دختر فراری در کمد یک خانه مخفی شده بود! رازش را نزد پلیس فاش کرد.
به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا زن و شوهر جوان سراسیمه به کلانتری مراجعه کردند و در حالی که اضطراب و نگرانی شدیدی داشتند عنوان کردند که دختر ۹ ساله شان از ظهر روز گذشته مفقود شده است. آنها عکس دخترک را نیز همراه خود آورده بودند و با گریه و التماس از مأموران درخواست کمک داشتند.
با تشکیل پرونده در این رابطه، نامه مفقود شدن کودک از کلانتری به اداره مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی صادر شد و پدر و مادر دخترک از کلانتری خارج شدند تا موضوع را به پلیس آگاهی نیز اعلام کنند. اما آنها در مقابل کلانتری دختر خود را داخل خودروی سواری پراید سفید رنگی دیدند. در این لحظه زن و مردی جوان بهاره کوچولو و دختر دیگری را از خودرو پیاده کردند. آنها اظهار داشتند که بهاره و دخترشان همکلاسی هستند و این بچه از دیروز ظهر داخل کمد منزلشان مخفی شده است.
پدر و مادر بهاره با دیدن فرزند خود او را در آغوش گرفتند و با اشک شوق او را غرق در بوسه کردند. آنها به همراه زن و شوهر جوان، دوباره به کلانتری مراجعه کردند و پیدا شدن دخترک را به پلیس اطلاع دادند. با معرفی دختر بچه به دایره اجتماعی کلانتری، بررسی موضوع برای روشن شدن علت فرار او از خانه آغاز شد. بهاره به کارشناس مشاوره کلانتری گفت: بابا و مامانم مرا دوست ندارند و از روزی که داداش کوچولویم به دنیا آمده است فقط برای او چیزی میخرند و مرا همیشه کتک میزنند. دخترک در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود افزود: من داداشم را خیلی دوست دارم، ولی هر موقع میخواستم با او بازی کنم گریه اش درمی آمد و مامان یا بابا دعوایم میکردند. آنها میگفتند حق نداری به داداش کوچولویت دست بزنی و همیشه برای او اسباب بازی میخریدند.
چند شب قبل داداش کوچولو دفتر مشقم را پاره کرد و من گریه کردم. اما بابا دوباره چانه ام را محکم گرفت و گفت: چرا سر و صدا میکنی و اعصابم را به هم میریزی؟ او کتکم زد و من به همکلاسی ام گفتم هیچ کس دوستم ندارد. برای همین هم یواشکی به خانه آنها رفتم و هر وقت مادر یا پدرش میخواستند به اتاقش بیایند توی کمد قایم میشدم. پدر و مادر بهاره نیز با حضور در دایره اجتماعی کلانتری و پس از گفتگو با کارشناس مشاوره اظهار داشتند متأسفانه از ۱۴ ماه قبل که صاحب فرزند دیگری شده اند از دختر خود غافل مانده اند و متوجه علت بهانه جوییها و ناسازگاری بهاره نبوده اند تا جایی که او دچار احساس تنهایی شدیدی شده است.