اخبار مهم

ارتباط پنهانی با مرد متاهل دردسر آفرید/هوو زن ۴۰ ساله مشهدی شدم

کد خبر : 31146

بازیچه هوی و هوس های خیابانی شده بودم و تصور نمی کردم با این رفتارهای هوس آلود زندگی دیگری را نابود می کنم حالا هم اگرچه زنی را با دو فرزندش آواره کرده ام اما آشوب های دلم فرو نمی نشیند چرا که …
به گزارش صبح مشهد به نقل از برنا زن ۲۳ ساله در حالی که بیان می کرد اگر روزگار به پنج سال قبل بازگردد این همه حماقت را تکرار نخواهم کرد به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری افزود: ته تغاری خانواده بودم و در رفاه اقتصادی زندگی می کردم به دلیل زیبایی چهره ام خواستگاران زیادی داشتم اما می خواستم با جوانی خوش تیپ و خوش اندام ازدواج کنم.

ورود به دانشگاه نیز بر غرورهای کاذبم افزوده بود تا این که روزی در مسیر بازگشت از دانشگاه طنازی های جوانی خوش تیپ لبخند را بر لبانم نشاند خیلی زود دل باخته «کیوان» شدم و روابط پنهانی ام را با او آغاز کردم.
دو سال بعد از این ماجرا بود که روزی به طور اتفاقی فهمیدم کیوان متاهل است و دو فرزند نیز دارد . وقتی موضوع را به او گفتم خیلی راحت گفت تو می توانی ازدواج کنی! شوکه شده بودم! دو سال در کنار او رویاها و آرزوهای آینده ام را می نوشتم اگرچه نمی توانستم او را فراموش کنم اما وقتی فهمیدم تنها یک بازیچه برای هوی و هوس بودم به اولین خواستگار مورد قبول خانواده ام پاسخ مثبت دادم.

از آن روز به بعد درس و دانشگاه را رها کردم و سیم کارت تلفنم را نیز تغییر دادم اگرچه دوست داشتم بیژن جای کیوان را در قلبم بگیرد اما نمی توانستم به خودم دروغ بگویم که او را دوست ندارم.

به جای آن که با کارشناسان و مشاوران اجتماعی و خانواده مشورت کنم تصمیم احمقانه ای گرفتم. دلم به حال بیژن می سوخت و عذاب وجدان شدیدی داشتم بدون آن که به کسی چیزی بگویم با یک بهانه واهی نامزدی ام را با بیژن به هم زدم وقتی با مخالفت خانواده روبه رو شدم با یک اقدام احمقانه دیگر دست به خودکشی زدم اما شانس یارم بود و به طور اتفاقی از مرگ نجات یافتم. مدتی بعد دوباره به کیوان زنگ زدم و قرار ملاقات گذاشتم.

او در این دیدار برگه طلاق همسرش را نشانم داد و گفت روزی که همسرم فهمید با تو ارتباط دارم کارمان به طلاق کشید. اگرچه خانواده هایمان مخالف این ازدواج بودند اما من احساس می کردم به آرزویم رسیده ام.

این گونه بود که بدون برگزاری هیچ مراسمی پا به زندگی کیوان گذاشتم. یک سال بعد از این ماجرا بود که روزی در گوشی تلفن همسرم که نرم افزار ضبط صدای آن فعال بود صدای آشنای یک زن را شنیدم که می گفت امشب باید بچه ها را بیرون ببری! وقتی از همسرم سوال کردم بی پروا مقابلم ایستاد و گفت به خاطر پدر و مادرم و فرزندانم ، همسر سابقم را به عقد موقت خودم درآوردم و در منزل پدرم زندگی می کنند!

این درحالی بود که خانواده همسرم هیچ گاه مرا به منزلشان راه نداده بودند. آن شب تصمیم به جدایی از کیوان گرفتم اما خواهرم گفت: نباید به همین راحتی میدان را برای همسرش خالی کنی. با آن که من راضی شدم کیوان برای هر دوی ما منزلی تهیه کند ولی باز هم همسر سابق او نتوانست با این شرایط کنار بیاید و بالاخره دست بچه هایش را گرفت و میدان را ترک کرد.

او کیوان را برای من گذاشت و خودش آواره شد اما باز هم با داشتن فرزندی خردسال هیچ گاه احساس خوشبختی و آرامش نمی کنم چرا که از بازگشت او وحشت دارم. با آن که می دانم این من بودم که زندگی یک خانواده را متلاشی کردم ولی من هم بازیچه شدم و … شایان ذکر است به دستور سرهنگ علایی این زن به مراکز تخصصی روان شناسی و مشاوره‌ای پلیس هدایت شد

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

11 − 1 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن