است. با همسرم روزی یک بار میرویم آن جا تا شاید دلتنگیمان برای زیارت دوباره امام رضا(ع) کمتر شود اما نه، زیارت امامرضا(ع) و سفر به مشهد را با هیچ جای دنیا نمیتوان عوض کرد. روزها نه، ثانیهها را می شمارم تا دوباره قسمت شوم و بیایم زیارت.»
منبع: روزنامه خراسان