با آن که بیشتر از ۸ ماه از طلاق همسرم می گذرد و او با مرد دیگری ازدواج کرده است، اما به خاطر فرزندانم همچنان منتظر هستم تا سر او به سنگ زمانه بخورد و به زندگی مشترک با من بازگردد، چراکه …
روزنامه خراسان نوشت، مرد ۴۱ ساله با بیان این که در آشفته بازار زندگی دچار سردرگمی عجیبی شده ام درباره تلخ ترین روزهای زندگی خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:۱۱ ساله بودم که درس و مدرسه را رها کردم و شاگرد تراشکاری شدم.خیلی زود این حرفه را آموختم و درحالی که استادکاری ماهر بودم عازم خدمت سربازی شدم.هنوز آخرین روزهای پایان خدمت سربازی را می گذراندم که به پیشنهاد مادرم به خواستگاری دخترخاله ام رفتم.«تهمینه»۱۵ سال بیشتر نداشت، اما من هم عاشق ادب و اخلاق او بودم به همین خاطر خیلی زود مراسم ازدواج ما برگزار شد و من که کارگاه تراشکاری راه اندازی کرده بودم برای همسرم نیز زندگی مرفهی فراهم کردم؛
چراکه درآمد خوبی داشتم و اوضاع مالی ام هر روز بهتر از گذشته می شد. به دلیل علاقه ای که به تهمینه داشتم، خودرو و خانه و حتی کارگاه را به نام او سند زدم و از سرویس طلا تا گوشی های گران قیمت را برایش می خریدم، اما در حالی که ۲فرزند دختر و پسر داشتیم از حدود ۴ سال قبل متوجه رفتارهای مشکوک همسرم شدم که مدام با گوشی تلفن در حال پیامک بازی بود و لحظه ای گوشی را از خودش جدا نمی کرد.البته در طول ۲۰ سال زندگی مشترک چند بار ادعا کرد که به من علاقه ای نداشته و فقط به خواست پدر و مادرش احترام گذاشته است و از سوی دیگر هم از تهدیدهای مادر من ترسیده که به خواهرش می گفت: بالاخره «تهمینه» را در مسیر مدرسه می دزدیم!
«تهمینه» این حرف ها را گاهی بر زبان می راند، اما من حرف های او را به شوخی می گرفتم تا این که شبی فرصت پیدا کردم و وارد محتویات گوشی تلفنش شدم .از آن چه می دیدم خشکم زد. باورم نمی شد او با یکی از بستگان نزدیکم ارتباط داشته باشد! از آن روز به بعد دیگر زندگی ام به هم ریخت؛ چراکه او برای مردان غریبه دیگری نیز پیامک ارسال کرده بود.خلاصه یک روز او را تعقیب کردم و دیدم به منزل «فرزین»(یکی از بستگان نزدیک که ثروت زیادی دارد)رفت.آن جا بود که با چند تن از اطرافیانم تماس گرفتم، ولی در این هنگام همسرم از خانه بیرون آمد و همه چیز را انکار کرد. دیگر سوءظن رهایم نمی کرد و همسرم مدعی بود که با کسی ارتباط غیراخلاقی ندارد، ولی من با آن چه در گوشی تلفن او دیده بودم حرف هایش را باور نمی کردم. بالاخره کار به جایی رسید او در مقابل ادامه زندگی مشترک با من،حق طلاق را هم از من گرفت، اما من همچنان از این وضعیت زجر می کشیدم تا این که «تهمینه» بالاخره طلاق گرفت و با مردی ازدواج کرد که راننده تریلرهای ترانزیتی بود.
او مرا هم از خانه بیرون کرد و خودروام را نیز گرفت؛ چراکه اسناد آن ها به نام او ثبت شده بود. اکنون دختر نوجوانم در کنار همسرم زندگی می کند و من به همراه پسرم حیران و سرگردان مانده ام تا شاید روزی سر همسرم به سنگ زمانه بخورد و به زندگی مشترک با من بازگردد اما ای کاش…
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرگرد امیررضا فعال(رئیس کلانتری معراج مشهد)بررسی های تخصصی و اقدامات مشاوره ای این پرونده به کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی