اخبار مهم

ارتباط پنهانی یک دختر ۲۱ ساله درد سر آفرید /او مرا مخفیانه به سوئیتی در شمال برد

کد خبر : 30785

دختر ۲۱ ساله در حالی که اشک های سوزان ندامت چون قطرات باران بر سنگ فرش های اتاق مشاوره کلانتری می چکید و از شدت شرم توان نگاه کردن به چهره غمگین و حیرت زده مادرش را نداشت در تشریح حادثه ای که او را به پرتگاه تباهی و سیه روزی کشاند، زندگی خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد شرح داد.

او گفت: از این که در یکی از رشته های مهندسی شیمی تحصیل می کردم بسیار خوشحال بودم و بر خود می بالیدم که در آینده شغل مناسبی خواهم داشت. از سوی دیگر نیز از این که با ورود به دانشگاه توانسته بودم لبخند رضایت و شادمانی را در چهره پدر و مادرم ببینم در پوست خودم نمی گنجیدم چرا که آن ها برای سعادت و خوشبختی من از هیچ کوششی دریغ نمی کردند.

پدرم که فردی بازاری بود همه امکانات رفاهی را برایم فراهم می کرد و مادرم نیز با آن که در یکی از ادارات دولتی شاغل بود همه تلاشش را برای ایجاد محیطی آرام و به دور از هیاهو به کار می برد تا من فقط به درس و دانشگاه بیندیشم اما در این میان شاهین خوشبختی زمانی از شانه های لرزانم پرید که با «تکتم» آشنا شدم.

اگرچه او در یکی از رشته های زیر مجموعه علوم انسانی تحصیل می کرد اما خیلی زود روابط بین من و او صمیمانه شد به گونه ای که حتی برخی از ساعت های اوقات بیکاری ام را نیز با او می گذراندم .

هنوز سه ماه بیشتر از این دوستی نگذشته بود که روزی تکتم برایم از آغاز آشنایی اش با یک مرد متاهل گفت. تکتم همواره از این که اضافه وزن زیادی داشت رنج می برد و مدعی بود وقتی در کنار من که از نظر ظاهری شرایط ایده آلی دارم قرار می گیرد احساس آرامش می کند! خلاصه آن روز تکتم از ثروت آن مرد دلارفروش طوری تعریف و تمجید می کرد که گویی قصد ازدواج با او را دارد! و این آشنایی فراتر از یک ارتباط خارج از عرف است. او در میان سخنانش از من خواست تا در اولین ملاقات، او را همراهی کنم تا از وضعیت ظاهری خودش خجالت نکشد.

آن شب در یکی از رستوران های اطراف مشهد در حالی به دیدار «فرمان» رفتیم که او فقط از من و شرایط زندگی و تحصیلی ام می پرسید و به تعریف و تمجید از من می پرداخت. روز بعد از این ماجرا بود که «فرمان» در حالی که ادعا می کرد شماره تلفنم را از تکتم گرفته است، به من گفت: قصد دارد ارتباط دوستانه ای با من داشته باشد و تکتم نیز از این موضوع اطلاع دارد.

اگرچه مدتی بعد فهمیدم که تکتم در قبال آشنا کردن من با «فرمان» بیشتر از یک میلیون تومان از او گرفته است اما آن روز خودم هم نفهمیدم که چگونه اسیر جملات عاشقانه و فریبنده فرمان شدم و به ارتباط با او ادامه دادم.

این تماس های تلفنی در نهایت به دیدارهای حضوری در رستوران ها و مراکز تجاری انجامید تا جایی که روزی همسر فرمان دختر خردسال او را که دچار بیماری خاص بود برای ادامه درمان به تهران برد. «فرمان» هم بلافاصله از فرودگاه با من تماس گرفت و از من خواست برای گفت وگو درباره مسافرت با یکدیگر به منزلش بروم. همسر فرمان حدود ۱۰ روز در تهران ماند تا به امور درمانی فرزندش رسیدگی کند من هم هیچ گاه به عاقبت این ارتباط خیابانی نمی اندیشیدم بدون ترس از آبرو ریزی قدم به منزل او می گذاشتم تا این که تصمیم گرفتیم چند روزی در غیاب همسر و فرزند فرمان برای مسافرت به شهرهای شمالی کشور برویم.

با این تصمیم احمقانه، با طرح یک نقشه زیرکانه نزد مادرم رفتم و به دروغ ادعا کردم که از طرف دانشگاه قرار است ما را به یک اردوی علمی و تفریحی ببرند. مادرم که نمی دانست با این نقشه شوم در واقع خودم را زنده به گور می کنم پدرم را راضی کرد و این گونه من و فرمان به سوئیتی در حاشیه دریای خزر رفتیم و چند شبانه روز را در شهرهای زیبای شمال گذراندیم. اما در یکی از همان شب ها بود که هوس های شیطانی زندگی و آینده ام را به تباهی کشاند و همه هستی ام را نابود کرد. وقتی به خود آمدم که دیگر گریه هایم فایده ای نداشت از سوی دیگر عذاب وجدان رهایم نمی کرد و از این که به همین راحتی آبرو و حیثیت خانواده ام را بر باد داده بودم زجر می کشیدم.

با وجود این وقتی به مشهد بازگشتم مادرم از چهره غمگین من همه چیز را فهمید و با پرس و جو از دانشگاه متوجه شد که به مرداب فلاکت و بدبختی سقوط کرده ام و …

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۶ نظرها

  1. عحیبه که دختری با داشتن خانواده خوب، با یه مرد متاهل دوست میشه و در غیاب همسرش به خونه مرد متاهل میره و با اینکه می بینه اون مرد به بچه خودش هم اهمیتی نمیده، ولی محبت ظاهری اونو باور می کنه.
    بالاترین عشق انسان فرزندشه که این مرد متاهل نسبت به فرزند خودش هم بی تفاوته.

  2. واقعا زندگی عجیبی
    هر روز با اتفاقات بیشتری که میبینیم مجبور میشیم اعتماد کمتری به فرزندمون داشته باشیم تا دچار اسیب نشه و البته خانواده این دختر بسیار مقصرن
    چرا که دلیلی برای این امه دیدار و ملاقات مجردی برای دختر جوان وجود نداره و از اون بدتر چجوری قبل از رفتن به اردو از دانشگاه نپرسیدن و دخترشون رو همراهی نکردن؟؟؟

  3. متاسفانه قبل از این اتفاقات اگه کسی به این دخترها راهنمایی کنه و منعش کنه قبول نمیکنن و حتی به طرف میگن چون من همچین کسی دوستم حسودی میکنی تو املی و…. اما وقتی هوسش تموم میشه خودشو مظلوم میگیره.
    اگه تربیت پدر و مادر درست باشه و با نان حلال بزرگ بشه دنبال این چیزا نمیروند ظاهر زندگی خوبو بخود میگیرن و الا از درو مشکل دارن

    1. باشما موافق نیستم خیلی اوقات حتی با مال حلال هم فرزند ناخلف میشه

  4. دوستان این دختر رو سرزنش نکنید. درسته ک دختر از لحاظ رفاهی وضعیت خوبی داشته اماقطعا کمبودهایی از جانب پدر خودش داشته ک ب سمت یک مرد متاهل جذب شده! من مطمئنم از لحاظ مالی تامین بوده اما از لحاظ عاطفی تامین نشده! پدرها و برادرها بجای سرزنش دختر و خواهرشون بهتره تا میتونن محبت کنن بهشون نوازش و بوسه برای یک دختر خیلی مهمه! باید طوری تامین شود تا تشنه آغوش هیچ مردی نباشه و ب راحتی فریب اوناها رو نخوره! پدر باید قربون صدقه دخترش بره! دختر رو باید سیراب کرد وگرنه توی قفسم ک نگهش داری منحرف میشه! پس دختر مقصر نیست بلکه والدین اون و بیشتر پدر مقصره! یک بوسه و قربون صدقه خرجی نداره و پدرها تامین نمیکنن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

17 − 6 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن