اخبار مهم

ماجرای گستاخی های فرزندخوانده !

کد خبر : 59746

فکر می کردیم اگر ماجرای فرزندخواندگی «نیما»را برایش فاش کنیم او سربه راه می شود و دست از رفتارهای زشت و گستاخی های تهدیدآمیزش برمی دارد اما اوضاع به گونه دیگری رقم خورد به گونه ای که …

روزنامه خراسان نوشت، این ها بخشی از اظهارات مرد۶۰ساله ای است که برای چاره جویی درباره خلافکاری و رفتارهای خطرناک فرزندخوانده خواهرش به مرکز انتظامی مراجعه کرده بود.

این مرد سپیدموی با بیان این که رفتارهای این نوجوان از مرز خطر عبورکرده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:خواهرم سال ها چشم انتظار تولد یک فرزند بود اما دارو و درمان ها بی فایده بود و بعد از گذشت چندین سال از آغاز زندگی مشترک باردار نشد ولی دراین میان مادرم بسیار نگران بود و آرزو داشت بچه های خواهرم نیز مانند دیگر نوه هایش در خانه آن ها به جست وخیز بپردازندو بالاخره خواهرم وشوهرش در برابر تقدیر و سرنوشت تسلیم شدند تا این که به پیشنهاد اطرافیان پسر۶ماهه ای را از بهزیستی به فرزندخواندگی پذیرفتند.

از آن روز به بعد ورق زندگی آن ها برگشت و روح تازه ای در زندگی مشترکشان دمیده شد. لبخند از لبان این زوج محو نمی شد و خواهرم حس مادری را با همه وجودش تجربه می کرد به گونه ای که هیچ گاه احساس نمی کردند«نیما»فرزند واقعی خودشان نیست . نیما بزرگ شد و خواهرم جشن باشکوهی را برای ورود او به مدرسه گرفت.او در کلاس سوم ابتدایی تحصیل می کرد که مشاوران تشخیص دادند مغز او کشش درس را ندارد!

اگرچه این ماجرا خانواده خواهرم را بسیار نگران کرد ولی این پایان راه نبود. شوهرخواهرم نیما را به تعمیرگاه لوازم خانگی خودش برد تا حرفه ای بیاموزد و از تنهایی نیز نجات یابد. با همه این حکایت ها ولی سرنوشت، زندگی آن ها را به گونه دیگری رقم زد چراکه وقتی «نیما»به سن ۱۵ سالگی رسید خواهرم باردار شد و خداوند دختر زیبایی را به او هدیه داد. ازآن روز به بعد رفتار «نیما» هم به کلی تغییر کرد و تندخویی و پرخاشگری را پیش گرفت. نمی دانیم به خاطر حسادت هایش بود و یا شرایط روحی او در رفتارهایش تاثیرگذاشت به طوری که لوازم منزل را می شکست و به هر شکلی خواسته هایش را به کرسی می نشاند!حالا دیگر دوستان نابابی پیدا کرده بود و شب ها را تا صبح در بیرون از منزل به سر می برد.

چند بار به روان پزشکان و روان شناسان مراجعه کردیم و حتی یک بار در بیمارستان روان پزشکی هم بستری شد ولی خواهرم نمی توانست دوری او را تحمل کند وقلبش درد می گرفت به همین خاطر هم نیما تهدید به خودکشی می کرد وبا عربده کشی فریاد می زد که مرا از این جا بیرون ببرید!در این شرایط تصمیم گرفتیم تا ماجرای فرزندخواندگی او را برایش بازگو کنیم تا شاید سرعقل بیاید و دست از این رفتارهای زشت بردارد اما موضوع برعکس شد و رفتارهای تهدیدآمیزش شدت گرفت .

حالا نه تنها با دوستانش مواد مخدر «گل»مصرف می کند و پدرش را برای هزینه های اعتیادش در تنگنا قرار می دهد، بلکه بدون داشتن گواهینامه،سوار خودروی پدرش می شود وبا دوستانش به تفریح می رود و از ترس این که تصادف کند و جان کسی را بگیرد از شدت نگرانی خواب و آسایش نداریم!دیگر از رفتارهای گستاخانه و خلافکاری های نیما در حالی به تنگ آمده ایم که او اکنون با حالتی طلبکارانه ادعای ارث و میراث را مطرح می کند

اما ای کاش … گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اهمیت این ماجرا به حدی بود که با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد)اقدامات قانونی و روان شناختی خاصی برای نجات این نوجوان از گرداب خلافکاری و تباهی در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پنج × دو =

دکمه بازگشت به بالا
بستن