اخبار مهم

نقشه کثیف رکسانا مطلقه برای مرد هتلدار/ پدر زنم از لای در رابطه آنها را دید!

کد خبر : 35642

از لحظه ای که فهمیدم همسرم از پدر و مادرش شکایت کرده است تا از آن ها دیه بگیرد، خیلی خجالت کشیدم و با سرعت خودم را به کلانتری رساندم چرا که …
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان، مرد ۳۸ساله در حالی که بیان می کرد از این جمله همسرم که «اگر پدرش ۲۰میلیون تومان پول نقد به حسابش واریز نکند شکایت اش را در مراجع قضایی پیگیری می کند» بسیار شرمنده هستم، درباره چگونگی این ماجرا و داستان ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: روزی که به خواستگاری «زینت» رفتم، به شغل لحاف دوزی مشغول بودم و امورم را از این راه می گذراندم. او هم که تازه دیپلم گرفته بود، قصد ادامه تحصیل نداشت. اما هنوز مدت زیادی از ازدواج من و زینت سپری نشده بود که متوجه شدم همسرم نه تنها زنی تجمل گرا و خودخواه است بلکه حسادت در سراسر وجودش موج می زند. او حتی به خواهر و برادران خودش حسادت می کرد و معتقد بود که پدر و مادرش بین او و دیگر فرزندان شان تبعیض قائل می شوند. تا جایی که حتی همسرم به بهانه این که پدرش جهیزیه بیشتری به خواهرش داده است، قهر کرد و به عروسی او نرفت. این در حالی بود که پدر و مادر زینت همواره در زندگی از ما حمایت می کردند و هر وقت از نظر مالی نیاز پیدا می کردیم دستان مقتدر آن ها پشتیبان مان بود. به طوری که نه تنها از نظر مالی کمک مان می کردند بلکه مهر و محبت آن ها نیز قابل جبران نبود. اما حرص و طمع و حسد چنان چشمان زینت را کور کرده بود که این همه از خودگذشتگی را نمی دید و قدر پدر و مادرش را نمی دانست.
از سوی دیگر زینت به موقعیت اجتماعی و وضعیت مالی شوهرخواهرم نیز حسادت می کرد و همواره با تحقیر و سرزنش از من می خواست تا شغلم را تغییر بدهم چون مدعی بود از این که با یک لحاف دوز ازدواج کرده است خجالت می کشد. کار به جایی رسید که با بدرفتاری ها و ناسازگاری هایش مرا مجبور کرد خانه کوچکی را که با هزاران امید و آرزو و کمک های مالی پدرم خریده بودم ، بفروشم و مسافرخانه ای اجاره کنم تا خودش را به عنوان همسر مردی هتل دار معرفی کند.
در همین روزها بود که متوجه شدم زینت با زن مطلقه و معتادی معاشرت دارد که آن زن نه تنها با مردان غریبه رفت و آمد می کند بلکه به صورت پنهانی در منزل من نیز به استعمال موادمخدر می پردازد. تازه فهمیدم زینت مانند یک موم در دستان «رکسانا» است و او برای همسرم تصمیم می گیرد و خواسته ها و آرزوهایش را به زینت تلقین می کند. با این حال برای حفظ زندگی مشترک و آسایش و آرامش دو فرزند کوچکم، بالاخره خانه ام را فروختم و مسافرخانه ای را اجاره کردم. در چند ماه اول درآمدم بد نبود و روزگارم به خوبی می گذشت اما به دنبال شیوع ویروس کرونا من نیزورشکسته شدم و خانه ام نیز از دست رفت.

در این شرایط بود که تصمیم گرفتم به شغل قبلی ام بازگردم و دوباره دست به زانویم بگیرم تا وضعیت اقتصادی ام را از صفر شروع کنم. این ماجرا موجب درگیری و مشاجره بیشتر بین من و همسرم شد تا جایی که او به گرفتن طلاق اصرار کرد. در این مدت زینت، پدر و مادرش را نیز به خاطر این که از من حمایت می کردند به خانه راه نمی داد و حتی به آن ها توهین می کرد. در همین روزها دختر کوچکم بیمار شد و پدر و مادرزنم که نتوانستند طاقت بیاورند، در حالی به دیدار نوه خودشان آمده بودند که من هم در خانه نبودم. وقتی پدر و مادر زینت به منزل آمده بودند همسرم از ورود آن ها به خانه جلوگیری کرده بود اما پدرزنم با استشمام بوی موادمخدر از داخل منزل نگران می شود و از لای در می بیند که رکسانا، همان زن مطلقه ای که با همسرم رابطه دارد، در کنار «زینت» مشغول استعمال موادمخدر است. به همین دلیل پدر و مادر زینت که نمی توانند این صحنه را ببینند، وارد خانه می شوند اما پس از یک مشاجره لفظی، درگیری فیزیکی بین آن ها رخ می دهد و همسرم از پدر و مادرش شکایت می کند. هنگامی که من به خانه بازگشتم و متوجه ماجرا شدم، بلافاصله دست فرزندانم را گرفتم و خودم را به کلانتری رساندم چون از نگاه کردن به چشمان محبت آمیز پدر و مادرزنم شرم دارم. اما این جا هم نه تنها همسرم فرزندانش را با بی ادبی و بی احترامی از آغوش پدر و مادرش بیرون کشید و چشمان آن ها را اشک بار کرد بلکه ادعا می کند باید پدرش ۲۰میلیون تومان به حساب او واریز کند و در غیر این صورت …
شایان ذکر است پرونده شکایت این زن ۳۵ساله از پدر و مادرش با صدور دستور ویژه ای از سوی سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا مورد بررسی های ویژه قرار گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۷ نظرها

  1. لعنت خداوند بر کسانی که تجمل گرایی رو در کشور رواج دادند و بااین تقلید کور از غربیها چه خانواده هایی که نابود شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نه − 5 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن