اجتماعیاسلاید شوستون اصلی

روستایی در دو قدمی مشهد اما هزاران کیلومتر دورتر!

کد خبر : 7138
آستان قدس: موضوع را بررسی می کنیم
نویسنده : عقیل رحمانی

«یکی از اهالی روستای زکریا هستم. روستایی در هزار متری شهر مشهد اما فاقد امکانات اولیه زندگی مانند آب، گاز، خانه بهداشت و…. اجداد ما بیش از ۵۰ سال است که با تمام این سختی ها در این روستا زندگی می کنند. خوب است بدانید برای حضور معلم در روستا پیگیری کردیم که آموزش وپرورش می گوید شما جزو محدوده شهرمشهد هستید و باید فرزندانتان را به مدارس سطح شهر بفرستید. چطور می شود جزو شهر باشی اما هیچ امکاناتی برای زندگی نداشته باشی! از شما عاجزانه خواهش می کنم به روستای ما بیایید و وضعیت اسفبار زندگی در این روستای بی امکانات را ببینید و مشکلات ما را پیگیری کنید.»
این موضوع را یکی از ساکنان روستای زکریا در تماس با گروه حرف مردم روزنامه «خراسان رضوی» مطرح و درخواست می کند در کنار پیگیری این موضوع، صدای محرومیت مردم روستای زکریا را هم به گوش مسئولان برسانیم.
برای پیگیری و بررسی مشکلات اهالی روستای زکریا عازم این روستا می شویم. راه زیادی نیست همین دو قدمی مشهد است و برای رسیدن به ابتدای جاده روستا باید به بولوار نماز برویم. به اواسط بولوار نمازکه می رسیم از تابلوی راهنما خبری نیست و فقط جمله «به سمت قلعه زکریا» روی بلوکه سیمانی، راه را به ما نشان می دهد. ابتدای جاده با همان روستانشینی که ما را در جریان ماجرا گذاشته بود تماس می گیریم. قرار می شود او هم به ما بپیوندد تا همراه او از نزدیک مشکلات روستا را بررسی کنیم. چند دقیقه بعد خانم حاجی آبادی با ما همراه می شود و به سمت روستا حرکت می کنیم. دقیقا هزار متر که جلوتر می رویم سمت راست جاده کم کم خانه های قدیمی روستای زکریا نمایان می شود.
ماجرایی که در ادامه بیان می کنیم داستانی خیالی نیست. کاراکترهایی که ما از آن ها حرف می زنیم در جزیره ای ناشناخته زندگی نمی کنند. آن ها سال هاست که در جوار کلان شهر مشهد زندگی را می گذرانند اما با کمترین یا بهتر بگوییم هیچ گونه امکانات. روستاییانی که باصدای عبور و مرور خودروها در بولوار نماز از خواب بیدار می شوند و روزشان را مثل همیشه با کمبودها شب می کنند و با همه نداشته ها خو گرفته اند. می توان تصور کرد کودکانی را که از پشت بام های گلی خانه شان هر روز به تماشای شهری با تمام امکانات می نشینند اما دستان کوچک شان هنوز در زمستان های زجرآور، گرمای گاز شهری را لمس نکرده است. دردها و مشکلاتشان یکی دو تا نیست.
هر دو روز یک تانکر آب برای ۳۵ خانوار
ابتدا او حرف از آب شرب روستا  می زند و همانطور که به سمت منبع آب روستا می رویم، می گوید: اینجا هر دو روز یک بار  یک تانکر ۱۰ هزار لیتری آب شرب می آورند. آبی که به هیچ کارمان نمی آید هنوز تانکر پر نشده، از آن طرف خالی می شود.در همین حین یکی از اهالی روستا که فرزند خردسالی در آغوش دارد، متوجه حضور ما می شود و می گوید: تا به حال خیلی از مسئولان دولتی از روستا و مشکلات آن دیدن کرده اند اما دریغ از عمل به وعده ای. این آب به چه کار ۳۵ خانوار این روستا می آید. شما بگویید این آب را در چه راهی مصرف کنیم تا دچار کمبود آب نشویم!؟ خودتان ببینید برای تهیه یک قطره آب چه مشکلاتی داریم این آب که همان ساعت اول تمام می شود و ما برای تهیه بقیه آب مورد نیازمان باید از چشمه ای که در یک باغ شخصی قرار دارد استفاده کنیم. باید کلی پای چشمه در صف بمانیم تا نوبتمان شود و لباس بشوییم. اگر صاحب باغ هم متوجه شود جلوی ما را می گیرد و آب را روی ما می بندد.
در حین گفت و گو هستم که اهالی روستا را مشاهده می کنم؛ ظرف به دست راهی چشمه هستند تا آب شرب مورد نیازشان را از چشمه ای در یک باغ شخصی تهیه کنند.حاجی آبادی مجدد وارد گفت و گو می شود و می گوید: روستاهای اطراف دارای همه امکانات رفاهی هستند اما ما که اجدادمان در همین روستا چشم به جهان گشودند و همین جا هم از دنیا رفتند هنوز گرفتار کمبودیم. چرا که آستان قدس می گوید زمین ها را غصب کرده ایم. اگر غصب کرده ایم، چطور هر چندسال یک بار از ما حق اجاره می گیرند؟
وی به یک اتاقک نگهبانی در قسمتی از روستا اشاره می کند و ادامه می دهد: آستان قدس نیروهای حفاظتی خود را در روستا مستقر کرده است تا در صورت هرگونه ساخت و ساز یا کار ساختمانی به سرعت جلوی اهالی روستا را بگیرند.
گازی که خیرش به روستا نرسید
این زن روستانشین درددل هایش را ادامه می دهد و می گوید: برق شهری به ما داده اند اما گاز نه. از سال ۸۹ پیگیر مسئله گازرسانی به روستا بوده ایم، اما همچنان در خانه اول درجا می زنیم و هیچ خبری از گاز نشده است. اهالی روستا هرچند فاصله ای تا شهر و خط لوله گازشهری ندارند اما هنوز کوپن به دست در شهر از این خیابان به آن خیابان به دنبال خرید یک لیتر نفت هستند تا زندگی شان را بگذرانند. زمانی تا زمستان نمانده و سرمای این فصل زندگی ما را سخت و طاقت فرسا کرده است.
مدرسه ای متروکه درقلب روستا
به سمت مدرسه روستا حرکت می کنیم. وارد دبستان که در مرکز روستا قراردارد می شویم. از سر و صدای کودکانه و شادی های دانش آموزان هیچ خبری نیست و تنها چیزی که در حیاط مدرسه این طرف و آن طرف می دود تنها خار و خاشاک است و بس. حاجی آبادی درباره تعطیلی مدرسه هم توضیح می دهد: مدرسه چند سالی است که دیگر معلمی ندارد. همان زمان به آموزش و پرورش مراجعه کردیم تا علت را جویا شویم. اما جواب مسئولان جالب بود که می گفتند «شما جزو شهر هستید و باید فرزندانتان را برای ادامه تحصیل به مدارس داخل شهر بفرستید!» مگر می شود؟ برای تخصیص دیگر امکانات اولیه زندگی، ما را شهروند محسوب نمی کنند اما در این مورد شهروند شدیم!به سمت کلاس های درس مدرسه می رویم. آنجا خانواده ای را می بینیم که در یکی از کلاس های مدرسه زندگی می کنند. یکی از اعضای خانواده می گوید: آستان قدس بعد از یک عمر زندگی در روستا چند ماه پیش با لودر خانه مان را خراب کرد. آن ها می گویند شما مدرک مالکیت ندارید ما در این روستا به دنیا آمده ایم سی سال پیش آن ها کجا بودند؟ پس از تخریب خانه به مدرسه پناه آوردیم و یکی از اتاق هایش را ماهیانه ۱۵۰ هزارتومان از آموزش و پرورش اجاره کردیم.زن جوان به بیست لیتری آبی که در گوشه ای از حیاط مدرسه زیر نور آفتاب قرار دارد، اشاره می کند و می گوید: این آب را زیر نورآفتاب قرار داده ام تا گرم شود و با آن، کودکم را در سرویس های بهداشتی مدرسه استحمام کنم.
نبود خانه بهداشت و مشکلات آن
از مدرسه خارج می شویم و همچنان حاجی آبادی ازکمبودها می گوید و این بار به نبود خانه بهداشت در روستا اشاره می کند. از بیماری هایی می گوید که کودکان روستا با آن درگیر هستند و ماجرای زن جوانی که چند سال پیش بر اثر نبود کمترین امکانات پزشکی حین زایمان، دیر به شهر و مرکز درمانی می رسد و فرزندش دچار معلولیت جسمی می شود. تاخیری که زندگی کودک را با ویلچر نشینی گره می زند.
یک ماه پاسکاری برای پاسخگویی
پس از بررسی میدانی وضعیت دردناکی که اهالی روستای زکریا با آن دست و پنجه نرم می کنند به سراغ مسئولان مربوطه در آستان قدس می رویم و قرار می شود درخواست مصاحبه و پیگیری موضوع را به صورت کتبی به دبیرخانه آستان قدس ارسال کنیم. پس از ارسال درخواست در تاریخ ۱ مهر پاسکاری مسئولان مربوطه هم شروع می شود. درحالی که بیش از ۲۵ روز از زمان ارسال نامه می گذشت و به طور میانگین هر سه روز یک بار با دفتر مدیر کل روابط عمومی آستان قدس تماس می گرفتیم  اما در این زمینه هیچ پاسخ شفافی دریافت نکردیم. بعد از ۲۵ روز که برای چندمین بار با دفتر مدیر کل روابط عمومی آستان قدس تماس گرفتیم پاسخ شنیدیم که «آقای توکلی زاده مدیر کل روابط عمومی نامه را به معاونت روابط عمومی ارجاع داده اند.» دوباره دست به تلفن می شویم و تماس پشت تماس برای شنیدن پاسخی در این زمینه.در یکی از این تماس ها، مسئول دفتر روابط عمومی در پاسخ به پیگیری های «خراسان رضوی» می گوید: آقای مصطفوی زاده معاون روابط عمومی در جریان نامه هستند ساعت ۱۲ ظهر به بعد تماس بگیرید تا ارتباط شما را با وی برقرارکنیم.
ساعت  ۱۲ که  مجدد تماس می گیریم پیگیری های ما ادامه پیدا می کند اما  دوباره دست ما برای دریافت پاسخ مسئولان روابط عمومی آستان قدس خالی می ماند.برای دریافت پاسخ مسئولان آستان قدس در این زمینه و انتشار این گزارش، بیش از یک ماه معطل ماندیم تا این که بالاخره پس از یک ماه پیگیری موفق شدیم با مسئول مربوطه در روابط عمومی آستان قدس رضوی گفت و گو کنیم، آن هم در حد دو دقیقه!معاون روابط عمومی آستان قدس رضوی که در جریان درخواست ما برای پیگیری مشکلات اهالی روستای زکریا قرار داشت می گوید: «قرار شده است کارشناسان ما موضوع را بررسی و اعلام نظر کنند. برای ادامه پیگیری با مسئول امور رسانه ای آستان قدس رضوی در تماس باشید.»تلاش ما برای دریافت زمان اعلام نظر کارشناسان هم بی نتیجه می ماند و یک ماه پیگیری برای پاسخگویی مسئولان آستان قدس بی ثمر پایان می یابد.

jpgfile_19382_168929_636127655176124219.jpg
jpgfile_19382_168929_636127655177115070.jpg
برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شش + شانزده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن