سید جواد میری |
باید پرسش را اینگونه مطرح کرد که وضعیت تاریخ بهمثابه یک علم و نگاه و بینش، در ایران چه جایگاهی دارد؟ برای آنکه به این پرسش دامن بزنم، میگویم در ایران چیزی با نام «بینش تاریخی» نداریم. به این معنا که هیچ مکتب، انسان و اندیشمندی در ایران وجود ندارد که بتواند ادعا کند، صاحب نگاهی تاریخی هستیم. میتوان چنین ادعا نمود که تمامی مباحث مطرحشده و کتابهایی که در حوزه تاریخ در صد و پنجاه سال اخیر به رشته تحریر درآمدند، در بهترین و بالاترین حالت، ذیل نگاه مکاتب تاریخنگاری فرانسوی، آمریکایی، انگلیسی و آلمانی نگاشته شدهاند. در بدترین حالت نیز کاریکاتوری است از بحثهایی که در حوزه مکاتب تاریخی موجود، نوشته شده است. بهعنوان مثال، برخی در این زمینه تحصیل کرده و مطالعاتی انجام دادهاند و سپس این مطالعات را بر بخشی از تاریخ ایران اعمال کردهاند. حال دلیل این سخن و ادعا چیست؟ هرگاه به تاریخ تنها بهمثابه یک ابزار نگاه نشود، بلکه تاریخ بهعنوان بینشی باشد که میتوان به آن دست یافت، در این صورت، میتوان جهان و پدیدههای جهان را در قالب آن نگاه و بینش دید و مورد بررسی قرار داد. اما اکنون حتی یک اثر ایرانی نمیتوان یافت که برای مثال، تغییر و تحولات فرانسه را مورد بحث و پژوهش قرار داده باشد. برای مثال، به عوامل ظهور دوگولیسم در فرانسه توجه نماید و آن را مورد کندو کاو قرار دهد. محال است که اثری از منظر ایرانی درباره چنین موضوعات و پدیدههایی بیابید. این در حالی است که دهها هزار اثر میتوان یافت که از منظر فرانسویها، آمریکاییها، انگلیسیها، آلمانیها و… موضوع «انقلاب اسلامی ایران» را از زوایای گوناگون، مورد بحث و کند و کاو قرار دادهاند. نکته جالب توجه آن است که ما همین آثار را ترجمه کرده و معیار نگاه خودمان به خویشتن، قرار میدهیم. علت این امر چیست؟ به این سبب است که آنها صاحب یک بینش تاریخی هستند. برای مثال، آنها در این بینش، به دو نحله عمده تقسیم میگردند که عبارت است از: «Historicism» و «Presentism».
برخی بر این عقیدهاند که برای شناخت هر پدیده و رویداد، باید در بستر تاریخی آن قرار گرفت و از این منظر، موضوع را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؛ بدون آنکه حب و بغض و گرایشهای حال خود را در این مطالعه و پژوهش تاریخی دخیل کنیم. گروهی دیگر معتقدند، چنین امری امکان ندارد و حتی اگر موضوعی تنها مختص به گذشته هم باشد، به هر روی، با دغدغههای امروز خود به آن مینگریم. البته در این میان، گروه سومی نیز وجود دارد که کمتر بدان توجه شده است و با عنوان «Prestoricism» میتوان از آنها یاد کرد. به این معنا که هر قدر از گرایشهای معاصر فاصله بگیریم و به پدیدهای تاریخی بنگریم، باز دغدغههای امروزی ما در آن دخیل خواهد بود. البته این مطلب موضوعی است که خود بحثی دیگر را میطلبد. واقعیت امر این است که در ایران معاصر، بینش تاریخی نداریم. ممکن است برخی انتقاد کنند که تعداد زیادی دانشکده، پژوهشکده و دپارتمان تاریخی در جامعه ایران موجود است، پس چطور فاقد بینش تاریخی هستیم؟ در پاسخ باید گفت، درست است که تمامی اینها بهصورت نهاد سازمان تولید علم وجود دارند، اما شیوه تولید علم آنها خلاق و پویا نیست؛ زیرا به بینش تاریخی مجهز نیستند. این امر غیرممکن است که شخصی تاریخ و پدیدههای تاریخی را مورد مطالعه و تجزیهوتحلیل قرار دهد، اما نظریهای نداشته باشد.
گمان میکنم طرح چنین پرسشهایی، حکایت از این امر دارد که هنوز بینش تاریخی را بهصورت درست درک نکردهایم. هنگامی که بینش تاریخی نداشته باشیم، گمان میکنیم برای تبیین مباحث تاریخی با استفاده از یک نظریه، دیگر نیازی به اسناد، مدارک و جمعآوری و گردآوری اطلاعات و منابع دستاول و اصیل نیست. همچنین هنگامی که برعکس میاندیشیم، گمان میکنیم نیازی به نظریه نداریم. این تفکری اشتباه است؛ زیرا اینها لازم و ملزوم یکدیگرند، اما اگر آن بینش تاریخی را داشته باشید، همچون توری است که در این تور، هرکدام از پدیدهها در جایگاهی قرار میگیرند.
در پایان اگر بخواهم صریح در این مورد سخن بگویم، باید بیان کنم تاریخ و نگاههای تاریخی در ایران چنین تعریف و تبیین میشود؛ گویی که تنها در مورد موضوعی در گذشته سخن میگویید. این در حالی است که تاریخ تنها به مطالعه در گذشته محدود نمیشود. تاریخ شاید بهگونهای، مطالعه و بررسی آینده و حال حاضر باشد. در این پهنه هستی، انسان تنها موجودی است که تاریخ دارد و تنها مخلوقی است که حال و آینده دارد. زمانی میتوانید میان اینها ارتباط برقرار کنید که دارای یک بینش باشید. باید توجه داشت، این بینش باید بینشی همهجانبهگرا و جامعنگر باشد، اما متأسفانه در ایران، هرگاه از تاریخ سخن به میان میآید، تمام افکار و بحثها بدین سمت وسوی سوق پیدا میکند که قرار است به گذشته نگاه کنیم. از سویی تاریخ از این منظر، هیچ ارتباطی با علوم و شاخههای علوم ندارد، درحالیکه امروزه وقتی از تاریخ صحبتی به میان میآید، باید توجه داشت، تاریخ بدون جامعهشناسی، روانشناسی، هنر و شاخههای گوناگون علوم، قابل شناخت و بررسی نیست.