اجتماعی

زنم عروس شد !

کد خبر : 63691

دختری که یک دل نه صد دل عاشقش بودم و برای رسیدن به او چقدر خودم را این طرف و آن طرف زدم؛ عروس شد و یک بچه‌‌ هم دارد.

البته من به خواسته دلم رسیدم، با او ازدواج کردم. ولی عادت آدم‌هاست قدر چیزهایی که دارند، نمی‌دانند.

برایش شاخ‌وشانه می‌کشیدم، گاهی هم زور بازویم را نشانش می‌دادم. کار به جایی رسید که به خانواده‌اش هم بی‌احترامی کردم. صبور بود و نمی‌خواست زندگی‌مان خراب شود. خیلی اذیتش کردم.

نگرانی و دغدغه‌اش درست بود. رفیق بازی کار دستم داد. من که با غرور، زیر بغل می‌گرفتم و با شانه‌هایی کشیده راه می‌رفتم خیلی زود از ریخت و قیافه افتادم.

مواد مخدر حال و روزم را خراب کرد. طفلک بازهم تحمل کرد و می‌گفت کنارت هستم. دلم می‌خواست برگردم، خودم را اصلاح کنم. اراده نداشتم. مواد لعنتی قوای بدنی ام را به شدت ضعیف و ناتوان کرده بود. حتی قرص‌های توان افزا هم کارساز نبود.

همسرم مهریه اش را بخشید و جانش را آزاد کرد. دنبال سرنوشت خودش رفت. چند سال گذشت. از او بی‌خبر بودم. هفته قبل کنار خیابان گدایی می‌کردم که خانمی یک چک پول کف دستم گذاشت. سرم را بالا آوردم، یک لحظه لال شدم، خودش بود. داشتم از خجالت آب می‌شدم. به بچه‌اش نگاهی کردم و لبخند زدم. گفتم می‌بینی چوب خدا صدا ندارد. در حالی که به زمین چشم دوخته بود آرام گفت: خدا فقط رحمت و نعمت برای بندگانش می‌خواهد.

وقت خداحافظی گفتم ازدواج کرده‌ای. گفت بله. گفتم راضی هستی. گفت شوهرم اهل زندگیست. لبخندی زدم و گفتم چه خوب، خدا را شکر. خوشبخت بشوی‌.

رفت و تا جایی که چشمم کار می‌کرد از پشت سر نگاهش کردم. برگشتم، به پاتوق دوستانم رفتم. بی‌قرار زدم زیر گریه. فکر می‌کردند مادرم فوت کرده است. گفتم فقط دلم گرفته همین.

زیر درختی دوره گرفتیم. دوستانی که از من بد حال و روزتر بودند نصیحتم می‌کردند و می‌گفتند: قسمت ما هم این بوده. حرف شأن را قبول ندارم.
خیلی بد است یک مرد بشکند و بازنده بشود. من باختم.

مرد ژولیده با نگاهی به دوردست گفت امسال هوا خیلی گرم است و حرف را عوض کرد.

واقعیت این که ما برای زندگی تلاش می‌کنیم. گاهی نمی‌دانیم چه کار کنیم، طوری تلاش می‌کنیم، اگر نتیجه نگرفتیم بهانه داشته باشیم و بگوییم نشد و تقدیر بود. اما آنها که مهارت‌های زندگی را بلد هستند با تلاش منطقی و درست راهی پیدا می‌کنند یا راه‌هایی می‌سازند که برنده بازی زندگی باشند.

غلامرضا تدینی راد

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

13 − سه =

دکمه بازگشت به بالا
بستن