مقابل زن توقف کرد، خیلی مؤدب و موقر از خودرو پیاده شد و به زن سلام کرد. زن هم پاسخ داد، در حالیکه مبهوت مانده بود که این مرد با او چه کار دارد.
به گزارش صبح مشهد به نقل از قدس،مرد با همان متانت خود را معرفی کرد و خواست که به زن کمک کند، زن که اصلاً گمان نمیکرد مردی با این تیپ و لباس و این وضع برای کمک به او توقف کرده باشد خیلی خوشحال شد و با او در تعویض لاستیک خودرو همراهی کرد.
دقایقی بعد مشکل خودروی زن حل شد، مرد میانسال موقر دوباره و با همان سخنان لفظ قلم و دلنشین شماره تلفن همراهش را در اختیار زن قرار داد. او به گونهای رفتار کرد که زن فهمید میخواهد این ارتباط تداوم یابد، مرد میانسال در حین انجام کارهای ماشین زن گفت که سالها خارج از کشور زندگی کرده، در آنجا همسری داشته که به او بیوفایی کرده و حالا آمده تا در وطنش ازدواج کند و همسر دلخواش را بیابد.
او در این داستانسرایی جالب آنقدر از زنان ایرانی تعریف و تمجید کرده بود و هر بار نیز مثالش را زن مقابلش قرار داده بود که زن نیز ناخواسته سفره دلش را بیش او بانه کرد و گفت که شوهر سابقش مرد زندگی نبود و او بناچار تن به طلاق داد اکنون تنها زندگی میکند.
روزها و روزها میگذشت و زن تنها برای رفع دلتنگیهایش با مرد میانسال تماس میگرفت تا او با همان بیان جادویی آرامش را به او هدیه کند.
عصر دل انگیز بهاری بود که مرد در پارک کوهستانی روبروی زن جوان ایستاد و از او خواستگاری کرده زن در پوستش نمیگنجید، مردی که دارای تمام شرایط یک شوهر ایده آل بود از او خواستگاری میکرد، مردی که میتوانست دهان تمام زنان فامیل را ببندد، همان کسانی که میگفتند شوهر خوب دیگر کیمیا شده و پیدا نمیشود.
زن اما نخواست که خود را دستپاچه نشان دهد، پس مدتی زمان خواست تا به موضوع ازدواج فکر کند، زمانی که حتی به دو روز هم نکشید و آخر هفته در محضر عقد آنها جاری شد و زندگی مشترکشان در خانه زن جوان آغاز شده مرد در هنگام عقد قول داد که زن را از اجاره نشینی رهایی بخشد، صاحبخانه چندی بود به رفت و آمدهای مرد میانسال به خانه زن جوان گیر داده بود و میگفت که من خانه را به یک نفر اجاره دادم و دیگر بنا این مرد رفت و آمد داشته باشد.
زن گفته بود که مرد شوهرش است و صاحبخانه گفته بود پس اجاره را بالا ببرد.
مرد میانسال بخاطر همین قول داد خیلی زود برای زن یک آپارتمان تحقیقی بخرد و حالا که سه ماه گذشته بود با گل و شیرینی به خانه زن آمد و گفت که آپارتمان را انتخاب کرده و آماده است.
هر دو شاد و خندان به راه افتادند، انصافاً آپارتمان خوبی بود و در منطقه خوبی هم واقع شده بود، مرد پس از دیدن آپارتمان حرف از یک مشکل کوچک زد، مقدار اندکی پول که آورده بود، مرد گفت این پول طی چند ماه آینده به دستش میرسد اما الان ۲۰ میلیون برای پرداخت به مالک آپارتمان کم دارد، زن اما نمیخواست فرصت خانه دار شدن را از دست بدهد، آپارتمانی یک قرار بود به نام او شود، پس تمام پساندازش را دو دستی تقدیم مرد میانسال که حالا شوهرش بود کرد.
زن روزیکه چک تضمینی ۲۰ میلیونی تضمینی را به شوهرش داد، هرگز گمان نمیکرد که این آخرین دیدار آنها باشد و مرد پس از نقد کردن پول ناپدید شود.
زن پس از چند هفته جستوجو و نیافتن ردی از شوهرش به آگاهی شکایت کرد و گذرش افتاد، جایی که فهمید او تنها همسر این مرد خوش تیپ نبوده و از دو زن دیگر نیز به همین شیوه کلاهبرداری کرده است.
زن آنقدر عصبانی بود که دلش میخواست به زمین و زمان فحاشی کند، او از همسر اولش بخاطر یک زن جدا شده بود و حالا این مرد نه یکی که دو هوو برایش تراشیده بود هووهایی که هر کدام مانند خودش او را شوهرشان میدانستند و از او بخاطر آپارتمان طلبکار بودند.
مأموران آگاهی در گفتوگو با این هووهای عصبانی سرنخهایی از مرد شیک پوش و خوش زبان یافتند و عملیات خود را شروع کردند. آنها پس از چهره نگاری از این مرد کلاهبردار ردزنی وی پرداختند تا اینکه هوشیاری کارآگاهان زبده آگاهی آنها را به متهم فراری رساند و دستبند قانون بر دستانش گره خورد و او را در مقابل سه زن عصبانی قرار دارد.
مرد در آگاهی اصلاً سرش را بالا نیاورد تا با زنانی که به همه آنها وعده خوشبختی و زندگی رویایی داده و حالا بختشان را از قبل هم سیاه تر کرده بود، رودررو نشود و به کلاهبرداری از آنها اعتراف کرد.