اخبار مهم

عاقبت تلخ نو عروس/ از رابطه پنهانی تا بارداری!

کد خبر : 35682

ناصر از نظر من مرده است و دیگر نمی خواهم حتی نام او روی سرم باشد. او مردی بی عرضه و هرزه است که بهترین سال های جوانی ام را به پای او نشستم و دم برنیاوردم، ولی امروز نمی توانم از ناصر بگذرم. او که مرا در خیابان زیر مشت و لگد گرفت و …

به گزارش صبح مشهد به نقل از آخرین خبر زن ۲۸ ساله با سرو صورتی کبود و زخمی وارد کلانتری شد و به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد گفت: با داشتن ۴ برادر، من تنها دختر خانواده هستم، از این رو پدرم نسبت به من حساس تر بود و همیشه از من مراقبت بیشتری می کرد. در دوران دبیرستان تحصیل می کردم که یکی از بستگان همسایه مان چندین بار به خواستگاری ام آمد. خواستگارم تک فرزند خانواده بود اما هر بار پدرم به بهانه های مختلف با ازدواج ما مخالفت می کرد ولی من که از قبل با او رابطه پنهانی داشتم به ناصر علاقه مند شده بودم آن قدر پافشاری کردم که پدرم به ازدواج ما رضایت داد. روزی که سر سفره عقد نشسته بودم خودم را خوشبخت ترین دختر می پنداشتم و شاد و خوشحال به ناصر پاسخ مثبت دادم. زمان زیادی از عقدمان نگذشته بود که ناصر را شناختم. او مدام با دوستانش به خوشگذرانی می پرداخت و در مقابل اعتراض هایم مرا مورد ضرب و شتم قرار می داد و هر بار پدر و مادرش با دلداری و محبت هایشان مرا آرام می کردند من هم که چاره ای جز سکوت نداشتم چون به اصرار خودم با ناصر ازدواج کرده بودم با توهین ها و فحاشی های ناصر به یاد دوران خوشی می افتادم که در خانواده ام نازک تر از گل به من نمی گفتند و آن قدر لی لی به لالای من می گذاشتند که هیچ وقت سرد و گرم زندگی را حس نکرده بودم.

مادر شوهرم معتقد بود که اگر زودتر زندگی مشترکتان را شروع کنید اخلاق ناصر نیز بهتر می شود و دیگر با کار و زندگی اش سرگرم می شود و سراغ دوستانش نمی رود. خانواده ناصر خیلی زود بساط عروسی را به راه انداختند، اگرچه خودش هیچ انگیزه ای برای شروع زندگی نداشت اما باهم زیستن زیر یک سقف را آغاز کردیم.اما او سرکار نمی رفت و هیچ درآمدی برای خرج و مخارج منزل نداشتیم چرا که او از جانب پدرش مطمئن بود که تمام هزینه های زندگی ما را تامین می کند. با این وجود خانواده ام از اوضاع و احوال من باخبر نبودند زیرا مادر ناصر اجازه نمی داد به پدر و مادرم حرفی بزنم و مدام با بردن به مسافرت و خرید کادو مرا مجبور به سکوت می کرد و نداشتن بچه را بهانه ای برای کارهای خلاف ناصر می دانست با صحبت های مادرشوهرم تصمیم گرفتم باردار شوم. در دوران حاملگی ام نیز از کتک کاری های ناصر در امان نبودم تا این که یک شب به همراه پدر و مادر شوهرم به میهمانی رفتیم. اما موقع بازگشت به خانه با صحنه زننده ای روبه رو شدم که دیگر طاقت نیاوردم زیرا خیانت های همسرم را با چشمانم می دیدم. آن جا بود که مصمم شدم به خانه پدرم بازگردم…..

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۳۱ نظرها

  1. سلام
    واقعا باید تاسف خورد
    من این خبر رو از جنوب میخونم کاش همچین سایتی برای ما هم بود تا مطالب اینجوری شهرمان رو منتشر میکردند تا درس عبرت بشه

    1. البته ماجرا رو باید از دوطرف شنید
      یکطرفه ب قاضی رفتن کلا خطاست

      معمولا اکثر افراد ب مشکلات خودشون اعتراف نمیکنن
      ولی امیدوارم کمتر بشه همه اختلافات و مشکلات مردم مان

    1. سلام
      رابطه غیرمعقول نتیجه اش بهترازاین نمیشه
      انسان بایددرروابط اجتماعی سنجیده واردبشه

      1. نه خیر عزیزم از رابطه قبل ازدواج نیست من خودم ۱۴بیش نداشتم ازدواج کردم تو زندگیم اصلا نه اسراف کردم نه کار بدی انجام دادم شوهرم هم خودش منو خواست باهام ازدواج کرد من که اصلا با شوهرم دوست نبودم ولی هرروز ازش دروغ خیانت میبینم ولی به خاطر بچه هام خودمو به این زندگی وقف کردم تا خدا چی میخواد

      2. نخیر عزیزم نگاه کن برخی مردای بلهوس اول دلبری هاشو میکنن بعد در زندگی مشترک تلافی شو در میارن

    2. این که چیزی نیست. من یک سختی هایی تو زندگی کشیدم که باور کردنش برای خودم هم سخت است. آخرشم یعد ۱۷ سال جدا شدم.

  2. عاقبت رابطه ی غیرمعقول،گوش نکردن به حرف پدرومادرو……..
    بشین خونه، رفت وآمدحرفه ای داشته باش ،ازلحظه ی آشنایی باپدر ومادرمشورت کن اونارودرجریان بذار،ازتجربه شون استفاده کن، حریم عفافتوحفظ کن،باوقار نجیب باابهت باتفکروتعقل ارتباط درست برای شناخت بیشتربخاطرساختن زندگی بی عیب ونقص آینده ات قدم بردار،اگه خانواده درجریان باشندباروی هم ریختن فکروتجربه ونظروتبادل اطلاعات تصمیم درست وبجابگیرتااینجوری عذاب نکشی،،،”نکته مهم:پسریادختری که کنارخیابان همدیگروپیدا کردندباچشیدن طعم این مزه شایدهمیشه این امربرایشان لذت بخش باشدپس خوب حواسمان جمع باشد”

  3. اول که همیشه باید به حرف پدر و مادرت گوش کنی و بدونی خیر تو می خوان بدون هیچ پدر و مادری بد بچشو نمی خاد
    اون پسرم حق نداشت بیاد خواستگاری وقتی پی خوش گذرانی بود
    خیلی برخودکرد . پسره بیشعور باید میفهمید ازدواج کشک نیست که بسابتش

  4. واقعا ک باید سر اون مرد رو از بدنش جدا کند تا کسانی که چنین رفتاری دارند درس بگیرن و دیگه از این گوهاا نخورند

  5. سلام بر شما خواهر عزیزم.روایت تلخ زندگی شما را قرائت کردم.من فکر میکنم مشکل ریشه ای زندگی شما از همان روز های اول شروع شد که با یک عشق کودکانه با این شخص وصلت کردید. فکر میکنم الان متوجه شده اید که مخالفت های پدرتان به چه دلیل بوده است.امیدوارم به بهترین ها برسید و به خدا توکل کنید.
    و السلام علیکم

  6. بیچاره دلم براش سو خت. امید وارم برای بقیه ها درس عبرت بشه

  7. دوستان گلم، وقتی در دوران آشنایی یا نامزدی اگه حرکت یا حرف و عمل بدی رو دیدین که تداوم داشت، هیچوقت خودتون رو با حرفای مردم و نزدیکان گول نزنین که مثلا ازدواج کنیم، درست میشه، یا اینکه در ادامه بچه دار بشی درست میشه،،،. در اینصورت زندگی جهنم خواهد شد، اگه کسی بده، همون اول راه یه فکر اساسی بکنین، تا این بلاهای بدتر سرتون نیاد، باتشکر به امید خوشبختی هممون

  8. ببینید نمی‌گم به رابطه مربوط یانه ولی اینو می‌دونم به شرف وغیرت مربوطه من خودم تو ۱۴سالگی ازدواج کردم نمی‌دونستم رابطه چی پدر مادرم منو شوهر دادن شوهرم خودش به خواسته خودش با من ازدواج کرده ولی تو زندگیم همیشه دروغ و خیانت دیدم ولی به خاطر بچه هام هیچ کاری نمیتونم بکنم ۱۵سال با خیانت ودروغ زندگی کردن خیلی سخته نگید با بچه به دنیا اومدن اصلا درست نمیشه

  9. خدانکنه مردیازن بدباشه،ماکه به حساب ادم خوبی هستم نه اهل رفیق بازی،نه دودودم نه دست بزن دارم وضع مالی هم خوبه ولی پدرمون درامده از برخی اخلاق های خانمم… گاهی خسته و بیزار میشم!

    1. با خانم ات در مورد ناراحتی هات حرف بزن.بگو اینطور باشه من بهتر دوست دارم…یا براش نامه بنویس…باهاش درد ودل کن….بذارخودشو تغییر بده….بهش یه فرصت بده

  10. با سلام اون پسر از اول باید درست تربیت میشد و پدرو مادرش هم سخت میگرفتن براش نه اینکه دنبال مارو کاسبی نباشه خونوادش ساپورت کنن. من با همسرم دوست بودیم و الان نوزده سال داریم زندگی می‌کنیم شرایط های سختی رو باهم گذروندیم تا به اینجا رسیدیم هیچ حامی نداشتیم همسرم در سن دوسالگی مادرش از دست داد و در سن دوازده سالگی پدر ازدواج کرد و همسر من آواره میشه اما الحمدالله خدارو شکر عاشق هم هستیم حتی اگر سردرد بشم دنیارو بهم می ریزه رو گریه من خیلی حساس و حاصل این ازدواج یک پسر هیفده ساله داریم خدا یا خودت همسرم رو تو کارو بازش موفق کن و به همه آرزوهاش برسون درسته شرایط مالی خوبی نداریم و مستاجر هستیم و همسرم کارگر اما زندگی مون بچه مون عاشقانه دوس داریم. پس رابطه قبل ازدواج نمیشه گفت مشکل این خواهر عزیزمون از رابطه قبل ازدواج این خواهر زن زندگی بود اون مرد مرد زندگی نبود انشالله سرش به سنگ بخوره و به زندگی بر گرده….

  11. جیگر پدر سورمه ای میشه تا بچه بزرگ کنه و بعد بچه با بی فکری تمام خستگیررو به دل پدر میگذاره و افسوس و حسرت. دخترم اگر من جای شما بودم همان دوران عقددبر میگشتم ولو اینکه دیگه دختر نباشم . این رو میگم نه اینکه بخوام شما رو سرزنش کنم که فایده ای نداره. برای خوانندگان میگم که جلوگیری از فجایع اینده بشه. یه پدر همیشه یه پدره . اگر هم پذیرا نبود تنها زندگی کردن لهتر از همراه بد داشتنه .

  12. #زود_قضاوت_نکنیم
    ایهاالناس،زود قضاوت نکنید.شاید یه زمانی اگر ماهم جای این خانم باشیم،همین کار رو بکنیم.من از کاری که این خانم انجام داده،اصلا پشتیبانی نمیکنم.وهیچ زمانی از این جور روابط نداشتم.وبه شدت مخالف هستم.اما دنیا به من چیزایی رو یاد داده،که زندگی دیگران رو قضاوت نکنم.میترسم از اینکه روزی خدا منو مورد ازمایش قرار بده،وبگه تو که این همه از نجابت حرف میزدی،پس چرا دلت لرزید…….

  13. واقعا باعث تاسفه که تو کشورمون و تو شهرمون همچین ادمایی وجود دارن

  14. عزیزم مطلب از هرشهری یا هرجا که باشه خواننده اگه بخوادازش درس بگیره میگیره نیازی نیست که نویسنده داستان همشهریتان باشد با ارزوی موفقیت برای همگان باالاخص شما…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک × 3 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن