نامادری ام مرا برای ازدواج فریب داد او می دانست که شوهرم بعد از ازدواج اجازه تحصیل به من نمی دهد اما او مرا با محبت های دروغین ترغیب کرد که اگر دوست دارم ادامه تحصیل بدهم باید به جوانی که به خواستگاری ام آمده است پاسخ مثبت بدهم اما …
روزنامه خراسان نوشت، دختر ۱۴ ساله با بیان این که یک ماه بعد از ازدواج از نامزدم جدا شدم درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: اگرچه فقط ۴ سال با پدر و مادرم زندگی کردم اما در همین مدت نیز همواره شاهد درگیری و کتک کاری آن ها بودم پدرم کارگری ساده بود ولی به مواد مخدر اعتیاد داشت و همین موضوع مادرم را ناراحت می کرد. اختلافات آن ها به جایی رسید که دیگر نتوانستند در کنار هم زندگی کنند و زمانی که من ۴ سال بیشتر نداشتم از هم جدا شدند. یک سال بعد پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و من هم در کنار نامادری زندگی جدیدی را شروع کردم.
وقتی در کلاس اول دبستان مشغول تحصیل بودم روزی مادرم برای دیدن من به مدرسه آمد و برایم چند لباس زیبا و یک عینک دودی آورد چرا که من از همان دوران کودکی به عینک علاقه زیادی داشتم. آن روز با خوشحالی لباس هایم را به خانه بردم و به نامادری ام نشان دادم ولی او وقتی فهمید که لباس ها را مادرم برایم خریده است همه آن ها را با قیچی تکه تکه کرد و عینکم را نیز شکست.
این ماجرا خیلی در روحیه ام تاثیر گذاشت و آن روز چند ساعت اشک ریختم.
ولی نامادری ام با آن که زن بدی نبود اجازه نمی داد که مادرم را ملاقات کنم او حتی گاهی مرا کتک می زد تا هوس دیدار مادرم را نداشته باشم. با این حال گاهی مادرم پنهانی به مدرسه می آمد و مرا در آغوش می گرفت و برایم تنقلات می خرید. پدرم نیز که ماجرا را فهمیده بود دیگر اجازه نداد به مدرسه بروم و من به ناچار در همان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و در کنار نامادری ام به امور خانه داری مشغول شدم و از خواهر و برادرم مراقبت می کردم.
تا این که حدود ۶ ماه قبل یکی از همسایگان خواستگاری را به نامادری ام معرفی کرد و به او پیشنهاد داد برای رهایی از این وضعیت بهتر است مرا شوهر بدهد! اما وقتی نامادری ام ماجرای خواستگاری را مطرح کرد به اوگفتم من دوست ندارم ازدواج کنم و می خواهم درس بخوانم! او هم که نقطه ضعف مرا پیدا کرده بود با مهربانی و محبت ترغیبم کرد که بعد از ازدواج می توانم با شوهرم صحبت کنم و به تحصیلاتم ادامه بدهم! من هم با این شرایط پذیرفتم و به خواستگاری «رضا» پاسخ مثبت دادم چرا که امیدوار بودم بعد از ازدواج به آرزوهایم برسم.
پدرم نیز از حدود ۲ سال قبل مواد مخدر را ترک کرد و در یکی از مراکز تجاری مشهد باربری می کرد. «رضا» ۲۶ سال داشت و شاگرد کارگاه صافکاری خودرو بود ولی برای این که من به سن قانونی ازدواج نرسیده بودم فقط صیغه محرمیت بین ما جاری شد تا بعد در محضر به صورت قانونی ازدواجمان را ثبت کنیم. هنوز یک ماه بیشتر از دوران نامزدی ما نگذشته بود که فهمیدم نامزدم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و مدام پای بساط مواد مخدر می نشیند.
این بود که بلافاصله از او جدا شدم و به خانه پدرم بازگشتم ولی نمی دانم چگونه این صیغه محرمیت را فسخ کنم چون نمی خواهم آینده ام تباه شود و دوست دارم به هر طریق ممکن به تحصیلاتم ادامه بدهم و …
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) اقدامات مشاوره ای و بررسی های قانونی در این باره توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری