در مواجهه با آسیبهای اجتماعی، اغلب بر اصل اتفاق متمرکز میشویم و از نتایج و تبعات آن چشم میپوشیم، حال آن که سیر اتفاقاتی که یک آسیب را رقم میزنند، از اهمیتی فراتر برخوردار است.
هر کدام از پدیدههای مثبت و منفی اجتماعی، مقدماتی دارند و در مراحل بعدی به سطح جامعه انتشار مییابند. اما متاسفانه در عمده برنامههای کلان حوزه اجتماعی با یک اشتباه استراتژیک، این روندها و بسترها را مورد غفلت قرار دادیم.برای مثال در مواجهه با پدیده اعتیاد، به جلسات تبیینی در مدارس یا با محوریت گروههای هدف بسنده کردهایم که در آن صرفا درباره مضرات هشدار داده میشود و مصرف نهی میگردد. اما این همه در حالی است که تحقیقات نشان میدهد، عاملی که به گرایش فرد به سوی مواد منجر میشود، کمبود اعتماد بهنفس است. این ضعف آسیبهایی چندوجهی را رقم میزند.
این امر در آسیبها و پدیدههای دیگری نظیر طلاق، خشونت، دوستیهای خیابانی و… نیز مصداق دارد. حقیقت آن است که بستر اصلی تربیتی که همان خانواده بوده، به نقصانهایی دچار و این امر باعث شده است تا ساختار تربیتی فرد در این بستر کامل نشود و حمایتهای لازم را نیز از سوی این کانون دریافت نکند و عملا در مشکلات، تنها بماند.
اما چنین ضعف و مشکلاتی در بدنه خانواده، الزاما نباید آسیب و چه بسا تباهی را رقم بزند، انتخاب بعد فرد برای کمک گرفتن باید اجتماع و ساختارهای حمایتی آن باشد.بررسیها و تحقیقات حکایت از آن دارند، جوامعی که با اتکا به حمایتهای اجتماعی برگرفته از بدنه مردمی جامعه، به مبارزه با آسیبها و کاهش تبعات آن برمیخیزند؛ توفیق بیشتری در این حوزه کسب میکنند.با همین نگاه است که استانداری خراسان رضوی و وزارت کشور بر حمایت از تشکلهای مردم نهاد فعال در این بخش پا میفشارد. یکی از اقدامات مثبت در این حوزه، کمک به تشکلهای مردم نهاد در حوزه پیشگیری و درمان اعتیاد بوده است. بعضی از گردانندگان و فعالان این تشکلها، خود پیشتر در دامان این بلای خانمانسوز گرفتار بودهاند و امروز به عنوان یک بهبودیافته، توان آسیبیابی و کمک موثرتر به دیگر افراد مبتلا به این درد را دارند. از همه مهمتر در مسیر «پاک ماندن» همراه فرد میشوند.
نگاه و تعریف عمومی این است که بهطور کلی سازمانهای غیردولتی به فعالیت در جهت ارائه خدمات به بخشهای نیازمند یا آسیبدیده در جامعه بپردازند و سعی کنند تسهیلکننده فرایندهای تحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در سطوح گروهها و افراد جامعه باشند؛ همچنین بکوشند تا میان واحدها و سازمانهای مختلف نوعی همافزایی و اتفاق و اتحاد ایجاد کنند و روحیه مشارکت جمعی میان افراد در جامعه و سازمانها را عملی سازند.
اما فراتر از این نگرش کلی، نقش این گروهها فراهمآوری بستر مشارکت برای شهروندان است. آنها در این مسیر هویتسازی می کنند و معیارهای یک شهروند خوب را که از آسیبها پرهیز میکند، به صورت عملیاتی ترسیم میکنند.در سطحی فراتر از اثرگذاری، شاهد آن خواهیم بود که الگوهای رفتاری مثبت مورد تاکید توسط این گروهها به سطح جامعه و حتی در میان شهروندان منفعل هم تسری مییابد، چنان که با الگوی ترویجی آنها مثلا فروش سیگار به افراد زیر سن قانونی مورد تقبیح جامعه قرار میگیرد و افراد با مشاهده چنین مواردی راسا واکنش نشان میدهند.
مسئله اینجاست که تا به امروز جایگاه و نقش این نهادهای مردمی مورد غفلت بوده است. اما حالا هم دیر نیست، گروههای مردم نهاد و تکتک شهروندان دغدغهمند میتوانند در چارچوبی منطقی و سالم سهم و نقششان را ایفا کنند. البته این منوط به آن است که باور کنیم همه مسائل به ید ساختارهای دولتی حل شدنی نیست و گاهی گروههای مردمی نقشی موثرتر دارند.