اخبار مهم

ماجرای سوء استفاده پسر جوان با دوستش از دختر ساده/ آنها مرا به خانه مجردی بردند!

کد خبر : 35348

هیچ می دانی چند روز است از خواب و خوراک افتاده ام و چه قدر عذاب کشیده ام؟ تو مادر نیستی که بفهمی من چه می گویم. مادر دل شکسته با گفتن این حرف ها به دیوار تکیه داد و چادرش را روی صورتش کشید تا کسی اشک هایش را نبیند.

به گزارش صبح مشهد به نقل از رکنا،در این لحظه دختر جوان او نیز با چشمانی اشک بار به سوی زن ۴۹ساله رفت و دستانش را گرفت و او را بوسید. شراره و مادرش دقایقی بعد به دایره اجتماعی کلانتری نواب مشهد هدایت شدند. دختر ۲۱ساله گفت: این خانم نامادری ام است و ۸ سال قبل پس از آن که مادرم از پدر خدابیامرزم طلاق گرفت و دنبال هوس بازی های خودش رفت، او جای خالی مادر را برایم پر کرد.اما افسوس که من نتوانستم با نامادری ام کنار بیایم. راستش را بخواهید مادرم که از خانواده ای ثروتمند است همیشه برایم هدیه های گران قیمتی می خرید و با حرف هایش مرا نسبت به نامادری ام بدبین کرده بود. اگرچه مریم خانم زنی مهربان و دوست داشتنی است و حتی او پس از آن که پدرم به علت عارضه قلبی فوت کرد مرا مثل خواهر ناتنی ام بزرگ کرد و در برابر لج بازی ها و ندانم کاری هایم هیچ حرفی نزد.

اما امروز واقعا فهمیدم مادر واقعی ام کیست چون وقتی دستگیر شدم و موضوع را به مادرم اطلاع دادم خیلی خونسرد گفت عازم مسافرت است و نمی تواند به سراغم بیاید، اما مریم خانم به محض آن که شنید چه اتفاقی برایم افتاده با چشمانی گریان به دنبالم آمده است. دختر جوان افزود: از مدتی قبل با توجه به احساس تنهایی که داشتم شیفته چرب زبانی های پسری جوان شدم و با او ارتباط مخفیانه داشتم. پسر مورد علاقه ام مرا طعمه هوس های خود کرده بود اما برای برگزاری مراسم خواستگاری، امروز و فردا می کرد. او یک روز که تنها بودم به خانه ما آمد ولی ناگهان نامادری ام نیز که قرار بود به خانه مادرش برود وارد خانه شد و با دیدن پسر غریبه داد و فریاد راه انداخت. در آن شرایط پسر مورد علاقه ام با عجله از خانه بیرون زد و من هم به طرف نامادری ام حمله کردم و گردن او را آن قدر فشار دادم که بیهوش شد. فکر می کردم مرده است برای همین هم طلاها و پول های داخل خانه را برداشتم و متواری شدم. پس از چند ساعت همراه پسر جوان از شهرستان به مشهد فرار کردیم و در این جا او مرا به خانه ای برد و به اتفاق دو تن از دوستانش قصد سوءاستفاده داشتند که توسط ماموران دستگیر شدیم. از کرده خودم پشیمان و ای کاش فریب حرف های مادرم و چرب زبانی های این پسر جوان را نخورده بودم.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پنج × 3 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن