به گزارش صبح مشهد به نقل از ساتین، پس از اینکه در دانشگاه قبول شدم حدود دو سال قبل از طریق فضای مجازی با پسری آشنا شدم که خودش را عاشق من جلوه می داد.
بعد از چند مدت تصمیم گرفتیم یکدیگر را در مشهد ملاقات کنیم چرا که این شهر بزرگ پر از هتل و مسافرخانه بود و مورد توجه کسی قرار نمیگرفتیم. اما باز هم به دلیل برخی عقاید مذهبی و اصالتهای خانوادگی حاضر نبودم با جوان غریبه ونامحرم در یک اتاق به سر ببرم.
به همین دلیل «فردین» دو اتاق مجزا در یکی از هتلهای مشهد رزرو کرد تا هرکدام به صورت جداگانه و ناآشنا اتاقی داشته باشیم و بتوانیم به راحتی همدیگر را ملاقات کنیم. با این کار «فردین»، اعتماد بیشتری به او پیدا کردم و به مشهد آمدم. ساعت حدود ۱۰ شب بود که وارد اتاق ۱۰۲ شدم. آن شب با آن که فردین در اتاق ۱۰۳ ساکن بود اما باز هم تا ساعت ۳ بامداد با یکدیگر چت میکردیم و قرار و مدار تفریح روز بعد را میگذاشتیم در حالی که خواب بر چشمانم غلبه کرده بود فردین با ابراز بی حوصلگی از من خواست برای صرف چای به اتاقش بروم و وقتی با مخالفت من روبهرو شد باز هم وعده داد که حریمها را حفظ میکند.
من هم با همین وعدهها پا به اتاق او گذاشتم ولی ساعتی بعد در حالی که به دلیل از دست دادن پاکدامنیام اشک می ریختم ناگهان فردی زنگ اتاق را به صدا درآورد. وقتی در اتاق را گشودم مدیر مسافرخانه را مقابلم دیدم و در این هنگام ناگهان فردین مرا هل داد و پا به فرار گذاشت. این گونه بود که من ماندم و دستبند ماموران! حالا هم از شدت شرمساری جرات تماس با پدر و مادرم را ندارم.