خیانت، سهم یک زن از زندگی مشترک ۲۷ سال از عمر و جوانی ام را پای مردی ریختم که فکر می کردم عاشق من است اما افسوس که به خاطر قدرنشناسی هایش به پایان راه رسیده ام و چاره ای جز جدایی ندارم.
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان زن میانسال که با چشمانی اشکبار مقابل قاضی شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده تهران نشسته بود از ۲۷ سال زندگی اش گفت و سختی هایی که او را مجبور کرده بود به دادگاه بیاید را بازگو کرد.۲۷ سال پیش وقتی فوق لیسانس گرفتم در یکی از دانشگاه های معتبر مشغول تدریس شدم. مدتی از شروع کارم نگذشته بود که در کلاس متوجه نگاه های سنگین و معنی دار یکی از دانشجویانم شدم. کاوه همه رفتار و حرکاتم را به دقت زیر نظر داشت به همین خاطر به شدت ناراحت بودم.یک روز هنگام بازگشت به خانه در خیابان منتظر تاکسی بودم که خودروی پیکانی جلوی پایم توقف کرد، شیشه های بخار گرفته و تاریکی هوا باعث شد راننده را نبینم، در صندلی عقب نشسته بودم که پس از چند دقیقه ناگهان با صدای راننده به خودم آمدم که گفت استاد مسیرتان کجاست در حالی که با شنیدن صدای کاوه شوکه شده بودم با عصبانیت از او خواستم توقف کند اما او ملتمسانه خواست تا فقط برای چند دقیقه به حرف هایش گوش دهم. او گفت مدتی است که دنبال همسری مناسب هستم و می خواهم به زندگی ام سر و سامانی دهم.
آن روز گذشت و بعد از چند روز رابطه پنهانی سرانجام به خاطر پافشاری هایش با مهریه ۳۰۰ هزار تومان به عقد او درآمدم و راهی خانه بخت شدم. بدین ترتیب کاوه هم دانشجویم بود و هم همسرم.ما در کنار هم به شدت احساس خوشبختی می کردیم تا این که پنج سال پیش کاوه تصمیم به ادامه تحصیل گرفت. اما از همان موقع کانون گرم زندگی مان به هم ریخت. چرا که با ورود او به دانشگاه، اخلاق و رفتارش به شدت تغییر کرد. تندخویی و عصبانیتش را به حساب فشار زندگی و تحصیل می گذاشتم بنابراین سعی می کردم به او آرامش بدهم اما وقتی به طور اتفاقی او را همراه زن جوانی در خیابان دیدم، علت تمام مشکلات اخیر زندگی ام را دریافتم.در حالی که با دیدن این صحنه شوکه شده بودم به تعقیب شان پرداختم. باورم نمی شد. با خود گفتم من که چیزی برای همسرم کم نگذاشتم پس چرا…