اخبار مهم

پوشش نامتعارف و خنده های شیطانی ستاره دلم را لرزاند / پلیس دختر مست را با دو پسر مشهدی دستگیر کرد

کد خبر : 31888

آن قدر تحت تاثیر حرف ها و رفتار«ستاره» قرار گرفته بودم که برای اولین بار مجبور شدم برای رسیدن به خواسته ام، مادرم را فریب بدهم و به او دروغ بگویم چرا که می دانستم اگر حقیقت ماجرا را بفهمد اجازه نمی دهد به مهمانی بروم که …
به گزارش صبح مشهد به نقل از خراسان دختر ۱۵ساله که با حالتی غیرطبیعی و به همراه دو پسر غریبه داخل یک خودرو توسط ماموران انتظامی دستگیر شده است، در حالی که با هوشیاری پلیس از افتادن به دره تباهی نجات یافته بود، درباره این ماجرای تلخ به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: سال گذشته با ستاره در مدرسه آشنا شدم. پدر و مادر او از یکدیگر طلاق گرفته بودند و ستاره نزد مادربزرگش زندگی می‌کرد. وقتی ماجرای تنهایی او را شنیدم، خیلی دلم به حالش سوخت و تصمیم گرفتم با او ارتباط صمیمانه ای داشته باشم.
با تعطیلی مدارس ارتباط من با ستاره مجازی شد
ستاره دختری جذاب و باکلاس بود،گاهی هم که به طور پنهانی هنگام خروج از مدرسه از لوازم آرایش استفاده می کرد، زیباتر به نظر می رسید ولی من به این رفتارهای ستاره اعتراض نمی کردم چرا که نمی خواستم از من رنجیده خاطر شود از طرفی نیز احساس می‌کردم او به خاطر کمبود محبت، نیاز به خودنمایی و جلب توجه دیگران دارد . او را هیچ وقت به مادرم معرفی نکردم و اصلا درباره چنین دوستی به خانواده ام چیزی نگفتم چون می دانستم مادرم اجازه نخواهد داد با دختری که پنهانی آرایش می‌کند و لباس های تنگ و کوتاه می پوشد ارتباط داشته باشم. از سوی دیگر، من و ستاره تا حدی به هم نزدیک شده بودیم که یکدیگر را خواهر صدا می زدیم. دوستی من و ستاره با تعطیلی مدارس به خاطر کرونا همچنان ادامه داشت و مدام از طریق شبکه های اجتماعی و تماس تصویری با هم در ارتباط بودیم تا این که مدتی قبل او مرا به جشن تولد یکی از دوستانش دعوت کرد و گفت که قصد دارد مرا با دوستان دیگرش آشنا کند.

برای خوشگذرانی با ستاره مادرم را فریب دادم
از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال شدم، چرا که چند ماه بود ستاره را از نزدیک ندیده بودم و خودم نیز از ماندن در قرنطینه در منزل رنج می بردم، با این حال وقتی فهمیدم این جشن در یک باغ ویلا برگزار می شود، غم عجیبی بر دلم نشست. به این دلیل که یقین داشتم هیچ گاه مادرم به من اجازه نمی دهد به چنین مکانی بروم. هنگامی که ماجرا را برای دوستم بازگو کردم، او خیلی راحت گفت: چه لزومی دارد که به مادرت بگویی این مهمانی در کجا برگزار می شود! او آن قدر مرا وسوسه کرد که بالاخره تصمیم گرفتم مادرم را فریب بدهم. اگرچه وجدانم خیلی ناراحت بود اما برای خوش گذرانی کنار ستاره چاره دیگری نداشتم. در نهایت به مادرم گفتم همکلاسی هایم تصمیم گرفته اند تا در پارک دور هم جمع شویم و ساعتی را در کنار یکدیگر باشیم و برای برگزاری امتحانات مجازی هم صحبت کنیم. مادرم با تعجب به چهره‌ام می‌نگریست طوری که گویی دروغ گویی را از چهره‌ام می خواند. با مهربانی گفت: در این شرایط خطرناک کرونایی چرا باید با هم قرار بگذارید؟! ان شاءا… در یک فرصت مناسب و با بازگشایی مدارس، دوستانت را خواهی دید!

آرایش غلیظ، پوشش نامتعارف و خنده های شیطانی ستاره دلم را لرزاند !

من که آرام آرام احساس می کردم تیرم به سنگ خورده است، به خواهش و التماس افتادم و گفتم، ماسک و لوازم ضدعفونی با خودم می برم تا آب و هوایی هم عوض کنم. از این که تاکنون از خانه بیرون نرفته ام خیلی خسته ام و …

خلاصه با این ترفند مادرم را راضی کردم و آماده رفتن به مهمانی شدم! ستاره گفته بود خودش هدیه ای هم از طرف من می گیرد و من خیالم از این بابت راحت بود! بی درنگ با ستاره تماس گرفتم و روز بعد با تاکسی تلفنی به منزل مادربزرگ ستاره رفتم تا با یکدیگر به مهمانی برویم اما وقتی ستاره از منزل بیرون آمد، چشمانم از تعجب گرد شد. آرایش غلیظ، پوشش نامتعارف و خنده های شیطانی او دلم را لرزاند. یک لحظه احساس خطر کردم اما او با چرب زبانی مرا به آغوش کشید و خوش آمد گفت.

رقص و پایکوبی دختران و پسران در باغ ویلا دیدم
بالاخره به همراه او به باغ ویلایی در منطقه فردوسی رفتیم. وقتی وارد باغ شدم دختران و پسران زیادی مشغول رقص و پایکوبی بودند. خواستم برگردم که ستاره دستم را کشید و مرا به پسری که گویی در انتظارم نشسته بود معرفی کرد. طوری گیر افتاده بودم که فقط مات و مبهوت به اطرافم می‌نگریستم. بی درنگ به اتاقی رفتم که چند لحظه قبل ستاره داخل آن جا شد. از آن چه می دیدم خشکم زد. ستاره در حال استعمال موادمخدر بود. یک لیوان نوشیدنی به من تعارف کرد. من هم آن را سر کشیدم تا نزد دیگران دختری عقب مانده جلوه نکنم. بعد از این ماجرا، در حالی که هذیان می گفتم سوار خودرویی شدم که دو پسر جوان نیز درون آن نشسته بودند. فقط حرکت خودرو را احساس می‌کردم که ماموران انتظامی ما را در خیابان دستگیر کردند و …

شایان ذکر است، با حضور پدر و مادر این دختر نوجوان در کلانتری، این پرونده با دستور سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی و روان شناسی قرار گرفت.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

19 + شانزده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن