زندگی زوج جوان با تجویزهای یک دعانویس و رمال در مسیر سقوط قرار گرفت.
مادر شوهر که در آرزوی داشتن نوه پسر بود و چاره آن را در تجویز و نسخه دعانویس می دانست، عروسش را تا یک قدمی مرگ پیش برد و بعد از آن باعث شد ستون زندگی مشترک زوج جوان تَرَک بخورد.
به گزارش صبح مشهد، زن جوان که از خرافاتی بودن خانواده شوهر به خصوص مادرشوهرش به ستوه آمده است، پرده از نسخه های شفابخش خیالی رمال های حقه باز بر می دارد.
او می گوید: در طایفه و به خصوص خانواده ما موضوع رمالی و دعانویسی خیلی رواج و خواهان داشت و حتی برای انجام یک کار کوچک به رمال و دعا نویس متوسل می شدند.
زمانی که کودک بودم هر اتفاق کوچکی که برای مان می افتاد مادرم به رمال و دعانویس متوسل می شد تا با نوشتن ورد و دعایی جلوی اتفاق را بگیرد یا مشکل را حل کند.
این ماجرا تا روز ازدواجم ادامه داشت، مادرم مدام به دعانویس مراجعه می کرد تا با گرفتن نسخه خوشبختی هر چه زودتر من را در لباس عروس ببیند و به خانه بخت بروم.
بالاخره بعد از مدت ها به خیال خودش با وردهای یک دعانویس بخت ام باز شد و یکی از پسرهای فامیل به خواستگاری ام آمد.
بعد از آن مراسم عقد و عروسی مان برگزار و زندگی مشترک مان آغاز شد. من خوش خیال فکر می کردم از دست خرافات و رمال بازی خانواده ام راحت شده ام و دیگر روی دعانویس را نخواهم دید اما غافل از این که فقط خانه ام عوض شده است، حتی اعتقاد خانواده شوهرم به خرافات و رمالی بیشتر از خانواده خودم بود.
مادر شوهرم دست مادرم را در رفتن پیش رمال از پشت بسته بود.
زلزله در زندگی من زمانی شروع شد که مادر همسرم دلش نوه پسر می خواست چون قبل از من جاری هایم هیچ کدام صاحب فرزند پسر نشده بودند و سر این ماجرا مادر شوهرم می خواست به هر قیمتی که شده با رمالی و دعا نویسی به آرزویش برسد.
بدبختی هایم از زمان بارداری شروع شد، مدام مادر شوهرم من را نزد یک رمال و دعانویس در حاشیه شهر می برد تا با نسخه ای که او می پیچید صاحب پسر شوم.
رمال حیله گر هر بار به نوعی پیاز داغ ماجرا را زیاد می کرد تا از این طریق ما را سر کیسه کند. با این که اصلاً اعتقادی به رمالی و دعانویسی نداشتم اما چاره ای نداشتم و مجبور بودم هر داروی گیاهی را که تجویز می کند، بخورم. شوهرم اصلاً جرئت نمی کرد روی حرف مادرش حرفی بزند چون می ترسید اگر به دستورات او عمل نکند و صاحب پسر نشود با تحریک پدرش او را از ارث محروم کند.
این دوران رفت و آمد مداوم به جای دکتر نزد دعانویس و رمال ادامه داشت تا این که اواخر بارداری ام و حساسیت مادرشوهرم زیاد شد.
روزی دعانویس چیزهایی را برایم روی کاغذ کهنه ای نوشت و رو به مادر شوهرم گفت آن تکه کاغذ را با مقداری جوشانده یک گیاه چند مرتبه به خورد من بدهد تا قفل پسردار نشدن مان بشکند. با این که حالم از خرافات و دعانویسی به هم می خورد و آن ها را دروغگو می دانستم اما چاره ای نداشتم یا باید خانه را ترک یا به دستورات مادرشوهرم طبق نسخه رمال عمل می کردم.
بار اول که مقداری از جوشانده یک گیاه را به همراه آب آن تکه کاغذ سر کشیدم بدجوری حالم به هم خورد و مادر شوهر خرافاتی ام این اتفاق را نشانه اثر کردن دعا می دانست چون رمال به او گفته بود اگر حالم بد شد، نشانه اثر دعاست.
با فشار مادر شوهرم چند روز از آن استفاده کردم تا این که روزی با خوردن جوشانده گیاه مورد نظر رمال حالم به شدت بد شد و از روی پله ها به پایین سقوط کردم و متاسفانه جنین سقط شد.
بیشتر بخوانید:مادرشوهر خرافاتی
تشرف زائران اهل تسنن هند و پاکستان به بارگاه امام رضا(ع)
بعد از این ماجرا مادر شوهرم نه تنها اعتقادش به رمال و دعانویس کم نشد بلکه من را مقصر ماجرا می دانست و مدام سرم داد می زد که اگر درد را تحمل می کردم و از جایم بلند نمی شدم اکنون تلاش های او و دعانویس جواب می داد. بعد از مرخص شدن از بیمارستان وقتی دیدم مادر شوهرم دست بردار نیست با راهنمایی یکی از دوستانم به دادگاه خانواده آمدم تا شاید با کمک مشاوران بتوانم افکار پوچ و خرافاتی خانواده شوهرم را اصلاح کنم و خودم برای زندگی ام تصمیم بگیرم و در دام افراد رمال نیفتم.