رضاسلیمان نوری*
یکی از مسایلی که طی سالهای اخیر شهرهای بزرگ ایران زمین با آن دست به گریبان بوده اند،موضوع بافت های کهن شهری است.بافت هایی که هرچند در زمان ایجاد بهترین و بالاترین کارآیی را داشته اند اما گسترش تکنولوژی ها و ماشینی شدن روزافزون زندگی از یک سو و فرسوده شدن ساختمان های موجود در این بافت ها از دیگر سو شرایط را به گونه ای پیش برده که دیگر کارآیی گذشته را ندارند. این امر انسان امروزی را که به دنبال راحتی و آسایش هرچه بیشتر است بر سر دو راهی تخریب و نوسازی بافت فرسوده شهری و یا رهاسازی این محدوده به حال خود قرارداده است.دو راهی که پایان هر دو مسیر آن ترکستان است.ترکستان از این جنبه که در راهکار اول یعنی تخریب ونوسازی بافت تنها وتنها هویت معماری مجموعه در نظر گرفته می شود و کسی توجه نمی کند که این مجموعه چوب،آهن،آجر و….بر اثر مرور زمان وجودی بالاتر از جمعی اشیاء بیجان در کنار هم قرار گرفته بر اثر جبر زمان پیدا کرده است و هویتی نو دارد که بسیار فراتر از هویت معماری آن است.هویتی که تک تک افرادی که در طول سالیان دراز رفته بر بافت در آن حتی برای لحظات و دقایقی زندگی کرده اند،در ایجاد آن نقش داشته اند و بدین گونه تخریب و نوسازی بافت های قدیمی به این سبک نه تنها خدمت به شهر نیست بلکه خیانتی بزرگ در حق گذشتگان و خاصه آیندگان است زیرا که بخشی جدای ناپذید از هویت ایشان در این روش نابود می شود .مثال بارز این ماجرا هم وضعیت کنونی بافت قدیم وتاریخی اما در برخی نقاط فرسوده اطراف حرم مطهر رضوی در مشهد است که اکنون و پس از گذشت بیش از۲۰سال از آغاز آخرین طرح نوسازی در این محدوده به روزگاری دچار شده که مسلمان نشنود ،کافر نبیند.بافتی که روز گاری گوشه گوشه و آجر آجر آن با هر عابری چه زائر و چه مجاور از گذشته پرافتختر تاریخی،فرهنگی و مذهبی دیار ضامن آهو سخن می گفت اکنون به بیماری رنجور تبدیل شده که در تک تک اندام های آن دمل های چرکین ناشی از تخریب و نوسازی بافت بدون درنظر گرفتن ویژگیهای فرهنگی و تاریخی به راحتی قابل لمس است. و اما بیراهه بودن روش دیگر مرسوم مواجهه با بافت تاریخی اما فرسوده شهرها یعنی رها سازی و خارج کردن ساکنان بافت از آن حال چه در نوع حاد آن که کوچ اجباری از بافت است و چه به صورت تدریجی که تنگ کرون فضای زندگی در بافت با عدم دراختیار گذاشتن کامل امکانات رایج زندگی شهری نیز به حدی واضح است که نیازی به توضیح و استدلال ندارد.
حال سوال این است که اگر هر دو راه به ترکستان منتهی می شود پس راه درست و صلاح کدام است؟پاسخ به این سوال در یک کلمه نهفته است و آن کلمه”باز زنده سازی”است.روشی که طی چند سال اخیر و پس از عیان شدن ترکستانی بودن دو روش اصلی قبلی به شدت مورد استقبال کارشناسان قرار گرفته و سعی در اجرای آن در تمام فضاهای تاریخی و هویت دار شهری دارند.باز زنده سازی بدین معناست که اهل فن تلاش می کنند تا ضمن حفظ هویت فرهنگی و اجتماعی و صد البته تاریخی بافت های کهن شهری به گونه ای این فضاها را بازسازی کنند که امکان استفاده از خدمات امروزین شهری به بهترین نحو ممکن در آنها فراهم شود.به عبارت دیگر در باززنده سازی ضمن حفظ کامل هویت تاریخی و فرهنگی بافت های قدیمی شهر شرایط برای استفاده مطلوب و امروزین از آنها ایجاد می شود تا نه این بافت ها رها شوند و نه به بهانه نوسازی تخریب شده و هویت تاریخی خویش را از دست بدهند.امری که بی شک درصورت اجرایی شدن در شهرهایی چون مشهد،شیراز و حتی تهران نوید روزهای بهتری را برای این شهرهای تاریخی فرهنگی و در نتیجه ایران زمین به همراه دارد.
*کارشناس ارشد ایرانشناسی و خراسان پژوه