اخبار مهم

بعد از تصادف مرگبار …!

کد خبر : 49344

نمی دانم این مواد مخدر صنعتی چگونه روح و روان انسان ها را به هم می ریزد که به موجودی بی رحم و بدون عاطفه تبدیل می شوند. اکنون داماد معتادم به دلیل استفاده از مواد مخدر صنعتی چنان روزگارمان را سیاه کرده است که …

روزنامه خراسان نوشت، پیرمرد ۷۰ ساله که برای پیگیری پرونده شکایت از دامادش وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود تا شهودی را برای اثبات ادعایش به پلیس معرفی کند، درباره این ماجرا به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: با آن که من و همسرم تحصیلات ابتدایی داریم اما تنها دخترم بسیار به علم و دانش علاقه مند بود و به همین دلیل در رشته مهندسی مواد غذایی تحصیل کرد و به مدارج بالاتر رسید. در این شرایط بود که با برادر یکی از دوستانش ازدواج کرد و صاحب یک دختر زیبا شد.

از سوی دیگر دخترم به دلیل علاقه به رشته تحصیلی اش بلافاصله وارد بازار کار شد و کارخانه ای نیز راه اندازی کرد، به گونه ای که همسرش نیز در همان کارخانه فعالیت می کرد. اوضاع مالی دخترم روز به روز بهتر می شد تا این که فهمید همسرش دچار اعتیاد شده است، اما او به خاطر تنها دخترش نمی توانست از احسان طلاق بگیرد و به ناچار هزینه های اعتیاد همسرش را نیز می پرداخت تا آبروی خودش را حفظ کند.

خلاصه روزگار آن ها به همین ترتیب سپری می شد تا این که حدود ۲۰ ماه قبل دخترم به همراه چند نفر از دوستانش به قصد بازدید از کارخانه، سوار خودرو شدند و به طرف خارج از شهر حرکت کردند، اما هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودند که ناگهان خودروی آن ها با یک دستگاه تریلر تصادف کرد. در این حادثه وحشتناک همه سرنشینان خودرو فوت کردند و تنها فرزانه زنده ماند. او نیز بعد از مدتی که در بیمارستان بستری بود، مشخص شد حافظه اش را از دست داده است.

دخترم چیزی از گذشته به یاد نمی آورد و با وقوع هر حادثه طبیعی یا حتی صدای غرش آسمان دچار ترس و وحشت می شد،چرا که آن حادثه تلخ بر روح و روانش تاثیر گذاشته است. او بعد از این ماجرا نتوانست کارخانه را به درستی مدیریت کند تا این که به قول معروف ورشکسته شد و طلبکارها برای وصول طلب هایشان هجوم آوردند. در این شرایط مجبور شدیم کارخانه را به بهای اندکی واگذار کنیم و بدهی ها را بپردازیم، به طوری که از ثروت دختر تحصیل کرده ام فقط یک منزل و یک خودرو باقی ماند که آن خودروی خارجی هم در اختیار همسرش بود، چرا که فرزانه بعد از تصادف و به خاطر استرس زیادی که داشت دیگر نمی توانست رانندگی کند، با وجود این، دامادم به جای آن که مرهم زخم های همسرش باشد او را بیشتر عصبی می کرد و کتکش می زد.

احسان که دیگر مانند گذشته نمی توانست به راحتی هزینه های اعتیادش را بپردازد همسر و دخترش را تحت فشار قرار می داد تا همان منزل را هم بفروشد. او هر زمان که خمار می شد اعضای خانواده اش را زیر مشت و لگد می گرفت. چند روز قبل کار به جایی رسید که احسان، همسر و فرزندش را به شدت کتک زد و آن ها را از خانه خودشان بیرون انداخت، چرا که بعد از فروش کارخانه بیکار شده است و دیگر نمی تواند مانند گذشته هزینه های مواد مخدرش را تامین کند.

من هم وقتی متوجه عمق این فاجعه شدم از احسان شکایت کردم تا به صورت قانونی این ماجرا را پیگیری کنم. گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ امیرعباس نادی (رئیس کلانتری قاسم آباد) رسیدگی کارشناسی این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هفده + 7 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن