در دوران دانشجویی با یکی از هم کلاسی هایم که پسری به ظاهر سر به زیر و آرام بود آشنا شدم و مدتی در حد یک سلام و علیک با هم ارتباط داشتیم.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا «پدرام» با نوشتن یک بیت شعر روی تکه کاغذی به من ابراز علاقه کرد و با توجه به احساسی که نسبت به او داشتم یک بیت شعر همراه این جمله کوتاه که «بهتر است حرف های دلت را ازطریق بزرگ ترهایت بگویی» روی همان کاغذ نوشتم و به دستش دادم. پدرام و خانواده اش پس از گذشت چند هفته به خواستگاری ام آمدند. اما پدر و مادرم با انجام تحقیقاتی مخالفت خود را با این ازدواج اعلام کردند و من چند ماه بعد از این ماجرا با فردی که یکی از همکاران پدرم معرفی کرده بود ازدواج کردم. زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری احمد آباد مشهد افزود: ۸ سال از این موضوع گذشت و من و شوهرم در زندگی قشنگ و رویایی مان صاحب یک دختر زیبا شدیم. همسرم با وجود آن که فردی تعصبی است اما خیلی محترمانه و با محبت برخورد می کند و ما مشکل خاصی نداشتیم، ولی افسوس که با ندانم کاری دردسر بزرگی برای خودم درست کردم.
از شما چه پنهان حدود ۲ ماه قبل یک روز در محل کارم به طور اتفاقی با خواستگار دوران دانشجویی ام روبه رو شدم. پدرام گفت ازدواج کرده است و زندگی خوبی دارد. او پس از گفت وگویی کوتاه ۱۰۰ هزار تومان وجه نقد به من داد و به این بهانه که بانک خیلی شلوغ است خواهش کرد به ازای این مبلغ از طریق کارت عابربانکم به کارت عابربانک او انتقال وجه انجام دهم. من به خواسته اش عمل کردم و از هم خداحافظی کردیم. زن جوان اشک هایش را پاک کرد و افزود: از همان روز مزاحمت های پدرام شروع شد و او که حالا فهمیده ام همسرش را طلاق داده است و به موادمخدر اعتیاد دارد درخواست بی شرمانه ای را مطرح می کرد. این مرد بی غیرت وقتی با برخورد تند و عصبانی ام مواجه شد راه تهدید را پیش گرفت و تنها به دلیل حس انتقام جویی، تکه کاغذی که دوران دانشجویی برایش نوشته بودم را همراه با مدارک انتقال وجه از حساب بانکی ام به حساب عابربانکش، به شوهرم نشان داد و ادعا کرد قصد برقراری ارتباط با او را داشته ام. این آدم حیوان صفت می خواهد زندگی ام را خراب کند، نمی دانم او از این انتقام بی شرمانه چه نتیجه ای می خواهد بگیرد. کاش به این آدم نامحرم اعتماد نمی کردم و این همه مشکلات برایم درست نمی شد.