اخبار مهم

سایه وحشت بر زندگی زن صیغه ای ۳۵ ساله

کد خبر : 42255

اگرچه تصمیم نهایی خودم را گرفته ام و قصد دارم صیغه نامه ام را فسخ کنم اما از شوهرم شکایت کرده ام که تاوان رفتارهای خشن و کتک کاری هایش را بدهد اما ای کاش…

صبح مشهد– زن ۳۵ساله که برای پیگیری شکایت خود وارد اتاق مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود، در تشریح سرگذشت خود گفت: بعد از گرفتن دیپلم به امور خانه داری مشغول شدم و کاری هم در بیرون از منزل برای خودم دست و پا کردم تا این که در ۲۴سالگی با «ماهان» ازدواج کردم.

او اگرچه جوانی خوش اخلاق و مهربان بود اما بعد از آغاز زندگی مشترک تازه فهمیدم همسرم بیماری خاصی دارد که آن را از من پنهان کرده بود. به همین دلیل ما روابط سردی با یکدیگر داشتیم به طوری که گویی هیچ احساس عاطفی نسبت به یکدیگر نداریم ولی همواره از بیان این موضوع به نزدیکان و خانواده ام شرم داشتم و از آبروریزی می ترسیدم.

خلاصه در حالی ۱۱سال به این زندگی تلخ و زجرآور ادامه دادم که با آه و حسرت به کودکان و فرزندان اطرافیانم می نگریستم و از این که نمی توانستم باردار شوم و نوزادی را در آغوش بگیرم به شدت در رنج و عذاب بودم. تا این که بالاخره یک سال قبل تصمیم به طلاق گرفتم و به بهانه دیگری از ماهان جدا شدم چرا که نمی خواستم موجب تحقیر او در میان بستگانش شوم.

مدتی بعد از این ماجرا و در حالی که زندگی مجردی داشتم، خیلی احساس تنهایی می کردم. هیچ پشتیبان و پناهگاهی نداشتم چرا که خانواده ام در شهرستان زندگی می کردند و من در میان این تنهایی و بی کسی احساس می کردم باید ازدواج کنم تا سایه مردی بالای سرم باشد.

در همین روزها بود که با «کیومرث» آشنا شدم و به عقد موقت او در آمدم. با آن که او جوانی مجرد بود ولی تصمیم داشتم بعد از شناخت کافی به عقد دایمی او در آیم ولی طولی نکشید که فهمیدم همسرم با دوستان ناباب رفت و آمد دارد و با آن ها با چشمانی هوس آلود به من می نگریستند و گاهی پیشنهادهای زشت و شرم آوری می دادند به طوری که زندگی را برایم به یک جهنم سوزان و وحشتناک تبدیل کرده بودند.

وقتی موضوع را با کیومرث در میان گذاشتم، به شدت خشمگین شد و مرا زیر مشت و لگد گرفت چرا که مدعی بود به برادر گفته هایش تهمت های ناروا می زنم. دوستان او نیز از این برخورد سوءاستفاده می کردند تا جایی که یک روز وقتی به منطقه ییلاقی مشهد رفته بودیم، یکی از آن ها در مکانی خلوت دستم را گرفت و من با گریه و التماس از چنگش گریختم.

از سوی دیگر نیز کیومرث هیچ احساس مسئولیتی در برابر من نداشت و به نیازهای مادی و عاطفی من توجهی نمی کرد به گونه ای که هزینه های زندگی ام را نیز خودم می پرداختم و جایگاه عاطفی در قلب او نداشتم. در این وضعیت بارها مرا کتک زد و تهدید کرد که اگر شکایت کنم انتقام سختی از من می گیرد. او آخرین بار چنان مرا زیر مشت و لگد گرفت که راهی بیمارستان شدم! به همین خاطر تصمیم به شکایت گرفتم تا …

شایان ذکر است، بررسی های کارشناسی روان شناختی و قضایی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 × 5 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن