اخبار مهم

ارتباط پنهانی همسرم با یکی از بستگان نزدیکم مرا قاتل کرد/در مشهد رخ داد

کد خبر : 33851

روزی که به ارتباط همسرم با یکی از بستگانم پی بردم، دنیا روی سرم خراب شد. سوءظن وجودم را می لرزاند و مانند بیماران روانی حال خودم را نمی فهمیدم. افکارم به هم ریخته بود تا این که تصمیم وحشتناکی گرفتم اما ای کاش …

این ها بخشی از اظهارات قاتل ۴۶ساله ای است که از سه سال قبل به اتهام قتل یکی از بستگان نزدیکش در زندان به سر می برد و طبق رأی دادگاه به پرداخت یک فقره دیه کامل مرد مسلمان محکوم شده است. این مرد جوان در حالی که بیان می کرد در شرایط روحی و روانی هولناکی قرار داشتم و تصمیم اشتباهی گرفتم و باید عاقلانه و از طریق قانون، راه درستی را انتخاب می کردم، با ابراز ندامت از این حادثه تلخ درباره سرگذشت اش گفت: در یک خانواده فرهنگی و مذهبی به دنیا آمدم و در یکی از شهرستان های اطراف مشهد به تحصیل ادامه دادم. مانند خیلی از دانش آموزان در فصل تابستان کار می کردم و در کنار خانواده ام زندگی آرامی داشتم تا این که بعد از پایان تحصیلاتم در مقطع دبیرستان عازم خدمت سربازی شدم و سپس به تحصیلاتم در دانشگاه ادامه دادم. زمانی که در رشته کاردانی برق دانش آموخته شدم، به عنوان تکنیسین به شرکت ایران خودرو راه یافتم.

در همین روزها بود که به صورت کاملا سنتی و با نظر خانواده ام ازدواج کردم. دو سال بعد با به دنیا آمدن پسرم، زندگی من شیرین تر شد به طوری که وقتی فرزندم را در آغوش می گرفتم انگار در آسمان سیر می کردم. خلاصه بعد از سال ها شغلم در ایران خودرو را رها کردم و برای درآمد بیشتر به کار آزاد روی آوردم اما در همین اثنا دچار ورشکستگی شدم و در حالی که خداوند دختر زیبایی نیز به من عطا کرده بود، روزهای سختی را می گذراندم. با این حال، کمر همت را بستم و در رشته مهندسی برق مدرک کارشناسی خودم را گرفتم و بدین ترتیب در پروژه های بزرگ ساختمانی مشغول کار شدم. دیگر زندگی ام در مسیر آرامش قرار گرفته بود که حادثه شومی مرا به روز سیاه نشاند و زندگی ام را به نابودی کشاند. اوایل سال ۹۶ بود که پیام های گوناگون در فضای مجازی گوشی همسرم توجه مرا به خودش جلب کرد. از آن روز به بعد سوءظن همه وجودم را فرا گرفت. این موضوع را مانند رازی محرمانه در سینه ام پنهان کردم اما نمی توانستم آرامش روحی داشته باشم. خلاصه زندگی ام را رها کردم و فقط به دنبال کشف این حقیقت تلخ بودم. از زمانی هم که فهمیدم آن مرد غریبه که با همسرم ارتباط دارد از بستگان خودم است، دنیا روی سرم خراب شد. ترفندهای زیادی را به کار گرفتم و حتی با دوربین مخفی فیلم هایی تهیه کردم. چند بار به خاطر فرزندانم و حفظ آبروی خانواده ام، از گناه همسرم گذشتم ولی آن جوان آشنا همچنان سعی می کرد به این ارتباط شیطانی ادامه بدهد. دیگر روز و شبم را نمی فهمیدم و نمی توانستم تصمیم عاقلانه ای بگیرم. همسرم را به دادگاه کشاندم اما دلم به حال فرزندانم می سوخت چرا که آن ها جگرگوشه من بودند. اما آن چه در زندگی من رخ می داد آن قدر فاجعه بود که قدرت تصمیم گیری عاقلانه را نداشتم. با آن که همسرم متوجه اشتباهش شده بود ولی من زندگی آرامم را در آستانه نابودی می دیدم. این گونه بود که آن تصمیم اشتباه را گرفتم و جوانی ام را به پشت میله های زندان کشاندم. چند ماه بود که خودم را به آن مرد آشنا نزدیک کرده بودم. بالاخره در یک فرصت مناسب در خانه مادرم با او قرار گذاشتم و او را به قتل رساندم. سپس برای آن که شناسایی نشوم، جسدش را درون چاه داخل حیاط انداختم و روی آن را سیمان کردم. اما دو روز بعد با پیگیری خانواده مقتول همه چیز لو رفت و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و خیلی زود دستگیر شدم. همسرم نیز همه ماجرا را در حضور بازپرس میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) بازگو کرد، پس از آن در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی محاکمه شدم اما قضات دادگاه پس از بررسی کامل اسناد و مدارک ومحتویات پرونده و اظهارات همسرم، رأی به قصاص نفس ندادند و در حالی مرا به پرداخت دیه کامل محکوم کردند که باید از جنبه عمومی جرم نیز مجازات آن را تحمل کنم. اکنون که همسرم را طلاق داده ام و زندگی ام نابود شده است با خودم می اندیشم کاش در همان زمان لحظاتی را عاقلانه فکر می کردم و دست به دامان قانون می شدم. حالا هم که حدود سه سال است جوانی ام را پشت میله های زندان می گذرانم بسیار پشیمانم اما با آن که مبلغ صدمیلیون تومان پس انداز کرده ام، توان پرداخت ۲۳۰میلیون تومان دیگر را برای آزادی از زندان ندارم و چشم به دست خیران سرزمینم دوخته ام ولی ای کاش …
ماجرای واقعی بر اساس یک پرونده قضایی و نامه زندانی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 × 2 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن