یادداشت روز

غربتِ صلوات در فاصله رفت و برگشتِ برق!

کد خبر : 52414

نویسنده: غلامرضا بنی اسدی
کلی کوشیدند تا مسلمانی شان را بستانند. تلاش کردند تا به دین خود درآورند. اینان هم همراهی می کردند. در همین میان- به قول ما مشهدی ها- برق رفت و همه جا را سیاهی گرفت و سکوت. اما تا برق آمد صلوات فرستادند.

یعنی پنبه یافتند هر چه بافته بودند را . این حکایت را بارها خوانده ایم. این روزها هم به نوعی شاهد بازتولید آن در ساحت های دیگریم. همین چند روز پیش بود که در اتوبوس واحد به سمت حرم حضرت امام رضا(ع) می رفتیم. دعوا در گرفت بر سر حجاب بود بعد تذکر یک خانم به یک دخترِ جوان. کلمات تند شد و صداها بلند. در این میانه صدایی از بانوان بلند شد که؛ صلوات بفرستید برای ختم ماجرا…. دختری که تذکر گرفته بود گفت یعنی چه صلوات؟ دیگران هم همراهی نکردند چندان….

دقایقی گذشت و گنبد حرم که نمایان شد، دعوت به صلوات پیرمرد را چنان دادند که احساس جوانی کرد. انگار نه انگار که دقایقی پیش درخواست صلوات چندان اجابت نشد. این بار آن دختر هم صلوات فرستاد.انگار برقی که رفته بود برگشت. آدم ها هم به تنظیمات کارخانه دینی برگشتند. هه جا را عطر صلوات گرفت. دو روز پیش هم این قصه تکرار شد. درست در مسیر عکسِ روز های پیش. در اتوبوس اعلامیه زده بودند مبنی بر ممنوعیت خدمات دهی به بی حجاب ها. راننده محترم هم مستند به ابلاغیه به دختر بی حجاب تذکرداد که برای استفاده از خدمات و سوار شدن به اتوبوس باید حجاب داشته باشد.

قبل از این که دختر بخواهد سوار شود یا نه صدای اعتراض مردها بلند شد. یکی گفت تو رانندگی ات را درست انجام بده. چه کار داری به لباس مردم. جوانی هم در ادامه تند تر همین مفهوم را گفت در کلماتی که طعم نفرت داشت. پیرمرد کناری هم به تکرار حرف های جوان پرداخت با طعم کینه! در این میان، تقاضای صلوات هم پاسخ نگرفت. جوانی گفت با صلوات ما را به اینجا رسانده اند و پیرمردی هم تایید کرد. این جمله – البته با ادبیاتی سخیف- چند باری تکرار شد. حرف ها ادامه یافت اما صلوات” تجدید” نشد. ما” مردود” شدیم. انگار برق رفته بود که برنگردد. حرم هم پشتِ سر بود نه رو به رو که جلوه اش حال همه را خوب کند. در ادامه راه هم اتوبوس خراب شد. همه مجبور شدیم پیاده شویم. همه مان چه با حجاب و چه بی حجاب. اهل صلوات و لب هایی که بسته مانده هم همه پیاده شدند.

فکر می کنم در جامعه فاصله رفتنِ برق تا آمدن برق، خیلی زیاد شده. آن قدر که برخی ها به برگشت برق امیدشان کم می شود. این را جدی بگیرند مسئولان محترم. اگر می خواهیم دوباره صلوات از جان همه برخیزد باید جهان و جامعه به قرار برگردد. مشکلات رو به کاهش بگذارند. وضع زندگی بهتر شود. این را متولیان امر جدی بگیرند. یک نکته هم هست که ما مردم عادی باید حتما به آن توجه کنیم؛ اتوبوس که خراب شد، همه مان با همه تفاوت دیدگاه و رفتاری که داشتیم، مجبور شدیم پیاده شویم. اتوبوس خراب هیچ کداممان را به مقصد نمی رساند. به امروز و فردای جامعه فکر کنیم. بر هم خوردن نظم جامعه، به ضرر همه ماست. همه مان آسیب می بینیم اگر جامعه آسیب ببیند. امید وارم برق دوباره وصل شود تاعطر صلوات جان و جهان همه را به میهمانی بوی خوش ببرد. ان شاالله

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یازده − 1 =

دکمه بازگشت به بالا
بستن