جوانی که چهار سال قبل در نزاعی به خاطر سهمیه مصرفی مواد مخدر دوستانش، جنایتی هولناک را در یک «پاتوق سیاه» رقم زد، سپیده دم یک شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد به چوبه دار سپرده شد و به مجازات رسید.
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان، این حادثه هولناک که آسیب های اجتماعی تلخی را نیز در زیر پوست شهر نمایان کرد، هجدهم فروردین سال ۹۵ زمانی اتفاق افتاد که دو جوان برای استعمال مواد افیونی وارد یکی از «پاتوق های سیاه» در منطقه محمدآباد مشهد شدند.
زن جوان که شوهری معلول داشت، منزلش را به پاتوقی برای مصرف مواد مخدر تبدیل کرده بود تا از این راه درآمدی هم کسب کند.
این زن جوان به همراه جوانی که چهار سال قبل در نزاعی به خاطر سهمیه مصرفی مواد مخدر دوستانش، جنایتی هولناک را در یک «پاتوق سیاه» رقم زد، سپیده دم یک شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد به چوبه دار سپرده شد و به مجازات رسید.
به گزارش اختصاصی خراسان، این حادثه هولناک که آسیب های اجتماعی تلخی را نیز در زیر پوست شهر نمایان کرد، هجدهم فروردین سال ۹۵ زمانی اتفاق افتاد که دو جوان برای استعمال مواد افیونی وارد یکی از «پاتوق های سیاه» در منطقه محمدآباد مشهد شدند.
زن جوان که شوهری معلول داشت، منزلش را به پاتوقی برای مصرف مواد مخدر تبدیل کرده بود تا از این راه درآمدی هم کسب کند.
این زن جوان به همراه دختر ۱۳ ساله اش تا پاسی از شب در کنار معتادان بیدار می ماند و با چای از آن ها پذیرایی می کرد.
اما آن شب هولناک، ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد و حادثه ای خونبار، سرنوشت اهالی «پاتوق سیاه» را تغییر داد.
گزارش خراسان حاکی است، علی به همراه جوان معتاد دیگر که از ساعتی قبل به درون «پاتوق» قدم گذاشته بودند، غرق در استعمال مواد مخدر شدند عقربه های ساعت از نیمه های شب گذشته بود که ناگهان سه جوان دیگر وارد پاتوق شدند. «علی» که با دیدن دوستان تازه واردش، متعجب و حیران به آن ها می نگریست، ابزار استعمال مواد را روی زمین گذاشت و به آن ها اعتراض کرد که چرا با کفش وارد خانه شده اند! اما کسی به حرف های او توجه نکرد چرا که دوستان «علی» مدتی بود که برای یافتن او زمین و زمان را به هم دوخته بودند. طولی نکشید که با فریاد ابراهیم (یکی از جوانان تازه وارد) که چرا خودت را مخفی می کنی؟ درگیری یقه به یقه شروع شد و کشمکش ها بالا گرفت. در این میان ناگهان «علی» تیغه چاقویی را بر قفسه سینه ابراهیم فرود آورد و او را خون آلود نقش بر زمین کرد. همهمه عجیبی بین پاتوق نشینان به راه افتاد. خون از سینه ابراهیم روی فرش می ریخت و دیگران از شدت وحشت جرئت انجام کاری را نداشتند. آن ها فقط حیرت زده و با چشمانی از حدقه بیرون زده به این صحنه هولناک می نگریستند که «علی» با دیدن این شرایط، پا به فرار گذاشت. دیگران که لحظاتی بعد به خود آمده بودند پیکر خون آلود ابراهیم را به بیمارستان امدادی رساندند ولی او جان خود را از دست داده بود. از سوی دیگر تعدادی از اهالی و اطرافیان ابراهیم که متوجه ماجرا شده بودند در حالی به تعقیب متهم فراری پرداختند که او قصد داشت از طریق پشت بام ها خود را به مکانی امن برساند و از چنگ قانون بگریزد. بنا به گزارش خراسان، در همین حال نیروهای کلانتری مصلای مشهد نیز که از طریق تماس شهروندان با پلیس ۱۱۰، در جریان ماجرا قرار گرفته بودند، کوچه محل وقوع جنایت را به محاصره درآوردند و با یاری اهالی به تعقیب قاتل پرداختند. آن ها با دادن اخطارهای قانونی، از متهم فراری خواستند تا خود را تسلیم کند اما او همچنان به فرار ادامه داد تا این که شلیک های هوایی پلیس، این ماجرا را در حالی وارد مرحله جدیدی کرد که نیروهای اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز به محل حادثه رسیدند. متهم فراری که دیگر همه راه های گریز را بسته می دید و می دانست که اگر چند قدم بیشتر بردارد هدف گلوله قرار می گیرد، به ناچار خود را تسلیم پلیس کرد و حلقه های قانون بر دستانش گره خورد. دقایقی بعد با حضور قاضی ویژه قتل عمد در صحنه وقوع جنایت، تحقیقات در این باره آغاز شد. «علی» (متهم به قتل) به قاضی احمدی نژاد گفت: شب از نیمه گذشته بود که دوستانم وارد «پاتوق» شدند. وقتی من اعتراض کردم که چرا با کفش روی فرش آمده اند؟ ابراهیم به من توهین کرد و با من درگیر شد. من هم چاقویی را از کمر او بیرون کشیدم و ضربه ای به قفسه سینه اش زدم! …
به گزارش خراسان، اما وقتی جوان ۳۳ ساله متوجه شد که ادعاهایش مورد توجه قاضی قرار نمی گیرد تصمیم گرفت حقیقت موضوع را بیان کند. او در ادامه اعترافاتش گفت: آن سه نفر از دوستان قدیمی من بودند که با هم مواد مصرف می کردیم. مدتی قبل نفری ۵۰ هزار تومان روی هم گذاشتیم و به خرده فروش مواد مخدر دادیم تا مبلغ ۲۰۰ هزار تومان برایمان مواد بیاورد! وقتی قاچاقچی مواد مخدر را آورد، از او خواستیم همه مواد را به من تحویل بدهد! از آن روز به بعد من مواد مخدرها را مصرف می کردم و خودم را از دید دوستانم پنهان کرده بودم! آن ها هم دربه در دنبال من می گشتند تا سهم مصرفی خودشان را بگیرند! ولی نمی دانم چگونه مرا در پاتوق آن زن پیدا کردند و اوایل بامداد به طور ناگهانی وارد خانه شدند! به همین دلیل درگیری بین ما شروع شد که من هم با چاقو ضربه ای به سینه اش زدم اما قصد کشتن او را نداشتم! فقط می خواستم از چنگ آن ها فرار کنم! و …
ادامه گزارش اختصاصی خراسان حاکی است در همین حال دیگر اهالی این «پاتوق سیاه» به عنوان شاهدان صحنه و درگیری مورد تحقیق مقام قضایی قرار گرفتند که در این میان دختر ۱۳ ساله زن جوان رازهای وحشتناکی را فاش کرد. او از برخی آسیب های اجتماعی تاسف باری در «پاتوق سیاه» پرده برداشت که زیر پوست شهر و در گوشه و کنار مناطق مختلف روی می دهد. او گفت: من در کنار مادرم باید بیدار می ماندم تا از معتادان پذیرایی کنم!
وقتی قاضی ویژه پرونده های جنایی، اظهارات تکان دهنده دختر ۱۳ ساله را شنید، دستور داد برای پیشگیری از آسیب های اجتماعی دیگر، دختران این زن جوان تحت پوشش مراکز امدادی و حمایتی قرار بگیرند. به این ترتیب پرونده جنایت در «پاتوق سیاه» به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و متهم پای میز محاکمه ایستاد. در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی بنده ای (رئیس وقت دادگاه) و مستشاری قاضی شجاع پور فدکی برگزار شد، متهم با ابراز ندامت از وقوع این حادثه تلاش کرد تا اثبات کند قصد کشتن دوستش را نداشته اما دفاعیات او مورد قبول قضات با تجربه دادگاه قرار نگرفت و در نهایت، رای قصاص نفس وی صادر شد. با تایید این رای در شعبه نهم دیوان عالی کشور، بالاخره مقدمات اجرای حکم در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد فراهم آمد و این قاتل ۳۷ ساله سپیده دم یک شنبه گذشته در حالی با حضور قضات اجرای احکام دادسرا، به چوبه دار سپرده شد که در آخرین جملات مواد افیونی را عامل تیره روزی هایش ذکر کرد و گفت: کاش هیچ وقت رنگ این هیولای ترسناک را نمی دیدم! و با چای از آن ها پذیرایی می کرد.
اما آن شب هولناک، ماجرا به گونه ای دیگر رقم خورد و حادثه ای خونبار، سرنوشت اهالی «پاتوق سیاه» را تغییر داد.
گزارش خراسان حاکی است، علی به همراه جوان معتاد دیگر که از ساعتی قبل به درون «پاتوق» قدم گذاشته بودند، غرق در استعمال مواد مخدر شدند عقربه های ساعت از نیمه های شب گذشته بود که ناگهان سه جوان دیگر وارد پاتوق شدند. «علی» که با دیدن دوستان تازه واردش، متعجب و حیران به آن ها می نگریست، ابزار استعمال مواد را روی زمین گذاشت و به آن ها اعتراض کرد که چرا با کفش وارد خانه شده اند! اما کسی به حرف های او توجه نکرد چرا که دوستان «علی» مدتی بود که برای یافتن او زمین و زمان را به هم دوخته بودند. طولی نکشید که با فریاد ابراهیم (یکی از جوانان تازه وارد) که چرا خودت را مخفی می کنی؟ درگیری یقه به یقه شروع شد و کشمکش ها بالا گرفت. در این میان ناگهان «علی» تیغه چاقویی را بر قفسه سینه ابراهیم فرود آورد و او را خون آلود نقش بر زمین کرد. همهمه عجیبی بین پاتوق نشینان به راه افتاد. خون از سینه ابراهیم روی فرش می ریخت و دیگران از شدت وحشت جرئت انجام کاری را نداشتند. آن ها فقط حیرت زده و با چشمانی از حدقه بیرون زده به این صحنه هولناک می نگریستند که «علی» با دیدن این شرایط، پا به فرار گذاشت. دیگران که لحظاتی بعد به خود آمده بودند پیکر خون آلود ابراهیم را به بیمارستان امدادی رساندند ولی او جان خود را از دست داده بود. از سوی دیگر تعدادی از اهالی و اطرافیان ابراهیم که متوجه ماجرا شده بودند در حالی به تعقیب متهم فراری پرداختند که او قصد داشت از طریق پشت بام ها خود را به مکانی امن برساند و از چنگ قانون بگریزد. بنا به گزارش خراسان، در همین حال نیروهای کلانتری مصلای مشهد نیز که از طریق تماس شهروندان با پلیس ۱۱۰، در جریان ماجرا قرار گرفته بودند، کوچه محل وقوع جنایت را به محاصره درآوردند و با یاری اهالی به تعقیب قاتل پرداختند. آن ها با دادن اخطارهای قانونی، از متهم فراری خواستند تا خود را تسلیم کند اما او همچنان به فرار ادامه داد تا این که شلیک های هوایی پلیس، این ماجرا را در حالی وارد مرحله جدیدی کرد که نیروهای اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز به محل حادثه رسیدند. متهم فراری که دیگر همه راه های گریز را بسته می دید و می دانست که اگر چند قدم بیشتر بردارد هدف گلوله قرار می گیرد، به ناچار خود را تسلیم پلیس کرد و حلقه های قانون بر دستانش گره خورد. دقایقی بعد با حضور قاضی ویژه قتل عمد در صحنه وقوع جنایت، تحقیقات در این باره آغاز شد. «علی» (متهم به قتل) به قاضی احمدی نژاد گفت: شب از نیمه گذشته بود که دوستانم وارد «پاتوق» شدند. وقتی من اعتراض کردم که چرا با کفش روی فرش آمده اند؟ ابراهیم به من توهین کرد و با من درگیر شد. من هم چاقویی را از کمر او بیرون کشیدم و ضربه ای به قفسه سینه اش زدم! …
به گزارش خراسان، اما وقتی جوان ۳۳ ساله متوجه شد که ادعاهایش مورد توجه قاضی قرار نمی گیرد تصمیم گرفت حقیقت موضوع را بیان کند. او در ادامه اعترافاتش گفت: آن سه نفر از دوستان قدیمی من بودند که با هم مواد مصرف می کردیم. مدتی قبل نفری ۵۰ هزار تومان روی هم گذاشتیم و به خرده فروش مواد مخدر دادیم تا مبلغ ۲۰۰ هزار تومان برایمان مواد بیاورد! وقتی قاچاقچی مواد مخدر را آورد، از او خواستیم همه مواد را به من تحویل بدهد! از آن روز به بعد من مواد مخدرها را مصرف می کردم و خودم را از دید دوستانم پنهان کرده بودم! آن ها هم دربه در دنبال من می گشتند تا سهم مصرفی خودشان را بگیرند! ولی نمی دانم چگونه مرا در پاتوق آن زن پیدا کردند و اوایل بامداد به طور ناگهانی وارد خانه شدند! به همین دلیل درگیری بین ما شروع شد که من هم با چاقو ضربه ای به سینه اش زدم اما قصد کشتن او را نداشتم! فقط می خواستم از چنگ آن ها فرار کنم! و …
ادامه گزارش اختصاصی خراسان حاکی است در همین حال دیگر اهالی این «پاتوق سیاه» به عنوان شاهدان صحنه و درگیری مورد تحقیق مقام قضایی قرار گرفتند که در این میان دختر ۱۳ ساله زن جوان رازهای وحشتناکی را فاش کرد. او از برخی آسیب های اجتماعی تاسف باری در «پاتوق سیاه» پرده برداشت که زیر پوست شهر و در گوشه و کنار مناطق مختلف روی می دهد. او گفت: من در کنار مادرم باید بیدار می ماندم تا از معتادان پذیرایی کنم!
وقتی قاضی ویژه پرونده های جنایی، اظهارات تکان دهنده دختر ۱۳ ساله را شنید، دستور داد برای پیشگیری از آسیب های اجتماعی دیگر، دختران این زن جوان تحت پوشش مراکز امدادی و حمایتی قرار بگیرند. به این ترتیب پرونده جنایت در «پاتوق سیاه» به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و متهم پای میز محاکمه ایستاد. در جلسات دادگاه که به ریاست قاضی بنده ای (رئیس وقت دادگاه) و مستشاری قاضی شجاع پور فدکی برگزار شد، متهم با ابراز ندامت از وقوع این حادثه تلاش کرد تا اثبات کند قصد کشتن دوستش را نداشته اما دفاعیات او مورد قبول قضات با تجربه دادگاه قرار نگرفت و در نهایت، رای قصاص نفس وی صادر شد. با تایید این رای در شعبه نهم دیوان عالی کشور، بالاخره مقدمات اجرای حکم در دادسرای عمومی و انقلاب مشهد فراهم آمد و این قاتل ۳۷ ساله سپیده دم یک شنبه گذشته در حالی با حضور قضات اجرای احکام دادسرا، به چوبه دار سپرده شد که در آخرین جملات مواد افیونی را عامل تیره روزی هایش ذکر کرد و گفت: کاش هیچ وقت رنگ این هیولای ترسناک را نمی دیدم!