«گولسیانی»، مدافع پرسپولیس گفته که من و همسرم هیچوقت در خانه درباره فوتبال صحبت نمیکنیم؛ آیا صحبتنکردن درباره مسائل کاری در خانه به همه زوج ها توصیه میشود؟
نویسنده: دکتر حسین محرابی| روان شناس و مدرس دانشگاه
صبح مشهد- بر خلاف باور عمومی که میگوید کار و زندگی دو مقوله کاملا جدا هستند، اگر بخواهیم از منظر روان شناسی به این موضوع بنگریم، متوجه میشویم که این دو کاملا از هم جدا نیستند و بهطور متقابل روی یکدیگر اثر میگذارند. «گئورگی گولسیانی»، مدافع گلزن سرخپوشان به تازگی نکاتی در همین باره گفته که پربازدید شده است. او گفته: «ما هیچوقت در خانه درباره فوتبال صحبت نمیکنیم. همسر من هیچ چیزی از فوتبال نمیدانست. او حتی نمیدانست که چرا بین دو نیمه بازیکنان دو تیم جای خودشان را عوض میکنند. من هم این را دوست داشتم. واقعا علاقه نداشتم که بعد از تمرین و فوتبال بازی کردن در خانه هم به فکر فوتبال باشم. در خانه بیشتر به فکر آرامش هستم». آیا صحبت درباره مسائلکاری با همسر، توصیه میشود یا آسیبزاست؟
تفکیک سختگیرانه باعث استرس بیشتر میشود
درست است که برای مدتی متخصصان حوزه خانواده توصیه میکردند برای ایجاد تعادل میان کار و زندگی باید مرزهای مشخصی برای هر دو قائل شد اما تحقیقات جدید نشان میدهند که اگر سعی کنیم بیش از حد میان وظایف کاری و وظایف خانگی خود تمایز قائل شویم، این کار میتواند احساس استرس بیشتری برای ما ایجاد کند. به جای آن که بگوییم مطلقا کار فقط باید در شرکت باشد و خانه باید در نقش خانه بماند، ترکیب این دو میتواند راهبرد بهتری برای بهبود رفاه و کارایی افراد باشد.
مفهوم روان شناسی «انتقال نقش شناختی»
برای آن که به دلیل این مسئله پی ببریم باید به مفهوم روان شناسی اشاره کنیم که به آن «انتقال نقش شناختی» میگویند. وقتی شما بهطور فعال در یک نقش هستید، اما در عین حال فکر میکنید که به نقش دیگری هم مرتبط هستید، در واقع شما انتقال نقش شناختی را تجربه میکنید. از آن جا که این انتقالهای شناختی نیازمند سعی و تلاش هستند، در گذشته توصیه میشد که آنها را از طریق ایجاد مرزهای منظم و مشخص مدیریت کنند؛ اما گروهی از محققان دانشگاه بال به مدیریت «برندسون اسمیت» پی بردهاند که شاید عکس این عمل صادق باشد؛ یعنی محو کردن مرزها و ترکیب کردن کار و زندگی شاید بهتر بتواند ما را برای اداره کردن انتقال شناختی کمک کند بدون آن که منابع شناختی ما را تحلیل ببرد. محققان دریافتند کسانی که مرزهای باریکتری میان خانه و کار داشتند، انتقال نقش شناختی بیشتری را هم تجربه میکردند، ضمن این که در نتیجه آن انرژی کمتری از آنها گرفته میشد. اما آن هایی که سعی میکردند زندگی کاری و خانه را تفکیک کنند باید برای انتقال نقش شناختی سعی و تلاش بیشتری میکردند و به همین دلیل کارایی آنها کاهش مییافت.
این مسئله یک قاعده کلی ندارد
البته درخور ذکر است که براساس نتایج این پژوهش نمیتوان گفت هیچ مدیریتی در این خصوص نباید وجود داشته باشد بلکه لازم است با در نظر گرفتن شرایط زندگی، ویژگی های شخصیتی همسران، نوع کار و بسیاری از مولفههای دیگر تعادل بین زندگی خصوصی و شغلی برقرار شود. بهعنوان مثال همسر «گولسیانی» شاید خودش علاقهای به دانستن این موضوعات نداشته باشد ولی شاید همسر یک فوتبالیست دیگر کنجکاوی زیادی درخصوص شغل همسرش داشته باشد بنابراین نمیتوان به عنوان یک قاعده کلی از آن سخن گفت.
همدلی با شناخت نسبی شغل همسر
نکته دیگری که مطرح کردن آن ضرورت دارد، این است که مولفهای به نام همدلی در زندگی مشترک همه افراد باید وجود داشته باشد و این همدلی زمانی بهتر رخ میدهد که زن و شوهر شناخت نسبی از شرایط کار و سختیهای آن داشته باشند. البته بین صحبت کردن درباره شغل با بردن مشکلات شغل به خانه باید تفاوت قائل شوید. گاهی اتفاق میافتد که افراد خستگیها و مشکلات مربوط به کار را به خانه می برند و به بهانه سختی کار از قبول مسئولیتهای همسری طفره میروند در حالی که صحبت کردن از اتفاقات خوب محل کار هم میتواند به ایجاد احساس خوب در طرف مقابل کمک کند چراکه شریک زندگی هر فردی از این که ببیند همسرش از کار خود راضی است و احساس خوبی دارد، خوشحال میشود.
مراقب سوء تفاهمها باشید
گاهی مرزبندی سخت گیرانه بین کار و زندگی شخصی ممکن است این شائبه را در ذهن برخی از خانمها ایجاد کند که همسرش او را لایق شنیدن بعضی از حرفها نمیداند یا برای او ارزش قائل نیست بنابراین توصیه میشود اگر احساس کردید چنین برداشتی در حال شکلگیری است به بهانه جداکردن شغل از زندگی صحبت کردن را ترک نکنید. نکته آخر هم این که آگاهی داشتن همواره و در همه زمینهها باعث تصمیمگیریهای بهتر میشود.
زمانی که یک زن درباره شغل همسرش اطلاعات کافی دارد یا یک مرد درخصوص سختیهای نقش همسرش در خانه آگاهی دارد، میتواند در تنظیم انتظارات، درک شرایط روحی و جسمی وی و کمک کردن به او عملکرد بهتری داشته باشد و تعادل عاطفی لازم را برقرار کند.