همسرم قصد دارد به هر طریقی از من باج خواهی کند اکنون هم بارداری اش را بهانه دیگری برای باج خواهی از من قرار داده و می گوید: اگر دوست ندارم فرزندم دچار مشکلی شود باید مبلغ هنگفتی را به حساب او واریز کنم تا…
شهدای ایران:جوان ۲۳ ساله ای که در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد سخن می گفت، ادامه داد: پدرم کارگر ساده ساختمانی بود و وضعیت مالی مناسبی نداشت و من که تک پسر خانواده بودم با دیدن سختی هایی که پدرم می کشید خجالت می کشیدم به همین خاطر تصمیم گرفتم روی پای خودم بایستم و پولی از پدرم نگیرم. در این میان آن چه مرا بیشتر شرمنده می کرد تأمین هزینه های درمان و نگهداری خواهر ناتوان ذهنی و حرکتی ام بود اگر چه این موضوع پدرم را ناتوان نکرده بود و هیچ کدام از خواهران دیگرم چشم به اموال پدرم نداشتند ولی من با دیدن این شرایط رنج می کشیدم. همه این عوامل باعث شد تا پس از گرفتن دیپلم به دنبال اشتغال و کسب درآمد باشم.
در همین روزها چند شغل را برای کسب درآمد امتحان کردم تا این که علاقه و استعدادم را در «مکانیکی» یافتم. به خاطر تلاش و انگیزه ای که داشتم توانستم در مدت بسیار کوتاهی «مکانیکی» را یاد بگیرم. با اعتمادی که صاحبکارم به من پیدا کرده بود پله های ترقی را خیلی زود پیمودم و به استادکاری ماهر تبدیل شدم این در حالی بود که هر روز وضعیت مالی ام بهتر می شد تا این که با پس اندازهایم تعمیرگاه بزرگی راه اندازی کردم. این شرایط ادامه داشت تا این که روزی که سرنوشت در آن رقم خورده بود فرا رسید. آن روز زن ۲۸ ساله ای خودروی پرایدش را که به تعمیر اساسی نیاز داشت به تعمیرگاه سپرد. در مدت ۴ روزی که تعمیر خودروی او طول کشید سرنوشت ما نیز به هم گره خورد. در این ۴ روز چنان شیفته او شده بودم که همه تفاوت های اجتماعی و اقتصادی را نادیده گرفتم. هر چند وضع مالی من خوب بود و انتظار یک زندگی تجملاتی را داشتم اما سیمین پس از مرگ پدرش با مسافرکشی مخارج خود و خانواده اش را تأمین می کرد. از همه مهمتر ۵ سال از من بزرگ تر بود.
در این میان به مخالفت های خانواده ام گوش ندادم و خیلی زود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. با وجود آن که هدف من خوشبختی سیمین بود اما او تلاش می کرد خانواده اش به نان و نوایی برسند، البته من هم سعی می کردم تا رضایت همسرم را فراهم کنم، ولی او از هر بهانه ای برای سرکیسه کردن من استفاده می کرد و با هر مشاجره لفظی با حالت قهر به منزل مادرش می رفت تا من مبلغی را به خانواده اش بپردازم. حالا هم که او باردار شده، مدعی است باید مبلغ هنگفتی را به حسابش واریز کنم تا فرزندم را دچار مشکلی نکند، البته من حاضرم این مبلغ را بپردازم ولی می ترسم این آخرین باج خواهی او نباشد…
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی