شیوع ویروس کرونا همسرم را در آن سوی مرزها گرفتار کرده و قادر به بازگشت به وطن نیست و در این سو نیز من و فرزندانم به دلیل پیشگیری از ابتلا به این بیماری، در خانه محبوس و گرفتار شده ایم و چاره ای نداریم جز این که سال نو را بدون حضور همسرم و چشم انتظار او در کنار سفره ای خالی بگذرانیم…
زن ۲۸ساله در حالی که مدعی بود در تامین هزینه های زندگی اش درمانده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: اولین فرزند خانواده بودم و در دوران متوسطه تحصیل می کردم که کم کم سرو کله خواستگاران پیدا شد. به رغم علاقه ای که به تحصیل داشتم، بنابر رسوم خانواده تصمیم به ازدواج گرفتم و قبل از گرفتن دیپلم درسم را نیمه کاره رها کردم. پسرخاله ام علاقه زیادی به من داشت و چندین بار به همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمده بود، اما مهم ترین ملاک من در ازدواج، پول و ثروت بود. وحید هم با این که پسر خوب و تحصیل کرده ای بود اما از لحاظ مالی شرایط خوبی نداشت. به اصرار خانواده ام با وحید به گفت و گو نشستم. او از عشق و علاقه اش به من سخن گفت و قول داد که تمام سعی اش را خواهد کرد که بهترین زندگی را برای من فراهم کند. من هم پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم و چند روز بعد من و او به صورت غیررسمی نامزد کردیم. در همین حین «حمزه» که از نامزدی ما اطلاعی نداشت به خواستگاری ام آمد. او چند خودروی سنگین باربری داشت و از لحاظ مالی به قول معروف پولش از پارو بالا می رفت. من که پول و ثروت «حمزه» چشمانم را کور کره بود، نامزدی ام را با پسرخاله ام به هم زدم و تمام وسایلی را که خانواده وحید برای من هدیه آورده بودند به همراه حلقه نامزدی پس فرستادم و با «حمزه» پای سفره عقد نشستم. وضعیت مالی نامزدم خیلی خوب بود اما بسیار ولخرج و خوش گذران بود. یک خانه زیبا و لوکس را در بالای شهر اجاره کرد و این گونه من و «حمزه» زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. بخش زیادی از درآمد همسرم صرف تفریح و خوش گذرانی مان می شد. گشت و گذار برای خرید در پاساژهای بالای شهر و مسافرت های تفریحی خارج از کشورمان همیشه به راه بود. هر چقدر مادرم نصیحتم می کرد تا پولی را برای آینده پس انداز کنیم، گوشمان بدهکار نبود و می گفتیم فردا را بیخیال و امروز را خوش است!!
خلاصه، بعد از گذشت چند سال خداوند دختر زیبایی به ما عطا کرد و خوشبختی مان دوچندان شد. با به دنیا آمدن فرزندم کم کم پای شوهرم به مهمانی ها و پارتی های شبانه باز شد و معاشرت با دوستان لاابالی و ناباب، او را گرفتار مصرف مواد مخدر کرد. اعتیاد به مواد مخدر از «حمزه» انسان دیگری ساخت به طوری که کمی بعد پایش به کار خلاف کشیده شد و در قبال دریافت پول، اتباع خارجی را به صورت غیرقانونی از کشور خارج می کرد. بعضی اوقات هم قاچاق مواد مخدر انجام می داد اما این اقدامات او بی مجازات نماند و توسط پلیس دستگیر و هر آن چه داشتیم توسط دادگاه مصادره شد.
آن روزها من فرزند دومم را باردار بودم و با وضعیت نامناسب جسمانی راهروهای دادگاه، زندان و کلانتری را طی می کردم. روی بازگشت به خانه پدرم را نداشتم ولی چاره ای نبود. پسرم در حالی متولد شد که همسرم در زندان به سر می برد. چند بار تصمیم به طلاق و جدایی گرفتم اما با وجود دو فرزندم پشیمان شدم.
خلاصه، «حمزه» بعد از تحمل حبس طولانی از زندان آزاد شد اما نه پولی داشت و نه کار مناسبی! تا این که با حمایت یکی از دوستانش به عنوان راننده خودروی سنگین باربری مشغول به کار شد. قبل از سال نو همسرم برای انتقال محموله باری به یکی از کشورهای همسایه رفت اما به دلیل شیوع ویروس کرونا قادر به بازگشت به کشور نیست، از طرفی با شرایط پیش آمده با دو فرزند کوچک در تامین هزینه های زندگی ام درماندم و روی بازگشت به منزل پدری را ندارم چون پدرم بازنشسته شده و مخارج زندگی خودش را نیز به سختی تامین می کند. با وجود این، می خواهم به دختران جوان بگویم «ثروت» هیچ گاه خوشبختی را رقم نمی زند، من زمانی فهمیدم که دارایی همسرم از راه خلاف به دست آمده است که دیگر دیر شده بود و امروز باید دست نیاز به سوی دیگران دراز کنم اما ای کاش …
شایان ذکر است، پرونده این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد امارلو (رئیس کلانتری شفا) در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
شیوع ویروس کرونا همسرم را در آن سوی مرزها گرفتار کرده و قادر به بازگشت به وطن نیست و در این سو نیز من و فرزندانم به دلیل پیشگیری از ابتلا به این بیماری، در خانه محبوس و گرفتار شده ایم و چاره ای نداریم جز این که سال نو را بدون حضور همسرم و چشم انتظار او در کنار سفره ای خالی بگذرانیم…
زن ۲۸ساله در حالی که مدعی بود در تامین هزینه های زندگی اش درمانده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: اولین فرزند خانواده بودم و در دوران متوسطه تحصیل می کردم که کم کم سرو کله خواستگاران پیدا شد. به رغم علاقه ای که به تحصیل داشتم، بنابر رسوم خانواده تصمیم به ازدواج گرفتم و قبل از گرفتن دیپلم درسم را نیمه کاره رها کردم. پسرخاله ام علاقه زیادی به من داشت و چندین بار به همراه خانواده اش به خواستگاری ام آمده بود، اما مهم ترین ملاک من در ازدواج، پول و ثروت بود. وحید هم با این که پسر خوب و تحصیل کرده ای بود اما از لحاظ مالی شرایط خوبی نداشت. به اصرار خانواده ام با وحید به گفت و گو نشستم. او از عشق و علاقه اش به من سخن گفت و قول داد که تمام سعی اش را خواهد کرد که بهترین زندگی را برای من فراهم کند. من هم پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم و چند روز بعد من و او به صورت غیررسمی نامزد کردیم. در همین حین «حمزه» که از نامزدی ما اطلاعی نداشت به خواستگاری ام آمد. او چند خودروی سنگین باربری داشت و از لحاظ مالی به قول معروف پولش از پارو بالا می رفت. من که پول و ثروت «حمزه» چشمانم را کور کره بود، نامزدی ام را با پسرخاله ام به هم زدم و تمام وسایلی را که خانواده وحید برای من هدیه آورده بودند به همراه حلقه نامزدی پس فرستادم و با «حمزه» پای سفره عقد نشستم. وضعیت مالی نامزدم خیلی خوب بود اما بسیار ولخرج و خوش گذران بود. یک خانه زیبا و لوکس را در بالای شهر اجاره کرد و این گونه من و «حمزه» زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. بخش زیادی از درآمد همسرم صرف تفریح و خوش گذرانی مان می شد. گشت و گذار برای خرید در پاساژهای بالای شهر و مسافرت های تفریحی خارج از کشورمان همیشه به راه بود. هر چقدر مادرم نصیحتم می کرد تا پولی را برای آینده پس انداز کنیم، گوشمان بدهکار نبود و می گفتیم فردا را بیخیال و امروز را خوش است!!
خلاصه، بعد از گذشت چند سال خداوند دختر زیبایی به ما عطا کرد و خوشبختی مان دوچندان شد. با به دنیا آمدن فرزندم کم کم پای شوهرم به مهمانی ها و پارتی های شبانه باز شد و معاشرت با دوستان لاابالی و ناباب، او را گرفتار مصرف مواد مخدر کرد. اعتیاد به مواد مخدر از «حمزه» انسان دیگری ساخت به طوری که کمی بعد پایش به کار خلاف کشیده شد و در قبال دریافت پول، اتباع خارجی را به صورت غیرقانونی از کشور خارج می کرد. بعضی اوقات هم قاچاق مواد مخدر انجام می داد اما این اقدامات او بی مجازات نماند و توسط پلیس دستگیر و هر آن چه داشتیم توسط دادگاه مصادره شد.
آن روزها من فرزند دومم را باردار بودم و با وضعیت نامناسب جسمانی راهروهای دادگاه، زندان و کلانتری را طی می کردم. روی بازگشت به خانه پدرم را نداشتم ولی چاره ای نبود. پسرم در حالی متولد شد که همسرم در زندان به سر می برد. چند بار تصمیم به طلاق و جدایی گرفتم اما با وجود دو فرزندم پشیمان شدم.
خلاصه، «حمزه» بعد از تحمل حبس طولانی از زندان آزاد شد اما نه پولی داشت و نه کار مناسبی! تا این که با حمایت یکی از دوستانش به عنوان راننده خودروی سنگین باربری مشغول به کار شد. قبل از سال نو همسرم برای انتقال محموله باری به یکی از کشورهای همسایه رفت اما به دلیل شیوع ویروس کرونا قادر به بازگشت به کشور نیست، از طرفی با شرایط پیش آمده با دو فرزند کوچک در تامین هزینه های زندگی ام درماندم و روی بازگشت به منزل پدری را ندارم چون پدرم بازنشسته شده و مخارج زندگی خودش را نیز به سختی تامین می کند. با وجود این، می خواهم به دختران جوان بگویم «ثروت» هیچ گاه خوشبختی را رقم نمی زند، من زمانی فهمیدم که دارایی همسرم از راه خلاف به دست آمده است که دیگر دیر شده بود و امروز باید دست نیاز به سوی دیگران دراز کنم اما ای کاش …
شایان ذکر است، پرونده این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد امارلو (رئیس کلانتری شفا) در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ازدواج که نکرده بوده نامزد بوده بهم زده دیگه