پدرم آدم عیاش و هوسرانی بود و هرچه مادرم اشک می ریخت و خواهش و تمنا می کرد که بیشتر به فکر زندگی و ۳ دخترش باشد بی فایده بود.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا بیچاره مادر می گفت:باید هر چه زودتر تکلیف شما دخترها را روشن کنم و بعد هم خودم از این مرد بی معرفت طلاق بگیرم. او به خواستگاران خواهرانم خیلی سریع جواب داد و آن ها را با عجله به سر خانه و زندگی شان فرستاد. اما من که کوچک ترین بچه خانواده بودم دوست نداشتم در سن ۱۳ سالگی ازدواج کنم برای همین هم به خواستگاری که برایم آمده بود و ۱۷ سال تفاوت سنی داشتیم جواب منفی دادم، ولی مادرم به خاطر این که بتواند زودتر از پدرم انتقام بگیرد با زور و اجبار مرا عروس کرد و به اصطلاح مرا به خانه بخت فرستاد.زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری سناباد مشهد افزود: بعد از ازدواج من، مادرم طلاق گرفت و به خانه خاله ام که زنی میان سال و مجرد است پناه برد، اما تازه مشکلات ما شروع شد؛ چون شوهر خواهرم معتاد از کار درآمد و شوهر من نیز فردی عصبی و شکاک است.
او و خانواده اش مدام از حرکات و رفتارم ایراد می گرفتند و می گفتند تو خانواده نداری و در شان ما نیستی ! با این حرف ها اختلافات ما روز به روز بیشتر شد و من که در واقع بچه بودم و عقلم به جایی قد نمی داد، با احساس تنهایی و دلتنگی تن به اشتباهی بزرگ دادم! ماجرا از این قرار است که یک روز به طور اتفاقی با پسر جوانی آشنا شدم و ما مدتی با هم به صورت تلفنی رابطه داشتیم. این پسر جوان با حیله و نیرنگ از من سوءاستفاده های زیادی کرد . حتی با افکاری کودکانه قول و قرار ازدواج گذاشتیم او پس از ضبط تصاویری از من، تهدیدم کرد که باید طلا و مبلغ یک میلیون تومان پول برایم جور کنی در غیر این صورت موضوع را به شوهرت خبر می دهم و عکس هایت را هم نشانش خواهم داد. من می خواستم به این ارتباط شیطانی پایان بدهم ولی او دست بردار نبود و با آزار و اذیت هایش مدام روی اعصابم راه می رفت. با نگرانی و ترس به سراغ پدرم رفتم. او با شنیدن این مسئله غیرتی شد و گفت: به حسابش می رسم. ما با عجله به در منزل آن پسر جوان رفتیم اما وقتی پدرم با مادر او رو به رو شد زبانش بند آمد و هیچ چیزی نتوانست بگوید. واقعیت این است که پدرم، مادر این پسر مزاحم را قبلا فریب داده و از او سوءاستفاده کرده بود!زن جوان ادامه داد: شوهرم و خانواده اش با اطلاع از این موضوع با تمسخر می گویند چیزی که عوض دارد گله ندارد و پدرت از خرمن گناهانش آتش درو می کند و تو فرزند آن مرد هوسران و شیطان صفت هستی! متاسفانه حالا کارمان به طلاق کشیده شده است! و من به عنوان حرف آخر باید بگویم؛ پشیمان هستم و معذرت می خواهم کاش پدرم نیز به اشتباهات خودش پی ببرد. راست می گویند که دنیا دار مکافات است!