اجتماعی

برداشتی از دلگفته‌های یک پدر

همه می گفتند خوش تیپی ؟

کد خبر : 63665

یک روز به دنیا می‌آییم. زود بزرگ می‌شویم، زن می‌گیریم. بچه‌دار می‌شویم و پیر می‌شویم. حالا اوضاع خیلی خوب است. امکانات هست. آن موقع (سال های قبل) ما یک ماشین جیپ داشتیم و هر زنی که می‌خواست فارغ بشود (زایمان کند) و به مشکل می‌خورد ما او را با جیپ  روباز باچه سختی بیمارستان می‌رساندیم. 

وقتی فکر می‌کنی می‌بینی این عمر چه زود می‌گذرد. تا چشم به هم زدیم وقت رفتن شد.
انگار همین دیروز بود جوان بودم و همه از تیپ و قیافه ام تعریف می‌کردند. رفتم تهران و ازدواج کردم.
خدا بیامرزد پدرم حاج شیخ غلامرضا را. پای منبرش می‌نشستیم می‌گفت طوری زندگی کنید وقتی از این دنیا رفتید کسی نیاید سر مزارتان و از شما گلایه ای به دل داشته باشد.
طوری زندگی کنید اگر رفتید (رحلت کردید) نگویند آدم خوبی بود لی کاش فلان کار را نمی‌کرد.
ما بعضی وقت‌ها حواسمان نیست. حرف‌هایی می‌زنیم شاید کسی را دلگیر کند. اگر خدای ناکرده بدی کرده‌ایم تا فرصت هست باید  بگوییم حلالمان کنید.
من یک سوال از خودم می‌پرسم. مگر آدم می‌میرد؟ آدم‌ها از این دنیا به دنیای دیگری می‌روند  آن وقت همه چیز را می‌بینند. شنیدم اگر غم و غصه‌ای برای خانواده و دوستانشان ببینند  غصه می‌خورند.
واقعیت اینکه خوب باشیم، مهربان باشیم به خصوص با بچه‌ها، سفره‌دار باشیم  شکر خدا بگوییم که سقفی داریم و آبرویی.
انشالله در آن دنیا هم  آبرومند باشیم.

این یادداشت یکم شهریور۱۴۰۰ پس از درگذشت مرحوم محمدعلی تدینی راد برداشت شده است.
🥀یادش  گرامی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دوازده − 2 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن