زمانی شنیدم دستگاهی اختراع شده که این توانایی را دارد تا صداهایی که زمانهای بسیار دور در مکانی متصاعد شده را جذب و دوباره پخش کند. نمیدانم این خبر چقدر صحت داشت و به واقع چنین چیزی اختراع شده است یا نه؛ اما امروز در مکانی قدم گذاشتم که بدون هیچ اختراع و دستگاه شگرفی، نواها و صداهای دوران را شنیدم!
صبح مشهد– فرشته صداقت حسنزاده/ گزارش. گنجینۀ رضوی/ صداهایی از جنس نیاز، عشق، نور… . از گوشهای نوای «یاعلیابنموسیالرضا» میآید و از سویی دیگر، نجوایی که غریبالغربا را ملتمسانه به غریبیَش قسم میدهد… . دستانی را دیدم که قفل شده بودند درگرههایی ملکوتی. گرههایی که در کنار یکدیگر پنجرههایی کوچک بودند رو به سوی ملکوت و به واسطۀ حضوری مبارک، متبرک شدند و از سالیان دور دستاویز اهل نیاز شدند، تا وصلشان کنند به عرش؛ گرههای ضریح. اینجا گنجینۀ تاریخ حرم رضوی است. گنجینهای مملو از یادگاران قرنها ارادت، در موزۀ مرکزی آستان قدس رضوی.
علیرضا افتخاری مسئول این گنجینه است. میگوید: گنجینۀ تاریخ حرم رضوی از سال ۱۳۷۸ رسماً در این ساختمان آغاز به کار کرد. اشیائی که در این فضا به نمایش درآمده است هرکدام به نوعی با حرم در ارتباط است: یا در حرم مطهر استفاده میشده است، یا مربوط به معماری اماکن متبرک رضوی است که در قسمتهای مختلف حرم نصب بوده است.
اینجا از همه نوع میتوانی ببینی؛ از محرابهای کاشی زرینفام گرفته، تا جاروی پَرِ طاووس و دوشاخۀ کفشداری با روکش نقرۀ قلمزنی شده که از عهد قاجار به امروز رسیده است. در گوشهای، درهای دو رو طلا و نقره که در مقابل محل ساخت آن نوشته است: «مشهد» و عمر آن به دورۀ قاجار میرسد و روزگاری، دوستعلیخان معیرالممالک، آن را وقف این آستان مقدس نموده است و در پایین پای حضرت، سالها بر رویِ زائرانش گشوده بوده و به آنان خوشآمد میگفته است، اکنون در میان این گنجینۀ ارزشمند، درون دیواری با محافظی از جنس شیشه، جا گرفته است تا بازدیدکنندگانِ موزه، لحظهای در کنارش بایستند و به تبرکِ همجواریِ سالهای دراز با روضۀ منورۀ امام ثامن، دستی بر روی آن بکشند و در دل نجوا کنند.
اینجا درِ چوبی که ارادتمندان به آن امام همام برای بارگاهش ساختهاند، حتی اگر در سال ۷۳۵ هجری قمری و در دورۀ ایلخانی ساخته شده باشد، آنچنان هنرمندانه است که در بندبند آن میتوانی عشق سازندگانش را ببینی؛ درِ چوبی منبتکاری شده، با گرههای چینیِ روی آن که با همۀ عظمتش تمام افتخارش این است که زمانی در دارالسیادۀ حرم مطهر، پذیرای زائران بوده است و برکت دستان میلیونها زائر و بوسۀ آنان بر آستان آن امام را با خود همراه دارد.
اینجا همه چیز خیرهکننده است. از تک تک این اشیاء میتوانی نوای «یا رضا» را بشنوی. گل سرسبد این جمع اما شاید آن گرههایی باشد که تمام آرزوی زائر است: «ضریحهای مطهر»
از ضریح چوبی که در دورۀ صفویه، شاه طهماسب دستور ساخت آن را داده است، تنها کتیبههای طلای مشبکی به جا مانده که سورۀ انسان را با خود دارد. از ضریح معروف به «نگیننشان»، اما نشانی در موزه نیست. این ضریح پس از سالها خدمت، گرچه جای خود را به ضریح فولادی داد، اما دل از مضجع امام رئوف جدا نکرد و از آنجا که نشان وقف بر این مرقد را با خود به همراه دارد، با احترام، به سرداب مقدس منتقل شده و سالهاست که بر مضجع شریف، ایستاده لباس خدمت به تن دارد.
اما افتخار ساخت ضریح فولادی را یکی از پادشاهان قاجار که دقیقا مشخص نیست چه کسی، از آن خودکرد و بعدها در زمان فتحعلی شاه قاجار، طلاکاری و نقرهکاری آن انجام شده است. دور تا دور قسمت بالای ضریح، اشکال قلمدانی با کتیبههای آیتالکرسی و در زیر آنها ترنجهایی که در دلشان، اسماءالله و «یاعلی» و «یامحمد» نقش بسته است و در یکی از آنها نوشته: «به فرمایش صدرالممالک علی الحسینی ۱۳۱۲».
ضریح دیگر اما معروف به ضریح ملمع و شیر و شکر است که دلیل این نامگذاری، کنار هم بودن طلا و نقره در این ضریح است. چهارده دهانه به نیت چهارده معصوم، اسماء الله درون ۴۴ گلدان ملمع، و دورتادور لبۀ ضریح شیر و شکر، سورۀ یاسین بر صفحاتی از طلا مکتوب شده است. ضریحپوشی از دو رنگ طبیعی ارغوانی و سرخابی بر روی مخملِ راهدار، سقف این ضریح مطهر را پوشانده است و بر آن قطعه پارچۀ مخملِ مشکی دوخته شده که روی آن نوشته: «وقف حضرت امامرضا نمود آقا علیاصغر ولدِ مرحوم حاجی مصطفا بادکوبه. سنه ۱۳۲۳٫ عمل عبدالکریم قابدوز».
اگر دل بسپاری از شبکههای آن هنوز نجوای زائرانش را میتوانی بشنوی؛ حتی دستانی که به آن گرهها چنگ زده تا حلقۀ وصل آنان به عرش الهی باشند را میتوانی ببینی. نجواها و دستانی که از تاریخی دور تا به امروز باقی ماندهاند و شاهدِ این همه، مردمانی هستند که اکنون در مقابل ضریح های پیشین در موزه میایستند، سَرِ ارادت خم میکنند و با آنها که سالها افتخار همجواری با مرقد امام رئوف را داشتند، نجوا میکنند.
دور تا دور این گنجینه، متبرک شده است از اشیائی که زبان شرم دارد نام شیء را بر آن والامقامان نهد. درون یکی از ویترینها، نگاهم بر پنجرۀ فولادی میافتد که روزگاری شبکههای آن نیز پناهگاه آرزومندان بوده است. پنجرۀ فولادی زرکوب. دور تا دورِ دو لتِ آن درود و صلوات بر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) حک شده است و در فاصلۀ صلواتها تکرار و تکرار«القدره الله». بر روی در آن، به خط نسخ، کتیبۀ زرینی نگاهم را برای لحظاتی متوقف میکند: «فرمان داده شد به ساختن این پنجره از دارایی مخصوص سلطان بزرگ، مالک جان ملتها، عزیز در دنیا و دین، شاهرخ بهادر جاودان باشد حکومتش». انسان همیشه به دنبال جاودانگی بوده است و افسانههای پُرشمار نامیرایی، نشان آن است.
این کتیبهها را که از نظر میگذرانی، احساس میکنی دفتر خاطرات آن شخصیتها را ورق میزنی که تفاوتشان با دیگران در این است که یادگارهایی مانا از خود به جای گذاشتند.
در گروهی دیگر از ویترینها میتوان سیر تکامل وسایل روشنایی را در حرم مطهر مشاهده کرد. شمعدانها، چراغهای یک فیتیلهای و دو فیتیلهایِ نفتی، چراغهای توری و قندیلهای طلا و برنجی، از دیرباز در نبودِ جریان برق در ایران، روشنگرِ این آستان مقدس بوده است. در گوشۀ یکی از همین ویترینها، قندیل طلای مرصع گلدانی شکل، یادگار قرن ۱۳ که به زیبایی با نگینها و سنگهای زینتی پوشانده شده است، در کنار دیگر همنوعانش آرام گرفته و امروز بازنشسته از وظیفۀ روشنگری، هنر بی مثال سازندگانش را به نمایش گذاشته است.
در ویترینی دیگر، کاسهها، گلابدانها و از هر آنچه برای شستشوی حرم مطهر نیاز بوده است، نمونهای را میتوانی ببینی. در میان این همه ظروف پُر نقش و نگار، سادگی گلابدانی فولادی خودنمایی میکند؛ گلابدانی به شکل گنبد که سازندهاش برای جلوگیری از خارج شدن بوی خوش مایع معطر، درِ آن را با ظرافتی تمام، بر روی دستهاش قرار داده است و ابتدای لولۀ آن نیز سر حیوانی شبیه اژدها است که دهان خود را گشوده تا مایع معطر از دهانش خارج شود.
چند قدم جلوتر، در مقابل ویترینی میایستم که شماری از انواع قفل و کلیدها را در خود جا داده است و شاید اغراق نباشد اگر بگویم تابهحال نمونۀ هیچیک را ندیدهام! از قفلآویز مخصوص درِ ضریح، ساخت شوروی که بر روی آن حک شده: «وقف آستانه مقدسه رضوی نمود غلامحسین مشکاتیان رضوانی، اسماعیل سمسار عجب شیری»، تا قفل فولادی زرکوب رمزی و بدون کلید دورۀ صفویه که «آقا کوچک» به جای کلید، یازده مگس فلزی در قسمتهای مختلف آن قرار داده است.
در ویترینی دیگر، در کنار جاروی پَرطاووس با دستۀ مروارید دوزی شده، چشمم به گلولۀ توپی میافتد که برخلاف دیگر اشیائی که هر یک به یُمن خدمت در آستان مقدس رضوی متبرک شده اند، این یکی یادگار یک ستم است. گلولۀ توپی که در سال ۱۳۳۰ هجری قمری در گلوله باران حرم مطهر توسط دولت تزاری روسیه به گنبد اصابت کرد. گویی این جسم کُروی خاکستری نیز از کَردۀ ناخواسته خود شرمسار است که اینچنین در گوشهای خود را پنهان کرده است.
در سویی دیگر از این سالن، اما مِنبَری است که سر به اوج دارد: «منبر خاتم»؛ دستساختۀ شیراز با اشکال متنوع خاتمکاری مربوط به اوایل قرن ۱۴ هجری قمری که از ویژگیهای منحصر به فرد آن، مسطور بودن نام اهدا کننده و محل استفادۀ آن در کتیبۀ منقوش بر آن است و جالبتر، تاریخ ساخت آن است که از جمع عددی حروف مصرع آخر آن بدست می آید: ۱۳۰۱
«این منبر خاتم که در ایوان رضا هاشم بیکش نهاده بهر شهدا
تاریخ بناش گشته صابر جاوید از آه و فغان و ناله ما پیدا»
از این سالن پُر هیاهو که خارج شوی، درست در مقابل در ورود و خروج موزه مرکزی، سنگاب خوارزمشاهی با ۱۱۰ سانتیمتر ارتفاع، روبرویت نشسته است. سنگابی از سنگ سیاهِ یکپارچه که تنها، دهانۀ خارجی آن ۱۳۷ سانتیمتر است و زمانی برای نگهداری آب و شربت استفاده میشده است. سنگابی که پوشیده شده از نقوش زیبای هندسی و گلهای اسلیمی و سه ردیف کتیبه به خط ثلث و نسخ که ساخت آن از سال ۵۹۷ هجری قمری تا ۶۱۰ به طول انجامیده است. در پایانِ کتیبههای آن نام سفارشدهنده اینگونه آمده است: «بسعی العبد المذنب الفقیر الراجی المحتاج الی الرحمه محمدبن حیدر الموسوی».
چشم که بگردانی قدم به قدم این گنجینه، پُر است از این همجواران حریم رضوی. اشیائی والامَقام، که به برکت این همجواری لایق شدند تا سفیر دلهای عاشقی باشند که روزگاری به آنها گره خوردهاند و از آنها تبرک میجستند و امروز این یادگاران، در کنار هم، برگ برگِ تاریخی چند صد سالهاند که قلم از وصفشان قاصر است. باید دید دلهای گره خورده را و باید شنید نجواهای آرزومندان را که این سفیران والاشأن از سفر زمان در دل دارند. قدم در این آستان که گذاشتی، با چشم دل ببین و با گوش جان، شنو.