زندگی

خانمم برخلاف زنان دیگر، ظرافت زنانه ندارد/ می ترسم جدا شوم!

کد خبر : 36232

۱۰ سال پیش به اصرار پدر و مادرم با همسرم ازدواج کردم. از همان لحظه عقد با توجه به اختلاف سلیقه‌ها و دیدگاه‌ها متوجه اشتباهم شدم ولی همچنان اصرارها و التماس‌های پدر و مادرم مرا وادار به صبر کرد. همسرم برخلاف زنان دیگر، اصلا احساسی و عاطفی نیست، تمایلی به انجام کارهای خانه و ظرافت‌های زنانه ندارد. این روزها از بی‌توجهی‌هایش به من خسته شده ام البته نگرانی از آینده بچه‌هایم مانع تصمیم ام برای جدایی شده است. شما بگویید چه کنم؟

نویسنده: اسما صابری روان‌شناس و نوروتراپیست

صبح مشهد– مخاطب گرامی، در طول تمام پیام‌تان این حس را القا می‌کنید که مورد ظلم قرار گرفته‌اید و الان شخصی درمانده به نظر می‌رسید. درمانده از مادر و پدری که همسر خوبی را برای شما انتخاب نکرده‌اند، درمانده از همسری که ظرافت‌هایی که باید را ندارد و تلاشی هم نمی‌کند و در آخر پدری درمانده برای فرزندان‌تان که از طرف صمیمی‌ترین انسان‌های اطرافش مورد ظلم قرار گرفته است. همه این الگوهای تکراری نشان می‌دهد در طول این سال‌ها، بخش‌هایی از خودتان را زندگی نکرده‌اید و عصبانی به نظر می‌رسید از رابطه‌های عمیق و البته ناراحت کننده‌ای که همیشه روبه‌روی شما بوده‌اند.

این اشتباه‌هایتان باید ریشه‌یابی شود

خیلی وقت‌ها این خود ما هستیم که انسان‌های اطراف‌مان را مانند پادشاهی می‌کنیم که بر تخت نشسته‌اند و ما هم ناچار هستیم به اطاعت کردن. همه ما می‌دانیم برای انتخاب شریک زندگی نظر خانواده اهمیت دارد اما قبل از هر چیز باید از خودمان مراقبت و تلاش کنیم برای این‌که انتخاب درستی داشته باشیم. وقتی شما برای ازدواج‌تان تنها به نظر خانواده اکتفا کردید و حتی خودتان را مجبور دانستید برای این که کسی را انتخاب کنید که مورد قبول آن‌هاست، این موضوع ما را به چالش می‌کشاند که آیا چنین افرادی با هویت خود چقدر آشنا هستند؟ چقدر خودشان را دوست دارند و آیا برای مراقبت از خودشان تلاش می‌کنند؟ طبق پیام‌تان شما از روز عقد متوجه مشکلاتی در رابطه‌تان و با همسرتان شده اید اما اکنون صاحب دو فرزند هستید که به خواست دو نفر شما بوده، در صورتی که با توجه به پیامتان شما از ابتدا احساس کردید که این رابطه نیاز به ترمیم و فکر کردن بیشتری دارد. همه ما وقتی می‌خواهیم وسیله‌ای برای خانه‌مان بخریم قبل از هر چیز جای آن وسیله را در نظر می‌گیریم و تجسم می‌کنیم، با وجود این چطور می‌توانیم فرزندانی را به دنیا آوریم در صورتی که خود آن رابطه نیاز به فکر و ترمیم دارد و چنین رابطه‌هایی جای امنی برای فرزندان نیستند. در قدم اول، این تصمیم‌های اشتباه‌تان باید ریشه‌یابی شود، دلایلش مشخص شود و … تا جلوی تکرارشان گرفته شود. با این حال من چند پیشنهاد به شما دارم.

۳ توصیه به شما

به خودتان اهمیت دهید. وقتی ریشه‌های یک رابطه خراب باشد که این از افسردگی شما معلوم می‌شود، قطعا شاخه و برگ‌های زردی خواهد داشت که آن فرزندان شما هستند. برای خودتان انرژی صرف کنید و سپس برای رابطه با همسرتان ،تا آینده فرزندانتان به خطر نیفتد.

برای تغییر نگاه‌تان تلاش کنید و مسئولیت‌پذیر باشید. اگر همواره احساس کرده‌اید مورد ظلم قرار گرفته‌اید، برای یک بار هم که شده قوی بایستید. این تغییر کمک می‌کند از حجم عصبانیت فعلی شما کم شود.

به جلسات روان‌درمانی بروید. اگر تاکنون منتظر حضور همسرتان بوده اید تا تغییر و درمان را شروع کنید الان خودتان به تنهایی اقدام کنید و بدانید که هر تغییر اساسی ابتدا از خود ما شروع می‌شود. فقط هرچه زودتر برای بهبود رابطه‌تان تلاش کنید.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیست + پنج =

دکمه بازگشت به بالا
بستن