
پسر منتظر بابا بود و بابا شوق دیدار پاره تن داشت که خود پاره تن آب و خاک ایران مقتدر شد.
مگر این شب، صبح میشد. مهرسام لحظهای چشمهای معصومش را بست و به خواب ناز کودکانه رفت.
در خواب، لبخندی بر چهرهاش نشست. فرشتهای گونههایش را ناز میکرد.
آشنا بود. همان که همیشه او را در آغوش میگرفت و برایش شعرهای کودکانه میخواند.
فرشته همان بابا بود.
بابا نور شده بود. میگفت: مهرسام، دستت را گرفتم برخیزی و راه رفتن یاد بگیری. باید محکم بایستی که من دست گیر همه مردم شهر باشم.
آن شب ، باغبان غنچهها غزلخوان شد و خود لالهای که در دشت رویید.
قراربابا حسین و مهرسام این شد: از امشب زل به آسمان بزنیم و با هم ساعتها شعر بخوانیم.
شب هنگام هفتم فروردین ۱۴۰۴ عشق آمد و درد مرهم شد. دردی که خود عشق بود و زمزمه ی نیازی که شبهای قدر، بابا حسین قرآن به سر اشک ریخت و در دل آرزویش کرد.
همان ذکرقلبی که لحظه ی تحویل سال با قرائت چند آیه قرآن ، از خدایش طلب عاقبت بخیری کرد.
حسین تیمورپور به آرزویش رسید. شهید شد و عاقبت بخیر.
حقیقت رویایش ما را هم با آرامش و امنیت کشورمان عاقبت بخیر میکند.
این بهار در زندگی مهرسام و خانواده معظم شهید حسین تیمورپور همیشه سبز میماند با رمز شکفتن یک گل سرخ که ایران را بهار میکند.
گروهک تروریستی جیش الظلم،حمله به واحد گشت خودرویی کلانتری ۱۲ ایرانشهر در غروب هفتم فروردین ۱۴۰۴ بر عهده گرفت.
شهید روزهدار فراجا زمانی به ماموریت اعزام شد که تماس با فوریتهای پلیسی ۱۱۰ حکایت از درخواست حضور پلیس برای کمک به شهروندی داشت.
نام پرآوازه ستوان دوم شهید حسین تیمورپور در بهار امنیت این مرز و بوم همیشه غنچهای سرخ و پرطراوت است و امید میدهد پلیس تا پای جان خدمتگزار مردم ایران و دفاع از این آب و خاک پرصلابت و استوار ایستاده است.
شهرستان میامی استان سمنان در این بهار قرآنی به خود میبالد و با نام شهید حسین تیمورپور، مردمان این شهر و همچنین مردم غیور سیستان و بلوچستان و ایرانشهر سربرافراشتهاند میهمان عید دیدنی خانهای باشند که صاحبخانه جان، عیدی بخشیده است.
راهش ادامه دارد و خدا، سایه ی صبر مهرسام فرزند خردسال شهید تیمورپور و خانواده معظم او باشد که میدانستند شهادت آرزوی بابا حسین است.