فرزند دومم سالها پیش، به دلیل مشکل قلبی در ۳ سالگی سکته قلبی کرد و به دیار باقی شتافت. باتوجه به این شرایط بنده از ۴ سال پیش با خانمی به علت قول مساعدش برای گرفتن وام بانکی برایم، به مدت یک سال ازدواج موقت کردم که در این بین فرزند دختری به دنیا آمد. بعد از مدتی، این زن به دلیل کلاهبرداری به ۱۵ سال زندان محکوم شد. سپس این دختر را به خانه مادربزرگش بردم و حالا پیش خودمان است. همسرم پس از چند ماه از ورود این دختر به خانوادهمان، بهانه و ناسازگاری را شروع کرد و حرفش این است که من فرزندی را که از سر هوسرانی و خوشگذرانی به دنیا آمده باشد، نمیپذیرم. مدام او را کتک می زند و میگوید یا جای من این جاست یا جای این بچه! حالا هم میگوید اگر میخواهی این دختر را نگه داری باید برای من و پسرم که ۱۳ ساله است، یک واحد آپارتمان خریداری کنی و من جدا زندگی کنم و تو هم با دخترت جدا.
صبح مشهد: نویسنده : رضا زیبایی روانشناس عمومی
سوال اول اینکه چرا شما به گفته خودتان وارد رابطه عقد موقت با خانم مذکور شدید که دلیل آن را وام بانکی مطرح کردید؟! به نظر روش حل مسئله شما باید تغییر جدی کند. شما برای حل مشکل مالی خود ساختار خانواده خود را به شدت به خطر انداختید و به خصوص با وجود بیماری فرزند دوم و بیشک نگرانیهای مادرانه همسرتان دست به این کار زدهاید یعنی شرایط را اصلا درست درک نکردهاید و متاسفانه باز با فرزندآوری از همسر موقت خود به بحرانیتر شدن اوضاع خود دامن زدید. شواهد طرح شده نشان میدهد که شما در تصمیمگیری و مدیریت اوضاع مهارت کافی ندارید و ابتدا نیاز به پذیرش بیمهارتی خود دارید و سپس ترمیم و درمان آن. همسر گرامی شما در این سالها به این موضوع پی برده و به احتمال زیاد به شدت به شما بیاعتماد شده است و همین مسئله ایشان را بیتحمل، زود رنج و عصبی کرده که متاسفانه ایشان هم در تخلیه خشم خود کودک بیگناه و معصوم را نشانه گرفته است. دو راه حل برای این شرایط پیشنهاد میشود:
همسرتان باید مسائل را از هم جدا کند.
از روان شناس خانواده کمک بگیرید تا تلاش کند همسر شما را آرامتر کند و او رفتار مادرانهتری با این دختر داشته باشد. البته این موضوع کاملا بستگی به میزان پذیرش ایشان دارد. روان شناس به همسر شما میآموزد تا مسائل را از هم جدا کند و پذیرش بیشتری در خصوص شرایط دختر معصوم شما داشته باشد و در نهایت زندگی آرامتری را تجربه کند. همچنین از خود گوییهای افراطی خود بکاهد و ذهن خود را بر زمان حال و اکنون متمرکز کند. اگر این روش افاقه نکرد، راه دوم پیشنهاد میشود.
از همسرتان جدا زندگی نکنید
با ارزیابی یک روان شناس کودک و نوجوان، اگر این دختر از بودن در خانه شما و زندگی با نامادری نمره خوبی نمیگیرد، باید پیش مادربزرگ خود برگردد. اگرچه این کار هم تنشهایی را در بچه ایجاد خواهد کرد ولی به نظر آسیبهای بودن در کنار نامادری بیشتر است. ممکن است شما به عنوان پدر با این پیشنهاد مخالف باشید و نخواهید دختر نازنینتان را از خود جدا کنید ولی چارهای ندارید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنید. چراکه به احتمال قوی با عملی کردن شرط همسر گرامیتان مخالف هستید و نمیخواهید که جدا زندگی کنید و حتی اگر موافق باشید، این کار اصلا درست نیست.
راه حل نهایی
البته راه سومی هم میماند که بسته به شرایط مادر این دختر است، آزادی وی از بند و پیوستن مادر و دختر به هم که بی تردید ممکن است زمان بر باشد بنابراین به نظر اگر دختر پیش مادربزرگ خود بزرگ شود، به مادر اصلی خود راحتتر خواهد پیوست چراکه خانه مادربزرگ خودش هست و در کنار مادری از جنس مادر خودش که بیشک بهترین گزینه برای سرپرستی و نگهداری این دختر است به شرطی که توانایی و پذیرش این کودک معصوم را داشته باشد. در نهایت اولویت شما حفظ آرامش دختر گرامیتان باشد و نه انتظارات پدرانه خودتان، که با این کار از آشفتگی بیشتر خانواده اصلی خود، همسر و پسرتان نیز جلوگیری می کنید.
منبع: سلام زندگی خراسان