زندگی

دلگفته‌های یک پدر

نان و پیاز !

کد خبر : 64303

محمدعلی تدینی راد

ما در رفاقت، چوب سادگی مان را نخوردیم، وظیفه مان بود که یک رنگ باشیم و با همه رفیق شویم.

شاید خیلی‌ها به سادگی ما هم بخندند. شاید خیلی از نزدیکان ما احترامی که باید و شاید سرمان نگذارند.

مهم نیست، مهم این است که ما احترام سرشان بگذاریم و دوستشان داشته باشیم با همان سادگی و صفایی که باید داشته باشیم.
من همیشه وقتی مهمان می‌خواهد بیاید و بچه‌ها دست و پایشان را گم می‌کنند می‌گویم هر که نان و پیاز بخورد با ما می‌نشیند و اهل دل می‌شود.
این حرف معنایش این نیست که عزت به مهمان نگذاری. کسی که وارد خانه‌ات می‌شود باید هرچه داری و نداری بیاوری و سنگ تمام بگذاری.
به خصوص بچه‌ها خیلی حساس هستند. وقتی مهمانی می‌روند دوست دارند صاحبخانه تحویلشان بگیرد (به آنها محبت کند).
خنده از آدم چیزی کم نمی‌کند، اگرچه خنده بیجا و بی‌مورد هم شأن و احترام آدم را پایین می‌آورد.
همدیگر را دوست داشته باشیم، به هم احترام بگذاریم. این دنیا دو روز است. آدمیزاد چنان می‌میرد و می‌رود که انگار اصلاً نبوده است.
کاری کنیم روزی که رفتیم حداقل هر موقع اسمی از ما برده شد بگویند آدم بدی نبود.

این یادداشت یکم شهریور ۱۴۰۰ پس از درگذشت مرحوم محمدعلی تدینی راد از دلگفته‌های او برداشت شده است.

روحش شاد

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو × 2 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن