اخبار مهم

زورگیری های مخوف با کلت ساچمه ای!

سرگذشت دزد ۱۵ ساله ای که با شلیک ۱۰ تیر هوایی دستگیر شد

کد خبر : 48650

ماموران گشت کلانتری سپاد مشهد، نوجوان ۱۵ ساله ای را با شلیک ۱۰ تیر هوایی به دام انداختند که به همراه همدست فراری خود و با استفاده از سلاح شبه جنگی از شهروندان زورگیری می کرد.

روزنامه خراسان نوشت، چند روز قبل نیروهای گشت نامحسوس که مشغول انجام وظیفه در خیابان شهید چراغچی بودند، خبری از زورگیری دو نوجوان موتورسوار دریافت کردند و بلافاصله منطقه را به قرق خود درآوردند. در همین هنگام، دو نوجوان موتورسوار در مسیر حرکت نیروهای انتظامی قرار گرفتند که مشخصات آن ها با گزارش های مردمی مطابقت داشت. در حالی که افسر گشت انتظامی فرمان «توقف» صادر کرد ناگهان راکب موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی، گاز موتورسیکلت را فشرد تا از مقابل ماموران بگریزد اما نیروهای گشت با مشاهده سلاحی که در دست یکی از مظنونان بود بلافاصله شیوه تعقیب و گریز را با رعایت تدابیر انتظامی تغییر دادند و با شلیک تیرهای هوایی تلاش کردند تا دو نوجوان موتورسوار را متوقف کنند ولی راکب موتورسیکلت همچنان بر سرعت آن می افزود تا این که بالاخره بعد از شلیک ۱۰ تیرهوایی، موتورسواران در محاصره قرار گرفتند و راه فرار آنان سد شد. در همین حال، یکی از نوجوانان مظنون قمه ای را بیرون کشید و با حمله به سوی ماموران انتظامی، موجب شد تا همدستش از صحنه حادثه فرار کند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با وجود این افسران دایره تجسس کلانتری، در حالی نوجوان چاقوکش را دستگیر کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند که از وی یک قبضه سلاح ساچمه ای شبه جنگی نیز کشف شد. این نوجوان ۱۵ ساله که با دستورات ویژه سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفته بود، همدست فراری خود را به پلیس لو داد و پرده از زورگیری های وحشتناک با تهدید سلاح برداشت.

بنا بر گزارش خراسان، این زورگیر نوجوان پس از آن که در جلسه روان شناختی مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شرکت کرد، درباره سرگذشت تلخ خود نیز به سوالات خبرنگار خراسان پاسخ داد.
نامت چیست؟ سهراب
چند سال داری؟ ۱۵ سال
تاکنون دستگیر شده ای؟ نه! اولین بار است.
چقدر سواد داری؟ تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما بعد از آن که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند دیگر چیزی برایم اهمیت نداشت و من هم درس و مدرسه را رها کردم و خیلی زود معتاد شدم.
یعنی از چند سال قبل مواد مصرف می کنی؟ از چهار سال قبل با دوستانم شیره و تریاک می کشم البته قبل از آن قرص های مخدردار مانند ترامادول مصرف می کردم.
پدرت چه کاره است؟ هیچی! یک بیکار معتاد! فقط کار خلاف می کند.
از مادرت هم خبر داری؟ بله! او هم با کارگری در خانه های مردم هزینه های زندگی خودش را درمی آورد.
آثار خودزنی هم داری؟ بله! تاکنون سه بار به قصد خودکشی خودزنی کرده ام.
از چه زمانی چاقو و قمه حمل می کنی؟ از ۱۰ سالگی همیشه چاقو داشتم.
چرا؟ برای آن که قدرت نمایی کنم! می خواستم دوستانم از من بترسند و حساب ببرند!
فقط برای همین موضوع چاقو حمل می کنی؟ البته بیشتر اوقات برای دعوا هم استفاده می کردم که دیگران را بترسانم. اکنون نیز برای گوشی قاپی با خودم چاقو حمل می کنم.
پدر و مادرت چرا از هم جدا شدند؟ نمی دانم من دلیل جدایی آن ها را نفهمیدم چون کودک بودم.
اسلحه کلت ساچمه زنی را از کجا آوردی؟ از بولوار مصلی خریدم.
با همدستت که فرار کرده است، چگونه آشنا شدی؟ در یکی از کافه های زیرزمینی با «داش محمد» دوست شدم.او دو سال از من بزرگ تر است و بیشتر اوقاتم را با او می گذرانم.
مواد هم با یکدیگر مصرف می کنید؟ بله! در واقع او مرا معتاد کرد وگرنه من از اعتیاد چیزی نمی دانستم. شب ها با هم مواد مخدر مصرف می کردیم گاهی هم به خاطر پول مواد مخدر درگیر می شدیم.
همدستت سابقه دار است؟ بله! او قبلا به جرم سرقت دستگیر شده و مدتی را در کانون اصلاح و تربیت بوده است.
چرا موبایل قاپی و زورگیری می کردید؟ پدرم که معتاد بود و نمی توانست هزینه های مرا بدهد چون خرج اعتیاد خودش را هم ندارد مادرم نیز به سختی روزگارش را می گذراند به همین دلیل وقتی «داش محمد» پیشنهاد زورگیری داد و گفت که گوشی قاپی درآمد خوبی دارد من هم قبول کردم و با او همراه شدم.
نمی ترسیدی؟ ابتدا ترس داشتم. من پشت موتورسیکلت «داش محمد» می نشستم و او به من آموزش می داد. در واقع من راکب موتورسیکلت بودم و به افرادی که بی خیال با گوشی صحبت می کردند نزدیک می شدم تا او گوشی را سرقت کند! گاهی هم با تهدید چاقو و اسلحه از جوانان و زنان کیف و گوشی می گرفتیم.
بیشتر زورگیری ها را در کجا انجام می دادید؟ مقابل شهربازی!
شب هایی که شلوغ بود به شهربازی می رفتیم و پس از گوشی قاپی با موتورسیکلت فرار می کردیم البته سرقت هایی را نیز در اطراف مراکز تجاری منطقه سپاد انجام دادیم.
اگر امروز این دستبندها به دستانت حلقه نشده بودند، دوست داشتی کجا باشی؟ همواره آرزویم این بود که یک خانواده خوب داشته باشم. پدر و مادرم با هم دعوا نمی کردند و از یکدیگر طلاق نمی گرفتند تا من هم از ۱۰ سالگی به جای خلافکاری به دنبال بازی کودکانه و درس و مشق بودم…

شایان ذکر است با اعلام شکایت شاکیان ، این نوجوان روانه کانون اصلاح و تربیت شد.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده − 16 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن