اخبار مهم

رابطه پنهانی دختر ۲۰ ساله افغانی با با پسر مشهدی/ با پای خودم به خانه مجردی رامین رفتم!

کد خبر : 30701

همواره دوست داشتم با یک جوان ایرانی ازدواج کنم تا زندگی راحتی داشته باشم بالاخره وقتی همسرم ایرانی باشد بسیاری از مشکلات اقامت غیرمجاز در ایران حل می‌شود. اما پدرم اصرار داشت من به خواستگاری پسر عمه ام جواب مثبت بدهم ولی…

به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا این ها بخشی از اظهارات دختر ۲۰ ساله ای است که به اتهام برقراری روابط نامشروع و فرار از خانه دستگیر شده است. این دختر تبعه خارجی که چندین روز را در کنار جوان غریبه ای به سر برده بود که هیچ نسبتی با او نداشت در حالی که مدعی بود نمی خواستم تن به یک ازدواج اجباری بدهم به کارشناس اجتماعی کلانتری شیرازی مشهد گفت: سال ها قبل پدرم به دلیل مشکلاتی که در کشورمان وجود داشت، تصمیم گرفت به ایران مهاجرت کنیم. پدرم در همدان ساکن شده بود و با کار در زمین های کشاورزی هزینه های زندگی را تامین می کرد. این در حالی بود که ما به خاطر حضور غیرقانونی در ایران با مشکلات زیادی روبه رو بودیم با وجود این، من و خواهر و برادرم در مدارس دولتی تحصیل می کردیم تا این که بنا به شرایطی مجبور شدم به خواست پدرم ترک تحصیل کنم چرا که مادرم به سرطان مبتلا بود و من باید به امور خانه نیز رسیدگی می کردم. درست ۵ سال قبل بود که مادرم پس از تحمل سختی های این بیماری جان خود را از دست داد و من از نظر روحی دچار آسیب شدیدی شده بودم.

از آن روز به بعد مسئولیت من در خانواده سنگین تر شده بود چرا که به عنوان فرزند بزرگ باید مراقبت از دیگر اعضای خانواده را به عهده می‌گرفتم، اما این تفکر که باید با یک جوان ایرانی ازدواج کنم هیچ وقت رهایم نمی کرد به همین دلیل همیشه سعی می کردم توجه جوانان ایرانی را به خودم جلب کنم ولی آن ها وقتی متوجه می شدند من تبعه خارجی هستم از ازدواج با من منصرف می شدند چرا که آن ها نیز به مشکلات و درگیری های ازدواج با تبعه خارجی آشنا بودند و می‌دانستند پس از ازدواج گرفتاری های قانونی و اجتماعی زیادی گریبان آن ها را خواهد گرفت. این بود که سعی می‌کردم هویت خودم را پنهان کنم. در همین شرایط عمه ام مرا برای پسرش خواستگاری کرد در حالی که من هیچ علاقه ای به او نداشتم پدرم اصرار داشت به خاطر نسبت فامیلی و شناختی که از یکدیگر داریم با «کرامت» ازدواج کنم او می گفت اجازه نمی دهم با فرد دیگری به جز پسر عمه ات ازدواج کنی. این گونه بود که من از خانه فرار کردم و به مشهد آمدم. چند ساعت بعد از آن که به مشهد رسیدم با پسری به نام «رامین» آشنا شدم و به خانه مجردی او رفتم. انتظار داشتم او با من ازدواج کند ولی چند روز بعد فهمیدم رامین نامزد دارد. وقتی در خیابان به خاطر همین موضوع با یکدیگر مشاجره می کردیم مورد ظن ماموران قرار گرفتیم و دستگیر شدیم. حالا هم پشیمانم اما…

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

10 − شش =

دکمه بازگشت به بالا
بستن