از سردرِ غربی صحن جامع رضوی حرم مطهر که خارج میشوی، اگر از خادم جلوی در بپرسی، اشاره میکند به سمت چپ و میگوید: «همان اول کوچه است.» قدمهایت به ۵۰نرسیده که روبرویت یک بنای قدیمی اما دستورو شسته میبینی! دری چوبی و منبتکاری شده که به سبک درهای قدیمی، نمایی محرابگونه دارد. همین طور که نگاهت را بالا میبری تابلوی آبی بالای دیوار را میبینی که روی آن نوشته: «موزه مردمشناسی»
صبح مشهد– دستی به گل گلدانهای دو طرفِ در میکشی و وارد میشوی. چند پله است که با انحنایی ملایم تو را به پایین میبرد. همین طور که این پلهها را یکی یکی پایین میروی، چشمت به تابلوی بزرگ روی دیوار میافتد و چند خطی که میخوانی، تازه کم کم متوجه میشوی اینجا همان حمام شاه است که پدرت بارها و بارها خاطراتش را برایت تعریف کرده است.
حالا شده موزه مردمشناسی و البته آن تابلو میگوید که اینجا قبل از آن که حمام شاه باشد، حمام مهدی قلیبیک بوده که سال۱۰۲۷ هجری قمری، زمان شاه عباس اول صفوی، ساخته شده و دستورش را هم میرآخور شاه عباس، مهدی قلی بیک، داده است و حالا این تو هستی که باید چیزهایی به پدرت بگویی که تا حالا نمیدانسته!
دخل حمامی
بعد از هشتی کوچک پایین پله، به سمت راست میچرخی و وارد میشوی. همان ابتدای ورود، همه چیز از نظر توی نسل امروزی که در طول زندگیات هیچ حمام عمومی را از نزدیک ندیدی، در عین قدمت، تازگی دارد.
دستت به چیزی میخورد و زود خودت را عقب میکشی. نگاه که میکنی، در سمت چپ، میزی میبینی که لوازم حمام روی آن چیده شده؛ از کیسه و لیف و سفیداب بگیر تا لُنگ و سنگ پا و حنا! هنوز گیجی از چیزی که میبینی که شعر تابلوی بالای دیوار کمکم به تو میفهماند:
هرکه دارد امانتی موجود بسپارد به من به وقت ورود
نسپارد اگــر شود مفقـــود بنده مسئول آن نخواهم بـود
سه صندوق کوچک روی میز است که روی هر کدام چیزی نوشته: انعامی جامهدار، دخل کیسهکِش، دخل مُشت مالچی!
اینجا همان دخل حمامی است که لوازمی را که مردم نیاز داشتند تأمین کرده، هزینه ارائه خدمات حمام را از آنها میگرفته و البته امانتدار اموالشان هم بوده است.
نگاهت را به روبهرو برمیگردانی. هشت ستون سنگی دایرهوار در مرکز فضا قرار دارد. حوضی کوچک کمی پایینتر از سطح زمین، در میانۀ ستونها جا گرفته که آبنمای داخل آن و گلدانهای اطرافش صفای خاصی به فضا داده و آن بالا هم روی سقف گنبدی، نورگیرهایی از سنگ یکپارچه بنام «گلجام».
سقفی که نقاشیهای ۱۳لایۀ آن، یادگاری ۱۳ نسل است!
اینجا سربینه یا همان رختکن است. این را مسئول موزه میگوید. نقاشیهای روی سقف را نگاه میاندازد و میگوید: این نقاشیهاست که اینجا را در کشور منحصربهفرد کرده. نقاشیهایی که موضوع بعضی از آنها داستانهای شاهنامه و تصاویر پهلوانان است، بعضی قصههای عاشقانه، برخی هم افسانههاو حتی صحنههایی از زندگی مردم. میگوید، نقاشیها هنگام مرمت بنا پیدا شده.آخر، حمام شاه که البته حمام رضوی هم به آن میگفتند، تا سال ۶۷ دایر بوده و از سال ۶۹ هم کمکم متروکه شده بوده است. تا اینکه در سال ۷۶ به عنوان بنای تاریخی ثبت میشود و دو سال بعد از همان بود که تولیت فقید آستان قدس رضوی، مرحوم آیتالله واعظ طبسی، دستور مستقیم برای بازسازی آن میدهد و بازسازی شروع میشود تا با صرف هزینههای میلیاردی از سوی آستان قدس رضوی، این حمام متروکه، نام و نشان خود را بازیابد.
روی دیوارها و سقفها تا مدتها گچ بوده است و تا آن موقع کسی از وجو نقاشیها آگاه نبوده؛ حتی پدرت که خاطرات کودکیاش را از آن حمام زیاد برایت تعریف کرده است! تا اینکه مرمتکاران میراث فرهنگی که باید قبل از هرکاری، بخشی از دیوار را لایهبرداری میکردند، این کار را با برداشتن اولین لایه گچ شروع میکنند، اما به لایه دوم گچ میرسند و همین طور ادامه میدهند تا بعد از هشت لایه گچ، متوجه نقاشیهای روی دیوار میشوند. لایهبرداری همان بخش از دیوار را ادامه میدهند اما باز با کمال تعجب به لایه دومی از نقاشی برمیخورند و این نقاشی ها تا ۱۳ لایه ادامه داشته است. نکتهای که فرهاد ابوالقاسمی، مسوول موزه آن را منحصربهفرد میداند این است که هرکدام از این لایههای نقاشی مربوط به دورهای از تاریخ بوده که اولین لایه از دوره صفویه است و آخرین لایه مربوط به اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول! مردم هر عصر هم بدون پاک کردن نقاشی قبل، بر روی آن نقش جدید میکشیدند. میخواهی بدانی نقاشیهای لایههای زیرین چه بوده که آب پاکی را روی دستت میریزد و میگوید: «فعلا نمیدانیم و منتظریم پیشرفت علم به ما کمک کند تا بتوانیم بدون برداشتن لایههای بالاتر، لایه زیرین را ببینیم.»
شاه و گدا
دور تا دور سربینه، چهار غرفه است. میگویند سه غرفه برای تعویض لباس و قرار دادن لباس عامه مردم بوده است و یک غرفه هم به نام شاهنشین، ویژه اشراف بوده و البته بزرگترین غرفه حمام هم بوده است.
حالا که ما اینجا هستیم، این غرفهها هم تغییر کاربری داده و دیگر از جدال شاه و گدا خبری نیست! غرفه شاه نشین که اولین غرفه از سمت راست سربینه است حالا شده محل نمایش اشیائی که اشراف با خود به حمام میآوردند. چشم که بگردانی خیلی چیزها میبینی: گلیم، بخاری زغالی چدنی، عودسوز قلمزنی شده که به عنوان ضدعفونی و خوشبو کننده هوا به کار میرفته است و… .
به سوی غرفه اول از سمت چپ که قدم برداری، در مقابل غرفه پوشاک قرار میگیری. اینجا از لباس مردان و زنانِ قومیتهایی چند و البته لباس و وسایل دراویش، نمونهای میتوانی ببینی.
غرفهای از نخل یزدی و بین الحرمین
چند قدمی پیشتر میروی، در مقابل غرفهای میایستی که حالوهوایی متفاوت دارد: ماکت حرم حضرت سیدالشهدا(ع) از جنس مس که روی آن قلمزنی شده، یک طرف است و طرف دیگرِ آن ماکت بارگاه حضرت اباالفضل(ع)، که این نما تو را یاد بینالحرمین میاندازد. کلاه و شمشیر و ابزار مراسم تعزیه، نخل یزدی که حجله مانندی از چوب است که میگویند در قدیم آن را میآراستند و به عنوان تابوت امام حسین(ع) به مراسم روضهخوانی و تعزیه میبردند، از اشیائی است که در مقابل این غرفه تو را متوقف میکند.
کمی جلوتر میروی. از کنار دیوارهای کاشیکاری شده عبور میکنی، چشمانت متعجب میشود و لبخندی بر لبت مینشیند وقتی نوشتۀ میان نقاشیهای روی دیوار، در نزدیکی سقف را میخوانی که در عین سادگی، این گونه نوشته است: «سبحان ربیل اعلی – ۱۳۴۳ ه.ق»
خودت را در آینۀ دایره شکل پایهدار میبینی و جا میخوری! اینجا غرفه لوازم آرایش و منسوجات است. علاوه بر چند آینۀ پایهدار، جعبههای آرایش خاتمکاری شدۀ جامانده از عصر صفوی، عطردان مشبک ، انبر مخصوص مجعد کردن مو و اشیائی از این دست را میتوانی اینجا ببینی.
در کنار غرفۀ لوازم آرایش، راهرویی است که بعد از ورود به آن، به دو ورودی میرسی که از هر کدام داخل شوی، به گرمخانه رسیدی. فضایی مستطیل شکل با چهار ستون در وسط، سه غرفه در اطراف و یک غرفه در مرکز و خزینه در انتهای آن.
یک فنجان چای در گرمخانه
در دو غرفۀ سمت چپ و راست یا به عبارتی شمالی و جنوبی، وسایل حمام به نمایش درآمده است؛ از کاسه برنجی مزین به اسماء الحسنی و اسامی ائمه و تصاویر دوازده برج که روی آن نوشته تاریخ وقف۱۲۰۳ه.ق گرفته، تا گِل سرشوی و مَشربه و جام چهل کلید که گویا مورد استفاده طالعبینان دورۀ صفویه بوده است.
غرفه ابتدایی یا شرقی گرمخانه هم لوازم روشنایی و وسایل نوشیدن چای و اشیائی از این دست را به نمایش گذاشته است. یکی از آنها چهل چراغی است که شمع نذری را در آن میگذاشتند و روشن میکردند. در این میان سماوری توجهت را جلب میکند که تابهحال هیچوقت نمونهاش را ندیدی؛ چرا که از آن فقط دو نمونه در دنیاست که یکی از آنها با ۱۵۰ ساتنیمتر ارتفاع مقابلت ایستاده است که مربوط به ۱۸۰ سال قبل است و ساخت معتبرترین کارخانه سماورسازی جهان در روسیه.
در اتاق شمالی گرمخانه، کنار غرفۀ وسایل حمام، فضایی کوچک است به نام نظافتخانه یا نورهکشخانه که افراد معمولا قبل از وارد شدن به خزینه به این قسمت میرفتند.
مهمترین فضای گرمخانه، خزینۀ آب گرم است که سطح آن کمی از فضای گرمخانه بالاتر است. فضایی مستطیل شکل با چهار سکو در اطراف، چند پله در گوشه سمت راست برای ورودی و خروجی خزینه و گلجامی جاگرفته در سقف گنبدی شکل آن.
سه سینی بزرگ مسی به نام «تیان» در کف خزینه که آب را گرم میکرده است متعجبت میکند. همشهری مشهدی وقتی به خزینه نگاه میکند میگوید: «آن زمانها آب خزینه را دیر به دیر عوض میکردند و گاهی بعد از خروج از خزینه باید دستههای مویی که به تنت چسبیده بود را جدا میکردی!»
البته برای تصفیه آب، اتاق کنار خزینه را با حوضچههایی در نظر گرفته بودند که تا اندازهای کار تصفیه را انجام میداده و آلودگیها و املاح آب در آن تهنشین میشدند. مسئول موزه هم میگوید: «خزینه چاه نداشته. آب را با سطلهایی فلزی یا چرمی که به آنها دلو میگفتند، از خزینه خارج میکردند و هر روز هم با لجنکش آب را تمیز میکردند که تا اندازه زیادی از آلودگیهای آب کم میکرده است.»
سمت چپِ خزینه فضایی به نام خلوتگاه است. این اتاق مخصوص کسانی بوده که به بیماری مُسری مبتلا بودند. آنها در آنجا نظافت میکردند و آب گرم را با مشربه از طریق دریچهای که به خزینه راه دارد برمیداشتند.
راز گرمای همیشگی دیوارهای حمام
آب از طریق قناتی که وقف حمام شده بود و همچنین یک چاه، به وسیلۀ لولههای سفالین به نام تنبوشه به حمام وارد میشده است و بعد از تصفیه توسط حوضچهها وارد خزینه میشد و در سینیهای مسی کف خزینه گرم میشده است.
اگر به قسمت پشت خزینه بروی، با تون یا آتشخانه روبرو میشوی که محل برافروختن آتش و منبع تأمین گرمای حمام بوده است. از سهچهار پلۀ آن که پایین بروی، در سمت راست ودرست زیر تیانها، کوره را میبینی که آتشش از هیزم و خار و خاشاک و فضولات حیوانی و هر چیز قابل اشتعال بوده است. گرما و دود حاصل از سوخت تون هم به وسیلۀ انشعاباتی که «گربه رو» نام دارد به بیرون منتقل میشده. جالب اینجا است که این انشعابات از تون شروع میشد و در کف گرمخانه و سربینه ادامه داشته و به تعدادی دودکش در دیوارهای حمام ختم میشده است. بعد از این است که دلیل گرم بودن کف و دیوارهای حمامهای قدیم را که پدرت تعریف میکرد را متوجه میشوی!
چاله حوض اما قسمت شیرین ماجرا برای خیلیها بوده است. این همان استخر آب سرد است که بعد از آنکه افراد در خزینه نظافت میکردند، با تن پاک میتوانستند به شنا در چاله حوضی با قوسهای جناقی و گلجامهای سبز با ابعاد طلایی و معماری اصیل ایرانی بپردازند.
قصد خروج از این فضا و خزینه را که میکنی، باید از هشتی کوچکی عبور کنی که حوض کوچکِ آب سرد در وسط آن قرار دارد. افراد پا را در آب سردِ آن میگذاشتند و بعد وارد سربینه میشدند تا هم قسمت ورودی و خروجی حمام جدا باشد و هم به سفارش صادق آل محمد(ص) عمل کرده باشند که بعد از استحمام، برای دوری از زُکام قدم در آب سرد بگذارند.
بر روی دیوارِ این هشتی، عکس انسانهایی را میبینی که مرتب ایستادهاند و به تو زل زدهاند. تصویری سیاه و سفید از آدمهایی که روزگاری در این حمام، جامهدار بودند، دلاکی میکردند، یا حتی پسربچهای که برای گذران تابستان خود در حمام کفشدار بود؛ حالا اما چسبیده به دیوار، نگاه خیره و ممتدشان را از تو برنمیدارند!
وارد محیط سربینه میشوی و از همان پلههایی که ساعتی پیش، پایین آمده بودی، بالا میروی و از حمام خارج میشوی. در سرت اما صدای مسئول موزه است که مصمم و علاقهمند میگفت: «اینجا این پتانسیل را دارد که قطب فرهنگی موزهها در کشور بشود.»
فرشته صداقت حسنزاده/ گزارش. گنجینه رضوی