اخبار مهم

اشک های دختر دانش آموز

کد خبر : 52592

خیلی اشتباه کردم، کشمکش های خانوادگی و درگیری های بیهوده با همسرم موجب شده بود تا نقشی در تربیت فرزندانم نداشته باشم، در واقع به گونه ای از فرزندانم غفلت کرده بودم و تنها دختر نوجوانم را سرساعت به کلاس خصوصی می رساندم تا در تحصیل پیشرفت کند، اما وقتی اشک های او را دیدم تازه فهمیدم که چه بلای وحشتناکی به سرم آمده است و …

روزنامه خراسان نوشت:  مرد ۴۵ ساله ای است که به همراه همسرش و برای شکایت از یک مرد شیطان صفت وارد کلانتری احمدآباد مشهد شد. این مرد که از شدت ناراحتی لیوان آب را سر می کشید درباره ماجرای تاسف باری که آینده دخترش را تحت تاثیر قرار داده بود، به  مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: از همان روزهای آغازین زندگی مشترک، اگرچه با همسرم مشکل حادی نداشتم، اما متاسفانه رفتارهای ما طوری بود که گویی مدام با همدیگر در حال مشاجره و جدال هستیم. لج و لجبازی تنها موضوعی بود که در زندگی ما موج می زد و به خاطر هر رفتار و گفتار بی اهمیتی به مخالفت با یکدیگر می پرداختیم و به تفاهم نمی رسیدیم.

در واقع ناسازگاری های اخلاقی و کلامی، بخش زیادی از زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار می داد. از زمانی که دخترم «نیوشا» به دنیا آمد این مشکل نه تنها برطرف نشد بلکه گاهی شدت هم می گرفت تا جایی که من دیگر نقشی در تربیت فرزندم نداشتم و حتی بعد از چند سال که فرزند دیگرم نیز قدم در این دنیا گذاشت، من تقریبا همه نیازهای عاطفی و تربیتی آن ها را به همسرم سپرده بودم و ارتباط صمیمانه ای با آن ها نداشتم. به همین دلیل هنگامی که دخترم بزرگ تر شد و به سن نوجوانی رسید آن ها همه مشکلات و درددل هایشان را برای مادرشان بازگو می کردند و چیزی به من نمی گفتند. از سوی دیگر من هم به خاطر لجبازی با همسرم از این موضوع سوء استفاده می کردم و از وظیفه سنگین پدری غافل شدم ،بهانه ام نیز این بود که فرزندانم با مادرشان راحت تر هستند و به من نیازی ندارند!

از طرف دیگر همسرم برای آن که دخترم ناراحت نشود بسیاری از امور تربیتی را ساده می انگاشت و به آن ها برای برخی رفتارهای هیجانی، ایرادی نمی گرفت اگر من هم درصدد راهنمایی یا سرزنش دخترم برمی آمدم بلافاصله با تقابل همسرم روبه رو می شدم و به این ترتیب همسرم به دفاع مادرانه از دخترم برمی خاست و با من به مشاجره می پرداخت که با این رفتارها موجب ناراحتی او نشوم. زندگی ما به گونه ای ادامه داشت که بی تفاوتی در امور زندگی ما نقش اساسی را بازی می کرد و من حتی در امور تحصیلی دخترم نیز دخالت نمی کردم تا این که روزی دختر ۱۶ ساله ام برای پیشرفت در امور تحصیلی در کلاس خصوصی ریاضیات ثبت نام کرد چرا که امتحانات پایان سال تحصیلی نزدیک شده بود و او در این درس ضعف داشت. بعد از این ماجرا من هر روز او را سوار خودرو می کردم و سرساعت به کلاس خصوصی می رساندم. دخترم را سرکوچه ای پیاده می کردم که در آن مکان کلاس های درس ریاضیات برگزار می شد و بعد از اتمام کلاس نیز به دنبالش می رفتم و او را به خانه بازمی گرداندم ولی هیچ گاه از او نپرسیدم که این کلاس خصوصی توسط چه کسی برگزار می شود؟ آیا وابسته به آموزش و پرورش یا موسسه آموزشی معتبری است؟ یا حتی سوال نکردم که مربی آموزش خانم است یا آقا؟ و اصلا فردی مورد تایید و صلاحیت دار است یا این که فقط ادعای آموزش ریاضیات را دارد؟! سخنان مرد به این جا که رسید اشک در چشمانش حلقه زد و با نگاهی شرمگین به چهره همسرش ادامه داد: هر روز راس ساعت ۴ بعد از ظهر دخترم را سر آن کوچه لعنتی پیاده می کردم ولی هیچ گاه با خودم فکر نکردم که این چگونه کلاس تدریس خصوصی است که حتی یک تابلو هم ندارد و ..

..بعد از مدتی همسرم متوجه اشک های دخترم شده و از او درباره نگرانی هایش پرسیده بود که به ناچار دخترم از یک ماجرای تاسف بار پرده برداشت و اشک ریزان از مرد شیطان صفتی سخن گفت که به بهانه تدریس خصوصی او را مورد تعرض قرار داده است و … ای کاش نظارت بیشتری در این باره داشتم و قبل از واریز مبلغ تدریس خصوصی درباره مربی یا چگونگی برگزاری این کلاس ها تحقیق می کردم تا امروز چنین بلایی به سرم نمی آمد …

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با توجه به ادعای این مرد ۴۵ ساله و اهمیت این ماجرا، پرونده ای با دستورهای ویژه سرگرد علی عسگری (رئیس کلانتری احمدآباد) تشکیل و برای رسیدگی به دستگاه قضایی ارسال شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهارده − سیزده =

دکمه بازگشت به بالا
بستن