امیر سعادتی
رفت وآمد بیماران کشورهای همسایه و بهویژه عربزبانان در بیمارستانهای مشهد مسبوق به سابقه است.
اما اگر دقت کرده باشید در سالهای اخیر، به خصوص پس از رونق نسبی اقتصاد عراق(هر چند این رونق احتمالا درونزا نیست)، حضور زائران عربزبان در مراکز درمانی شهرمان پررنگتر شده است.
از این ظرفیت بزرگ در حوزه اقتصاد سلامت تحت عنوان «توریسم درمانی» یاد میشود. تعبیری که به نظر باید جایش را به «زائر درمانی» یا چیزی نزدیک به این بدهد.
درباره این ظرفیت مهم اقتصادی شهر مشهد، حرف و حدیث و نقد و بررسی فراوان است. اما عجالتا به ذکر دو سه نکته از مشاهدات و تاملاتی در این زمینه خواهم پرداخت:
١. حتما باید این ظرفیت عظیم را سر دست گرفت، به آن پرداخت و پر و بال داد. ظرفیتی که بیانگر رشد دانش پزشکی در سالهای بعد از انقلاب اسلامی، ضریب بالای امنیت کشورمان در یکی از ناامنترین مناطق جهان، چندبعدی و جذاببودن صنعت گردشگری دینی در ایران و… است.
این ظرفیت در کشوری پدیدار شده که روزگاری از هند و پاکستان پزشک وارد میکرده است. این ظرفیت در منطقهای حاصل شده که حتی باکلاس و پرمدعاترین کشور آن یعنی ترکیه، امنیت شهرهای خود را در خطر و توان اداره امن شهرهای توریستی خود را رو به افول
میبیند.
این پتانسیل به دور از جذابیتهای حیوانی و شهوانی متداول در صنعت گردشگری دنیا، در فضای سیر و سیاحت معنوی و دینی به وجود آمده است. اینها و مواردی از این دست را نباید فراموش کرد. این آیتم ها
برگ برنده…
…صنعت گردشگری بومی ماست و به آن شخصیت مستقل و متفاوتی با دیگر رقبای منطقهای و جهانی میدهد.
۲- در حوزه نقد، یکی از مهمترین آیتمهای مغفول درباره گردشگری سلامت، فراموشی نگاه فرهنگی و اجتماعی به این موضوع است. بیتوجهی به بعد «دارالشفایی» شهر مشهد، کمرنگ بودن خدمات فرهنگی که در بلندمدت غیر اقتصادی هم هست، غلبه نگاههای صرفا اقتصادی در این حوزه(که دامنگیر زائر بیمار ایرانی هم هست)، و رشد پدیده جدیدی به نان دلالی پزشکی و… از مهمترین عرصههایی است که باید به آنها پرداخت.
۳- نکته بعدی «ادبیات» مطرح در این شاخه اقتصادی نوپا و درآمدزاست. این رشته را هم میتوان از منظر «اقتصاد مقاومتی ِدرونزا» و با ابعادی فرهنگی، توسعه و پرورش داد و هم با ادبیات موجود توریستی و صرفا ترجمهای. فاصله این دو را میتوان در فاصله زمینی تا آسمانی دو تعبیر «توریست» و «زائر» جستجو کرد. بهکاربردن زبان و ادبیات درست و بومی و دینی میتواند تا حدودی جلوی انحرافات جدید این حوزه را بگیرد. شاید برخی به اشتباه موضوع زبان و ادبیات را ظاهری و غیرریشهای بدانند، اما اگر نگاهی به تاریخ غربزدگی ایرانی داشته باشیم، در بیشتر حوزهها ابتدا ما عرصه را در ادبیات واگذار کردیم و بعد اندیشهاش را پذیرفتیم. ادبیات اسب تروای نفوذ فکری است و چاقو هم اول پوست را میبرد تا به گوشت و استخوان برسد.
۴- غفلت از پیوستهای فرهنگی در طرحهای درمانی و به خصوص در مراکز درمانی نکته فراموش شده دیگری است. بیشتر بیمارستانهای خصوصی مشهد، بخشی به نام «توریسم درمانی» راهانداختهاند. اما نگاه این بخش صرفا به جیب بیمار خارجی دوخته شده است. در مقابل خدمات فرهنگی درستی به زائران داده نمیشود، گستره این قضیه از مسائل ارتباطی و زبانی شروع شده و تا مباحث مذهبی را شامل میشود. اخیرا برای موضوعی پایم به بیمارستانی باز شد. در این بیمارستان بخش «توریسم درمانی» مفصلی وجود داشت و جالب اینکه تمام تابلوهای آن از آسانسور تا اتاق عمل سه زبانه(فارسی، عربی، انگلیسی) بود و چه خوب. اما در همین بیمارستان شرایط نمازخانه بدین شرح بود: در بدترین جای ممکن(بخشی از زیرزمینی در حال بنایی)، کوچک، متاسفانه کنار سرویس بهداشتی و فقط با تابلوی فارسی.
گویا مدیریت این بیمارستان باکلاس و گران مشهدی فراموش کرده بیمار عربزبان «احتمالا» پولدارش، «قطعا» مسلمان است.
و دست آخر یک سوال: آیا اگر چنین ظرفیت اقتصادی عظیمی مثلا در اختیار کشوری مثل ترکیه بود، باز هم مثل ما آن را مدیریت میکرد؟