زندگی

ته تغاری!

کد خبر : 64763

دارم دیوانه می‌شوم، پسر ته تغاری خانه آبرو و حیثیتم را به بازی گرفته است.

آرزو داشتیم پسردار شویم بالاخره حاجت روا شدیم. پسرمان را روی چشم مان بزرگ کردیم. غافل از آن بودیم محبت زیادی همان قدر خطرناک است که کم توجهی و بی‌محبتی مشکل درست می‌کند.

متاسفانه این بچه لوس و ننر بار آمد،هر چه می‌خواست برایش مهیا می‌کردیم.

از گلوی خودمان زدیم و یک ماشین هم برایش هدیه قبولی دانشگاه خریدیم.

سال اول دانشگاه عاشق همکلاسی‌ اش شد. هرچه گفتیم دهانت بوی شیر می‌دهد فایده نداشت. از ترس و آبروی مان خواستگاری رفتیم. آنها عقد کردند و قرار شد تا پایان دانشگاه نامزد باشند.

چند ماهی گذشت. بی خود و بی‌جهت حرف از طلاق وسط کشیدند. ما که نفهمیدیم چه می‌گویند. رفتندو توافقی طلاق گرفتند. مانده بودم چه کار کنم، همسرم یک مشت دروغ الکی درباره عروسمان ردیف کرد تا طلاق پسر بی‌ لیاقت مان را جلوی فامیل موجه نشان دهیم.

یک سالی از این ماجرا گذشت. فهمیدیم پسرم و همسرش به طور پنهانی با هم در تماس هستند. خوشحال شدیم و گفتیم برای آشتی شان پا پیش می‌گذاریم. اما پسرم با آن دختر بی چشم و رو می‌گویند می‌خواهند فقط با هم دوست باشند و بس. پسرم خیلی بی‌پروا می‌گفت در شبکه‌های اجتماعی با چند دختر دیگر هم ارتباط دارد.

بدون خجالت هر حرفی به زبان می‌آورد،سیگار می‌کشد و با ماشین شب‌ها تا دیر وقت بیرون است. نگران آینده‌اش هستم. من و همسرم در تربیت این بچه خیلی اشتباه کردیم چون هرچه می‌خواست بی چون و چرا برایش مهیا بود و بلند پرواز و زیاده خواه بار آمده است.

غلامرضا تدینی راد

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

17 + هفده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن